تأثیر مو طلایی بر قیمت‌ها!
 

 

شهاب نبوی طنزنویس

خب مردم از هر قشری یک‌سری انتظارات دارند؛ مثلا همین‌طور که از رئیس‌کل بانک مرکزی انتظار می‌رود که بنشیند توی دفترش و هر چند دقیقه یک‌بار بگوید: «حبابه، حبابه» یا از معلم و کارگر انتظار دارند، سرشان را بندازند پایین و حرکات شنیع و دور از انصاف انجام ندهند، از ما مسافرکش‌ها هم انتظار دارند که دست به تحلیل باشیم و از خلط و تف‌انداختن راننده ماشین بغلی تا این هنرمندان شریف آمریکایی که می‌خواهند دوبار یک قضیه را با ترامپ حساب کنند، برای‌شان در حد جر خوردن بشکافیم و تجزیه و تحلیل کنیم.
آن روز از صبح هر سرویسی که می‌رفتم، طرف به هر زور و بدبختی که بود می‌خواست بحث را به سخنرانی ترامپ که قرار بود تا چند ساعت دیگر انجام شود، بکشاند؛ مثلا مسافر سرویس اولم رئیس مافیای گوجه‌سبز بود و همه‌اش تلفنی با این‌ور و اون‌ور تماس می‌گرفت و می‌گفت: «ببین، من همه‌اش رو می‌خوام. یه گاز بزن اگه دیدی قِرِچ صدا داد، بخر همه‌اش رو. اصلا به درک، از فردا مهم نیست که قِرِچ هم صدا بده، همین که گرد و سبز باشه کافیه، همه‌اش رو بخر و بیار.» بعدش هم به من گفت: «به نظرت گوجه‌فرنگی هم پیش‌خرید کنم یا فعلا دست نگه‌ دارم؟»
گفتم: «مثل این‌که فقط تو کار گوجه‌ای؟ حالا چه سبز چه قرمز.» گفت: «نه بابا، اتفاقا خیارامم حرف نداره. خوب شد که یادم انداختی.»
بعد زنگ زد به معاون رئیس مافیای خیار و بهش سفارش چند تن خیار داد و چون خیلی عجله داشت وسط راه که به ترافیک خوردیم در را باز کرد و رفت دنبال خیار و گوجه‌اش.
نفر بعدی یک خانم پیر بود. نشست توی ماشین و گفت: «ایشالا داغت به دل ننت بمونه.»
گفتم: «مادر، مگه چه خبطی کردم من که نفرین می‌کنی؟» گفت: «کی تو رو آدم حساب می‌کنه مادر؟ با اون موطلایی بی‌شرفم.»
گفتم: «یعنی همسرتون شما رو ول کرده و رفته با یه موطلایی؟» گفت: «همسر من چیز خورده‌ با تو! غلط می‌کنه. منظورم به این مرتیکه ترامپ بود.»
بعدش هم گفت: «خیر نبینی بچه. دلم آشوب شد با این حرفت، نکنه الان که من دارم می‌رم، حاجی واقعا بره و موطلایی بیاره. دور بزن برگرد ببینم، اصلا جایی نمی‌رم، سریع برگرد.» مسافر بعدی، زبانم لال، تولیدی لباس زیر داشت. حالا زنانه یا مردانه‌اش بماند.
زنگ زد به یک جایی و گفت: «یه دونه هم نمی‌فروشید؛ اصلا تعطیل کنید. همه سفارش‌های امروز رو کنسل کنید. می‌دونی همین یه ذره پارچه فردا قیمتش چند می‌شه؟» بعد هم که قطع کرد، از من پرسید: «به نظر تو چند می‌شه؟»
گفتم: «والا من تخصصم بیشتر سیاسیه؛ البته گاهی تحلیل اقتصادی هم می‌کنم. یکی دوبار هم صنعت پارچه و نساجی رو تحلیل کردم اما تا حالا لباس زیر رو تجزیه و تحلیل نکردم.»
این را که گفتم، نشست و خیلی دلسوزانه و با حرارت از تاریخچه و ضرورت این نوع لباس شروع به گفتن کرد و نحوه ارزیابی قیمتش در مواقع بحرانی را هم یادم داد. از آن طرف هم بابا هی زنگ می‌زد و می‌گفت: «سر راهت دوتا فیلترشکن برای من بخر، چون می‌گن از فردا دیگه گیر نمیاد.»
 آخرین مسافر که همزمان با سخنرانی ترامپ سوارش کردم، بچه محل قدیمی‌ام، غلام بود. کارش خرید و فروش دبه است؛ سرش هم همیشه شلوغ. تنها مسافری بود که از صبح دیده بودم و نگرانی و استرس نداشت و مشتری‌هایش که تماس می‌گرفتند، بهشان اطمینان می‌داد و می‌گفت: «خیال‌تون راحت، هیچ افزایش قیمتی تو کار نیست.» وقتی رسیدیم با همان آرامش ازم پرسید: «به نظرت چی می‌شه؟» گفتم: «فرقی هم می‌کنه؟!»


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/133244/تأثیر-مو-طلایی-بر-قیمت‌ها!