«همسرم هر روز صبح ساعت هشت و ربع با ماشین سنترای خود از پارکینگ ساختمان بیرون میآید. پسرمان روی صندلی کنار او مینشیند. دبستان او سر راه مطب است. من میگویم: «مواظب باشید». او جواب میدهد: «نگران نباش». همیشه همین گفتگوی کوتاه و تکراری. نمیتوانم جلوی خودم را بگیرم. باید بگویم: «مواظب باشید» و همسرم باید جواب دهد: «نگران نباش». ماشین را به راه میاندازد، نوار هایدن یا موتسارت را در ضبط ماشین میگذارد و با موسیقی زمزمه میکند. دو «مرد» من هنگام رفتن همیشه برایم دست تکان میدهند. دستهایشان دقیقا مثل هم تکان میخورد. توضیحش سخت است. سرهایشان را دقیقا به یک زاویه خم میکنند و کف دستهایشان را به سوی من میچرخانند و آرام تاب میدهند، درست شبیه هم، انگار یک معلم رقص آنها را تعلیم داده است. من ماشین خودم را دارم، یک هوندا سیویک کارکرده. یک دوست دختر قدیمی، دو سال پیش مفت آن را به من فروخت. یک سپر آن تو رفته. مدل بدنهاش قدیمی است و لکههای زنگ خوردگی روی آن پیدا شده. عدد کیلومترشمار، از صدوپنجاه هزار گذشته است. گاه- یک یا دو بار در ماه- روشن کردن ماشین تقریبا غیرممکن میشود. موتور راحت استارت نمیخورد. با این حال، آنقدرها بد نیست که نتوان با آن به کارها رسید. اگر نازش را بکشی و بگذاری حدود ده دقیقهای استراحت کند، موتور با صدای ناز و توپری روشن میشود. اه، بسیار خوب، هرچیز و هر کس یک یا دو بار در ماه تنظیمش بههم میخورد. زندگی همین است.»
بخشی از داستان کوتاه «خواب»
به قلم هاروکی موراکامی
هاروکی موراکامی متولد ۱۹۴۶ در ژاپن، نویسنده برجسته ژاپنی و از معروفترین نویسندگان امروز ادبیات دنیاست که در ایران هم علاقهمندان بسیاری دارد. داستان «خواب» یکی از داستانهای کتاب «از کجا ممکن است پیدایش کنم» است.