فاطمه عسکرینیا | یکی با لباس رنگ به رنگ بختیاری،با لچک و جومه و مینا نشسته پشت گریدر.دست فرمان آن یکی در رانندگی آمبولانس حرف ندارد.یکی دیگر انگاربه دنیا آمده تا کامیون براند. باور کردنش آسان نیست.اینکه یک گروه از زنان یا بهتر است بگوییم شیرزنان چهارمحال و بختیاری به عنوان نخستین زنان جاده سازایران داوطلبانه پا به عرصه کاملا مردانهای بگذارند و با همت و تلاشی مثال زدنی برچسب«تو نمیتوانی»را پاک کنند.در آغاز کار طعنهها و سرزنشها کم نبود؛«کار شما نیست!چه معنی داره یه زن بشینه پشت لودر و گریدر؟»،«کی گفته شما بیای جاده سازی کنی؟»،«زن تو باید بشینی خونه آشپزی کنی؟»و ...اما کم کم همهاین خرده گرفتنها جایش را به تحسین و تمجید داد.قصه ، قصه زنانی است که به دل کوره راهها میزنند تا مردم اسیر در روستاهای مسدود شده از برف و بوران را نجات دهند،آن هم بدون هیچ چشمداشتی! کاری سخت که داوطلبانه است و رایگان!
لبخند بر لب مردمان محصور
اولین برف که در منطقه کوهرنگ به زمین مینشیند، صدای زنگوله گَلههای دام که همراه مردان منطقه، راهی قشلاق میشوند، سمفونی زندگی را در زمینهای پر از گِل و دشتهای خیس از سرما به راه میاندازد. مردان همه راهی قشلاق میشوند و زنان و کودکان در کنار سالخوردگان منطقه در روستاهای محصور از برف و گل و لای باید چشم انتظار برگشتشان باشند. داستانی تکراری که سالهای سال است در روستاهایاین منطقه اتفاق میافتد. خدا آن روز را نیاورد که یکی از اهالی بیمار شود یا مردم بخواهند برای تامین نیازی راهی شهر شوند، آن وقت است که جادههای بسته مثل غولی سیاه برای اهالی رجزخوانی میکند. غولی کهامسال در نبرد با دستهای زنانه جمعی از زنان داوطلب جمعیت هلالاحمرایران سرنگون شد تا لبخند شادی بعد از سالها بر لب اهالی روستای «گل سرخ» در منطقه بنشیند.
امدادگرانِ خستگی ناپذیر
زنانامدادگر آستین همت بالا زدند و یکماه هر روز از ٧ صبح تا ٧ شب پشت ماشینهای سنگین نشستند.مقابل آنها گردنههای پرپیچ و خم تا درههای عمیق و کوههای سخت بوداما برای یک لحظه هم پاپس نکشیدند.
مهوش اسدی، سرپرستیاین تیم جاده ساز را عهده دار است. زنی 56 ساله که در کارنامه زندگی داوطلبانهاش ربع قرن سابقه حضور در جمعیت هلالاحمر دیده میشود. قصه زندگیاش را که برایمان ورق میزند دنیای زنانه اش پر از هنرهای ظریفی است که روزی روزگاری او را به سمت جمعیت هلالاحمر سوق داد: «من برای اولین بار به عنوان مربی خیاطی و گلدوزی در کارگاههای حرفه و فن جمعیت هلالاحمر حاضر شدم. بعد از مدت کوتاهی سراغ کلاسهایامدادی رفتم و آموزش دیدم. هرچه بیشتر به سمت فعالیتهایامدادی میرفتم عشق و علاقهام بهاین حوزه بیشتر میشد.» در حالی که میخندد میگوید: «یک وقت به خودم آمدم که دیدم راحت مثل آب خوردن از کوه و صخرههای سخت بالا میروم و بر عکس خیلی از زنان دیگر نه از دیدن خون میترسم و غش میکنم نه از کمک کردن به یک مجروح تصادف نفسم بند میآید. آنقدر عاشق کارم شده بودم که حاضر بودم و هستم که همه زندگیام را فدای کارم کنم.» حضور اسدی در جمعیت هلالاحمر استان چهارمحالوبختیاری باعث میشود تا او برای اولین بار موضوع ورزش در جمعیت را پایه ریزی کند و از همین طریق هم جوانان زیادی را جذباین فعالیتها کند. هر چنداین روزها خیلی دل خوشی از تعطیلیاین رقابتهای ورزشی در سازمان جوانان ندارد. با مهوش خانم قصه شکل گیری تیم زنان جاده ساز را که مرور میکنیم انگار چراغ خاطراتی شیرین در ذهنش روشن میشود: «روزی که معاونامداد و نجات جمعیت خبر از اجرای عملیاتی برای بازگشایی جاده گل حصار را با کمک نیروهایامدادی داد، ما زنانامدادگر با خوشحالی بسیار، داوطلب انجاماین کار شدیم. هر چند پیش ازاین هیچ کدام ما جز رانندگی آمبولانس تجربهای در هدایت خودروهای سنگین نداشتیماما آنچه مهم بود خواست و علاقه و انگیزه اعضای تیم بود.»
