آیت وکیلیان روزنامهنگار
فارغ از این که راههای بستن تنگه هرمز چگونه و چه مکانیسمهای سیاسی و نظامی را میطلبد، سوال اساسی این روزهای دکترین جهانی این است که بعد از بستن تنگه هرمز چه اتفاقاتی رخ میدهد و آیا ایران میتواند این تنگه را ببندد؟
میتوان سریع موضوع را از صورتی انتزاعی در آورد و تحلیلی عینی ارایه داد؛ چنانچه ایران کشتیهای حامل نفت از تنگه هرمز را مورد اصابت جنگافزارهای خود قرار دهد، حتی اگر این کار در ابتدای امر در قالب یک تهدید هم باشد، علاوه بر این که قیمت جهانی نفت افزایش خواهد یافت، هیچ کشوری نیزریسک عبور از تنگه را به کشتیهای خود نمیدهد. در چنین وضعیتی چه پیش میآید؟ دو سناریو در اینجا محتمل خواهد بود؛ نخست این که نخستین کشتی با اسکورت ناوهای آمریکایی عبور داده شود. سناریو دوم این که ایران تا پیش از رخ دادن سناریوی نخست اقدامهای پیشگیرانه را آماده کرده باشد. در این شرایط آمریکا چه راهی پیش میگیرد؟ پیشبینیهای صورت گرفته از این تاکتیک پردهبرداری میکند که آمریکاییها متاثر از مکانیسمهای به کار رفته نظامی ایران نتوانند تحرکی از خود نشان دهند. در اینجا طبیعی است که آمریکا نمیخواهد تماشاگر فرآیندی باشد که از سوی ایران طراحی شده است، اما مسأله اینجاست که فاز نظامی در تنگه هرمز تنها محدود به تنگه و سواحل آن نخواهد بود بلکه جنگ به مقیاسی وسیعتر کشیده خواهد شد. در این حالت این گمان میرود که آمریکا یا وضعیت پیش آمده را میپذیرد و یا باب مذاکره را برای طرفین باز میکند. تجربه حضور خاورمیانهای آمریکا نشان از این داشته که این کشور از هر گونه اقدامی که به جنگ فرسایشی ختم شود، ابا دارد.
صدق این مدعا در مورد ایران البته شکل استراتژیکی نیز به خود میگیرد؛ به این معنا میتوان به همان تحلیل کلاسیک دکترین نظامی رجوع کرد که اگر آمریکا و متحدانش در شرایطی باشند که بدانند در صورت حمله به ایران پیروز میدان هستند در این گزینه تردیدی نخواهند داشت. از سوی دیگر، آمریکاییها این دغدغه را نیز با خود دارند که اقدام ایران برای بستن تنگه، قبل از زمانی باشد که خود و متحدانشان مهیای حمله به ایران هستند. اگرچه این احتمال نیز وجود دارد که با کشیده شدن جنگ از نقطه مرکز (تنگه) به مناطق پیرامونی آن، ایران نیز متضرر خواهد بود، اما مسأله اینجاست که ضرر طرف مقابل نیز کم نخواهد بود و اتفاقاً همین حسابگری غربیها بوده که تاکنون آنها را از حمله نظامی به ایرانی که اساساً قابل مقایسه با عراق، افغانستان و سوریه نیست، بازداشته است. از سویی این مسأله را باید مد نظر قرار داد که تامین امنیت ترانزیتی نفتکشها از تنگه هرمز بر عهده ایران است. از این رو ناامنی در این حوزه، زمینه را برای قطعنامههای جدید (ماده 41 و 42) شورای امنیت علیه ایران فراهم میکند. گزینهای که دشمنان منطقهای ایران به آن دل خوش کردهاند و این موضوعی است که بارها برای ایران پیش آمده است و ایران همواره توانسته از منافع ملی خود دفاع کند و صدور قطعنامه اهمیت چندانی برای ایران در پی نداشته است.در نهایت باید گفت سخن «لورنس ایگلز»، رئیس بخش نفت آژانس بینالمللی انرژی را نمیتوان از نظر دور داشت که «خلیج فارس متاسفانه دست ایران است. بسته شدن تنگه هرمز را هیچ چیز جبران نمیکند.»