| کوهیار گردی| وکیل دادگستری|
قضاوت نکنیم؛ هر کس سلیقهای دارد؛ او دوست دارد اینطور زندگی کند؛ تعریفشدن توسط دیگری کار درستی نیست، تو جای او نیستی... اینها گزارههایی است که در چند سال اخیر به جملات رایج مردم بهویژه مردمان قشر متوسط شهرنشین تبدیل شده است. جدا از تکرار سطحی و عرفی، مبنا و معنای نهفته آنها چیست؟ از کجا میآیند و چه نتیجهای به دست میدهند؟
نسبیگرایی، عنوانی است که دستکم در فلسفه به مفهوم چنین عباراتی داده میشود. پذیرفتن توضیح و توجیه هر دیدگاه و پدیده اجتماعی همانگونه که «است» بی آنکه برای تغییر یا بهبود آن توصیه و تجویز شود. در حقیقت تمایلی عجیب به ایستایی است، در عین حال که عموم مردم از کنش یکدیگر و کارکردهای سیستم شکوه و شکایت دارند. حال اگر از چشم مردم جوازی به تغییر و اصلاح نیست، بنابراین این میزان از نارضایتی اجتماعی چرا و چگونه ایجاد شده است؟
نسبیگرایی ظاهری جامعه، در تضاد کامل با خواستهای آن است. نسبیگرایی توضیح وضع موجود است، حال آنکه عملا جامعه علیه وضع موجود است. بیگمان، نسبیگرایی کنونی ناگهان به وجود نیامده است، قرنها زندگی زیر سایه شاهان مستبد، وابستگی شدید به حاکمیت، تجاوزها و اشغالهای خارجی، ظلم و کمبود منابع، انقلاب، شکست و بازهم شکست ، ایجاد یأس و سرخوردگی عجیبی را سبب شده که در عین نارضایتی، محافظهکاری را نیز به همراه دارد، پارادوکس و تصویری مضحک از جامعهای که هر گاه «خواسته»، «نشده» و حتی اراده به بهتر شدنش، اوضاعی به مراتب بدتر به همراه آورده است و در این بین تنها قیام و انقلاب مدام بدان ظاهری تپنده و مبارز داده که آن هم سر آخر در استبداد سلطان فرو افتاد. خروجی این وضع در ادبیات نسل جدید جملاتی مبنی بر عدم قضاوت دیگری، احترام کاذب به هر انتخاب و سلیقه و وضع اجتماعی دیگری (بیکاری، اعتیاد، بیتربیتی، کلاشی و فقر) و نوعی جبرگرایی نرم است و انعکاس قدیمش در ضربالمثلهای ایرانی مبتنی بر نوعی ناامیدی و بیعاری و کاهلی هویداست که تعدادشان نیز کم نیست: هرکس را در قبر خودش میگذارند، بخند تا دنیا به رویت بخندد، بخور و بخواب کارمه الله نگهدارمه، بزن بر طبل بیعاری که آن هم عالمی دارد، بگذار در کوزه آبش را بخور... همچنان که در شکل کلاسیک و رسمیتر آن، ادبیات ما نیز حامل بسیاری از این پیامهای ناشی از سرخوردگی، خوشباشی و غنیمتشمردن لحظه، سرعت بخشیدن به سرعت عمر، بیتفاوتی نسبت به اقتصاد و سیاست و خواستهای خلق، محافظهکاری و عرفان و اشراق با فاصله زیاد از جهان مادی است، دو نمونه مشهود آن در اشعار خیامِ پس از حمله اعراب و حافظِ پس از هجوم مغولان و بیثباتیهای سیاسی نمایان است. به بیان دیگر جامعه هر بار شکست خورده و تحقیر شده که هیچگاه راه به اصلاحات اساسی نبرده و هر بار از انقلابی به انقلاب و از اِشغالی به اِشغال دیگر کوچی خونین داشته، در عین رنجوری و تظلم، حامل پیامی اندوهناک در رفتار و ادبیات اجتماعی خود مبتنی بر بیخیالی و بیهودهانگاریِ راه رسیدن به حقیقت و سعادت است. این همان بخشی بزرگ از سنت و روح ایرانی است، تکهای بزرگ از اندام چاکچاک مردمانی خسته و درمانده که پس از انقلاب مشروطه با ملغمهای از تجدد و ساز وکارهای دنیای مدرن درآمیخت و در قرن 21 با ورود اینترنت کاریکاتوری عجیب از پیری فرتوت در جامهای کودکانه پیدا کرده است. اتصال این هویت و استدلال و توجیه آن با ساختارها و باورهای غربی جز خلق و اکتشاف بخش دیگر از روح سرگردان ایرانی که اکنون با سفسطههای به ظاهر مدرن، به مراتب دگم و جامدتر شده، نخواهد بود. پیوند دادن این مسأله که در غرب نیز کسی کاری به دیگری ندارد، هر کس زندگی خود را دارد، سلیقههای گوناگون پذیرفته شده، کودک از 18سالگی مستقل است، افراد در داشتن هر نوع عقیدهای مختار و آزادند و هر که دلش بخواهد هر کاری میکند و به کس دیگر مربوط نیست؛ به قضاوت نکنیم ایرانی، جز، همان بلاتکلیفی و فهم وجود نداشتن درک جامعه ایرانی از خود و دیگری (غرب) نیست.
از دگر سو، التقاط بیمبنای مفاهیم با یکدیگر حتی معنای اصیل برخی واژگان و عبارات را میرباید، قضاوتکردن نهتنها کاری ممنوع نیست، بلکه روا و حتی ضروری خواهد بود، انسان به حکم زندگی اجتماعی، خود را با پوشش، حرکات و رفتار و افکارش ارادی و غیرارادی در معرض نقد و نظر و قضاوت قرار میدهد، قضاوتکردن جزیی از زندگی بشری است؛ همانگونه که میتوان هر سلیقه و باوری را نیز به چالش کشید، نقد کرد و صلحمندانه اعتراض کرد. آنچه ممنوع است ورود تحکمآمیز و الزام به داشتن سلیقه و باور دیگر است. نقدِ نظر، پذیرفتنی اما تفتیش و اجبار به داشتن عقیدهای دیگر دقیقا همان چیزی است که مردم ما خودآگاه از آن گریزان اما ناخودآگاه مبتلای آنند، یعنی استبداد. در مقابل آنچه بدان محتاجیم شنیدن و توان نقد است، تنفس در فضایی است که نخست یکدیگر را به چالش بکشیم و سپس جامعه و ساختارهایش را، انفعال در روابط جز تضعیف تعقل و ابزاری را برای تحمیق به دست ظالمان نخواهد داد.