زنان که داوطلب انجاماین کار میشوند صدای مخالفتها از هر سو بلند میشود. مهوش خانم میگوید: «هر کس بهانهای میگرفت، یکی میگفت مگر زن هم میتواند پشت گریدر بنشیند. یکی به طعنه میگفت زنان بهتر است به کار با ماشین لباسشویی رضایت دهند و یکی هم میگفت چرا میخواهید تنها سرمایههای راهسازی استان را به دست چند زن که هیچ سابقهای ندارند بسپارید؟ خلاصهاین که حرف و حدیث تا دلتان بخواهد زیاد بودامااین حرفها باعث میشد تا ما عزممان را برای انجاماین کار بیش از پیش جزم کنیم.»
مهوش خانم دراین پروژه وقتی با لباس محلی زنان پشت گریدر نشست تا بیشتر باعث تعجب همگان شود: «ما یک تیم 30 نفره از زنانامدادگر کوهستان هستیم؛ زنانی که سالهای سال در سخت ترین شرایط کاری،امداد در کوهستان را انجام دادهاند. کسانی که نه از سختیها هراسی دارند، نه اجازه میدهند تفاوتهای جنسیتی مانع فعالیتهای اجتماعیشان شود. روزی که ما وارد کار جاده سازی شدیم مردان گلایه کردند و گفتند زنان میخواهند جای ما را بگیرند. مردانی که تا آن روز هیچ کدام همتی برای باز کردناین جادههای روستایی نکرده بودند،اما ما با همه سختیها وارد کار شدیم.»
نبرد برای خدمت به مردم
حرفهای نیره خانم که بهاین جا میرسد «رفعت فتحی» راننده 38 ساله آمبولانس تنی مردانه به صدایش میدهد: «حیف نیست این تویوتا زیر پای شما زنان است!» بااین حرف همه میزنند زیر خنده. رفعت خانم داستان پشتاین جمله را برایمان تعریف میکند: «این جمله مردانی بود که برای اولین بار زنانامدادگر چهارمحالی را پشت آمبولانسها دیدند. آن روز را هیچ وقت از یاد نمیبرم. برای مردان قابل باور نبود،این که زنی را پشت فرمان آمبولانسهای شیک هلالاحمر ببینند.اما ما با همه سختیها و مشقتها توانستیماین کار را عملی کنیم.» رفعت خانم راست میگوید در حالی که هنوز در هیچ نقطهای ازایران حتی اورژانس هم اجازه هدایت آمبولانسها را به زنان نمیدهد و در میان تکنیسینهای اورژانس بااین سابقه طولانی فعالیت جایی برای حضور زنان دیده نمیشود، همین مسأله باعث شده تا در دانشگاهها هم رشتهای برای تحصیل زنان در بخش اورژانس نباشد.این در حالی است که جمعیت هلالاحمرایران به دور از همهاین محدودیتها،این فرصت را برای زنانامدادگرایجاد کرده تا آنها همپای مردان در حوزههایامدادی به صورت عملیاتی وارد شوند . البتهاین مهم هم در سایه تلاش همین تیم، محقق شده است، تلاشی که رفعت خانم قصه اش رااین طور برایمان روایت میکند: «سال نخستی که ما به عنوانامدادگران جادهای حاضر شدیم خانمهایامدادگر همراه با یک راننده مرد آمبولانس بودند. هم نشستن در ماشین سخت بود هم کارامدادرسانی دشوار میشد. از همان سال تصمیم گرفتیم برای اخذ مجوز رانندگی خانمها پشت آمبولانس محکم بایستیم.» حرفهای رفعت خانم و یادآوری خاطرت لبخند را بر لب دوستان مینشاند: «برایاین که خودمان را اثبات کنیم باید دست به فرمانمان خوب میشد. از برادرم خواهش کردم مرا همراهی کند. به خاطر همین مدتی هر روز همراه او به رانندگی در زمینهای خاکی و پر دستانداز مشغول شدم. بعد که از رانندگیام مطمئن شدم شروع کردم بهایراد و اشکال گرفتن از همراهی مردان با زنان در آمبولانس. اینقدر گفتیم