همه چیز از آنجایی شروع شد که بطحایی نوشت «نگرانی پدر و مادر#اضطراب دانشآموز؛ راه سختی را شروع کردیم.#گام نخست: دوره ابتدایی.» شاید آن روز از این توییت گنگ، تصور این خبر را نداشتیم که دانشآموزان ابتدایی از آمادهشدن برای آزمونهای تیزهوشان، نمونه دولتی و مدارس خاص رها شدند. خبری که در پشت آن شاید کودکانههایی جامانده در بین گزینههای سوالات تستی هر آزمون باشد.
بعد از اعلام این خبر و فضاسازی رسانهای مناسب وزارت آموزش و پرورش، آنچه بیشتر شنیدیم، نظر موافق این حذف بود و دلایل موجه که هر دغدغهمندی را متقاعد به درستی این تصمیم میکند، اما در مقابلِ موافقان حذف مدارس خاص گلخانهای، مخالفان هم با دلایل و منطق خاص خود، این تصمیم را بیشتر به یک بهانهگیری برای رفع مسئولیت نهاد دولتی متولی نظام آموزشی از استعدادیابی و نخبهپروری میدانند. آنها این عقبنشینی را خالیکردن میدان به نفع مدارس غیردولتی میخوانند؛ مدارسی که هم آزمون ورودی دارند و هم بازار تست و کنکور در آنها داغتر است اما دیگر در آنجا از محوریت پژوهش خبری نیست. به باور آنان آموزش و پرورش توپ را در زمین دانشآموزان انداخته تا بازی جدیدی را برایشان طرحریزی کند و اینبار هم به بهانه عدالت آموزشی «گزینش خاص» را قربانی «گزینش خاصترها» کند و این میشود مطلعی تلخ از داستان نظام آموزشی، مرگ نخبگی و تولد ژنهای خوب. آنگاه تیزهوش کسی است که نجومی پرداخت میکند و مدرسه خاص جایی است که نجومی دریافت میکند.
اما آنچه مشخص است، مدارس سمپاد دچار دگردیسی زیستی شده است. سمپاد پس از زادهشدن در فرآیند زیستِ اجتماعی و آموزشی خود گرفتار دگرگونگی شده است. افزایش سرعت این تغییرات، برآمده از تصمیماتی بود که نظام آموزشی بیمار کشور، آن را حمایت میکرد و این تصمیمات و عملکردهای اشتباه، از پروانه زیبای سمپاد، قورباغهای بدصدا ساخت.
موضوعاتی چون واگذاری مدارس سمپاد به مناطق آموزش و پرورش استان، ادغام سمپاد با باشگاه دانشپژوهان جوان و انحلال هیأتامنای آن در کنار توسعه پرشتاب تعداد مدارس و دانشآموزان تحت پوشش سمپاد در فاصله سالهای ۸۷ تا ۹۲ نمونهای از فرآیند زیست آموزشی است که سمپاد را به مرحلهای از رشد رساند که گویا پایان حیات آن نزدیک است و اعلامیه ترحیم مدارس سمپاد متوسطه اول منتظر امضای رئیسجمهوری است.
اما میتوان سمپاد را به خاطر درخشیدن دوباره ذهنهای زیبایی چون مریم میرزاخانی، حفظ و دگربار احیا کرد و فرصت پروانهشدن دوباره را از آن نگرفت. آمارها نشان میدهد که با تضعیف مدارس سمپاد عدالت آموزشی نیز تضعیف شده و مدالآوران کشوری غالبا از مدارس غیردولتی تهران هستند؛ یعنی دانشآموزان شهرستانی از تحصیل باکیفیت حتی در سمپادها نیز محروم گشتهاند.
من نه تیزهوش هستم و نه سختکوش، یک معلمم و خواهان تحول در نظام آموزشی. تحول را از اصلاحات آغاز کنید، بستن یک مسیر تحول نیست. توان خود را برای ایجاد تغییر امتحان کنید و ضرباهنگ تحول را سرعت بخشید. طرح شناسایی و هدایت استعدادهای برتر (شهاب) را در جهت تقویت سمپادها به کار ببرید نه در جهت حذف آنها. مدارس استعدادهای درخشان همان مسیری است که شما در طرح شهاب آن را مراحل و مسیر نخبگی نامیدهاید و محورهای فعالیتهای نهادهای نخبهپرور را ترسیم کردهاید: شناسایی و هدایت، توانمندسازی و زمینهسازی برای اثرگذاری. اگر قدرت آن را ندارید که در یک بستر مناسب آموزشی به توانمندسازی و هدایت انواع هوش بپردازید، حداقل مدارسی را که به گفته خودتان در تعاریف قابهای ذهنی اولویتش هوش منطقی است را هم نابود نکنید. یکبار دیگر سود و هزینه را در ترازوی انصاف بگذارید و بعد تصمیمتان را بلند اعلام کنید؛ اما اینبار شجاعانهتر بگویید توان تحول نداریم.