و گفتیم تااین که بالاخره فرمان آمبولانسها را به دست گرفتیم.» حالا 4 سالی میشود که رفعت خانم و دوستانش همه رانندگی آمبولانس را تجربه کردهاند. البتهاین تنها تبحر آنها نیست واین زنان دست پری هم در فرود و صعود از بالگرد دارند. همه آنچه باعث شدهاین زنان عاشقانه با موانع دست و پنجه نرم کنند، عام المنفعه بودن کارشان است. رفعت خانم میگوید: «همین که تلاش ما برای خدمت به مردم است نه درآمد بیشتر، ما را جسورتر کرده است. اگر کار برای خدا نبود شاید موفق نمیشدیم. امروز در سایه لطف خدا و دعای مردم مناطق محروم توانستهایم گرههای کوری را برای مردم باز کنیم که تا امروز ازعهده مردان برنیامده است.»
ما میتوانیم
همین طور که مهوش خانم از پستی و بلندیهای کارشان برایمان میگوید،«نیره صنعلی خیرآبادی» دیگر عضواین تیم جاده ساز سری به نشانه تایید گفتههای هم تیمیاش تکان میدهد.او دراین تیم کار هدایت کمپرسی را بر عهده دارد. بانوی 40 سالهای که سابقه حضورش در جمعیت هلالاحمر چهار محالوبختیاری به 6 سال پیش بر میگردد: «سابقه رانندگی با کمپرسی توسط من بر میگردد به دورانی که همراه با برادرم در جادههای بیابانی بهاین کار مشغول بودم. من همیشه عاشق انجام کارهایی بودم که همه میگفتند ازعهده زنان برنمیآید.» در حالی که چای هیزمی میریزد و به ما تعارف میکند میگوید: «ما همانطور که درانجام کارهای زنانه تبحر داریم در انجام کارهای سخت مردانه هم کم نمیآوریم.» با حرفهای نیره خانم همه دوستانش میخندند و او ادامه میدهد: «کار در جمعیت هلالاحمر را با فراگیری کمکهای اولیه شروع کردیم. اصلا راستش را بخواهید دروازه ورود به جمعیت یادگیری همین کمکهای اولیه است .بعد که یاد گرفتی چطور میتوانی حداقل کمک را به همنوعان انجام دهی، آن وقت میتوانی در بخشهای دیگر هم وارد شوید. کاری که ما و همه دوستان با هم انجام دادیم.» نیره خانم هم وقتی همراه دیگر اعضای تیم برایامدادرسانی به منطقه گل سرخ میروند و میبینند مردم روستا چگونه باید زمستانهای سرد را پشت جادههای بسته سپری کنند دلش میگیرد و تصمیم میگیرد کمر همت را ببندد برای کمک رسانی بهاین مردم . الحق که به گفته خودش اهالی روستا هم تنهایشان نگذاشته و به کمکشان میآیند: «روزی که وارد روستا شدیم و صحبت از بازگشایی روستا توسط تیم زنان شد، پذیرش موضوع از سوی اهالی روستا کار آسانی نبود.همه خیلی متعجب میپرسیدند مگر زن هم میتواند پشت کامیون بنشیند و جاده بسازد؟ ما جواب تماماین سوالها را عملی و با انجام کار به زنان و مردان روستا نشان دادیم. وقتی دیدند شدنی است، همه به یاری مان آمدند. دختران روستا ما را در نقشه برداری از جاده کمک کردند. دانش آموزان یک مدرسه شبانه روزی کار تهیه غذا را برای ما انجام میدادند و سالخوردهها هم با درست کردن چای و دلگرمیدادن به ما باعث شدند تااین پروژه با موفقیت دنبال شود.» او از بازخوردهایاین کار در شبکههای مجازی برایمان میگوید: «وقتی عکسهای گروه ما در شبکههای مجازی منتشر شد و تشویق مردم را دیدیم به خودمان بالیدیم. به همه زنانی بالیدیم که مردانه در روزهای سخت پا به عرصه کمک میگذارند. امروز خوشحالیم که به همه ثابت کردیم ما میتوانیم.»
ما زنان روزهای سختیم
«میناهادی مقدم» بزرگترین عضواین گروه، بانوی 58 سالهای است که 20 سال پیش برای اولین بار لباس خوش رنگ هلالاحمر را بر تن کرد. او راننده کمپرسی و یک جورهایی قوت قلب گروه است. بااینکه در شهرکرد بزرگ شدهاما خلق و خوی جنوبی اش هنوزم که هنوز است همراه اوست. سابقه فعالیتهای داوطلبانه وامدادیاش بر میگردد به دوران قبل از انقلاب: «آن زمان من در گروهی به نام گروه خدمتگزار بشر فعالیت میکردم. فرقی نمیکرد هرجا که مردم نیاز به کمک داشتند ما بار و بنه میبستیم و راهی میشدیم. بعد از انقلاباین فعالیتها در جمعیت هلالاحمرایران دنبال شد. من عاشق کارم بودم و به همین خاطر با گذراندن دورههایامداد کوهستان و صخره نوردی در بخش نجات کوهستان مشغول به کار شدم.» او هم مانند دیگر هم تیمیهایش عاشق انجام کارهای سخت است. ابرویی بالا میاندازد و میگوید: «ما زنان روزهای سختیم.» بااین جمله برقی در چشمان هم تیمیهایش میدود. اشاره به وضع جادههای سخت روستایی در استان چهارمحال وبختیاری باعث میشود آه بلندی بکشد: «در استان ما روستاهایی هستند که مردمش باید کل زمستان را پشت جادههای بسته بمانند. گاهی بچهها به علت بسته بودن راه در زمستان یا تخریب پلها در پاییز از رفتن به مدرسه باز میمانند. اینها چیزهایی نیست که ما ساده از کنارشان بگذریم. دلم میگیرد وقتی میبینم میتوانیم کاری انجام دهیماما فقط دست روی دست میگذاریم. خیلیها ما را متهم به کار رایگان و بد عادت کردن دیگران میکنند و میترسند کار و بارشان بخوابداما ماهیت کار ما در جمعیت هلالاحمر کار داوطلبانه و خدمت رایگان است.» مینا خانم که صاحب دو فرزند است همسر و مشوق خود را دو سالی میشود از دست داده است: «امروز فرزندانم با الگوگرفتن از من فعالیتهای خوبی در عرصه امدادرسانی و کمک به همنوعانشان دارند و من خوشحالم که توانستهام به عنوان یک مادر، درس مهربانی و کمک به دیگران را به فرزندانم آموزش بدهم.» از سختیهای کار جاده سازی برایمان میگوید: «از آنجا که جاده سازی اولین تجربه ما بود کار خیلی سختی بوداما در سایه کمک خدا و همراهی مردم روستا موفق شدیم بعد از دو ماه شاهد بازگشایی راه باشیم. شاید باورتان نشود خندهای که بر لب اهالی نشاندیم از میلیاردها تومان دستمزد برای ما ارزشمند تر بود و هست.» قصه زنان جاده ساز چهارمحال و بختیاری با ساختن جاده گل سرخ بسته نمیشود زنانی که تازه همه باورشان کردهاند و خودشان هم در پی تشکیل تیمیمنسجم تر هستند؛ تیمیکه بتواند هر روز راههای بسته بیشتری را به روی مردم روستایی باز کند.