شهرام شهیدی طنزنویس
پسرعموجان با تلفن صحبت میکرد و به کسی که پشت خط بود، گفت: «ببین من نهایت سهمتر تا سهمترونیم نیاز دارم. نه پدرجان تریلی برای چی؟ همه خانه را هم بزنم تمام نمیشود. نه. شما همان مقدار که گفتم بفرست.»
تلفن را قطع کرد. خانمباجی گفت: «به سلامتی قصد داری اتاقها را ژیگول پیگول کنی؟»
پسرعموجان گفت: «ژیگول که نه. اما یک مقدار تغییر لازم دارد. مصالحش را میخرم.»
خانمباجی گفت: «خب به سلامتی. حالا چی خریدی؟»
پسرعموجان گفت: «یک مقدار دیوار عایق صوتی.»
روح آقاجان گفت: «حالا اینقدر عایق اینطرف آنطرف نصب کنید که ورود من کلا با مشکل مواجه شود.»
دخترخالهام پرسید: «چه چیز عجیبی؟ از کجا خریدی؟ بگو ما هم برویم بگیریم.»
پسرعموجان جواب داد: با بدبختی. از بس شبها صدای تلفن حرفزدن و سریالدیدن و بحثهای داغ اهالی این خانه توی سرم میپیچید، تصمیم گرفتم اتاق را با دیوار عایق صدا بپوشانم. منتها چون گیر نمیآمد، مجبور شدم از گولاخخان کمک بگیرم و او دستم را گذاشت توی دست یک مالخر.»
گولاخخان گفت: «فدات. کار خاصی نکردم.»
خانمباجی گفت: «بله بله؟ نکنه سرقت دیوارهای عایق صوتی در بزرگراه آزادگان تهران کار شما بوده؟ مار در آستین پرورش دادم؟ عایق صوتی به چه دردتان میخورد؟ باورم نمیشه که... اصلا فکر نکردی که...»
گولاخخان گفت: «ما به دیوارهای عایق صوتی بزرگراه آزادگان کاری نداشتهایم. حتما کار اسمال تردست بوده. من شنیدم میخواهند آن را به آمریکاییها بفروشند و از این طریق ارزآوری کنند. شما هم مثل من نیمه پر لیوان را ببینی، بهتر است.»
خانمباجی گفت: «دیوار عایق صوتی ما به چه درد آمریکا میخورد؟»
گولاخخان گفت: «چون بودجه ساخت دیوار مرزی با مکزیک رو هوا مانده و معلوم نیست چقدر کی پرداخت خواهد شد، الان در آمریکا در به در دنبال دیوارهای دست دوم میگردند که آن را در مرز با مکزیک تعبیه کنند.»
دخترخالهام گفت: «اتفاقا من هم شنیدهام که دونالد ترامپ برای دیوار مرزی رنگ مشکی بسیار غلیظ را پیشنهاد داده، چون رنگ مشکی گرما را جذب میکند و باعث میشود تا دیوار مرزی به اندازهای داغ و سوزان بشود که هیچکسی نتواند از آن بالا برود.»
صدای ناشناسی از بیرون گفت: «مشکی رنگ عشقه!»
صدای دوم ناشناس گفت: «باز ترانه خواندند. کلیه ماموران آمادهباش باشند که با بحران جدید مواجه نشویم. همان آهنگ ساسیمانکن برای هفت پشتمان بس بود.»
صدای ناشناس اول گفت: «هیس. دوباره میخوایی دردسر درست کنی؟»
صدای ناشناس دوم گفت: «کاش بعضی دیوارهای دیگر را هم مشکی میساختند.»
صدای ناشناس سوم گفت: «این عایقهای صوتی را در کانال کولر نصب میکردند، بهتر نبود؟ نمیخواهم نقش پدرها در خاموشکردن کولرها را به عهده بگیرم، اما واقعا از کانال کولر خاطره بد دارم. از آنجا شنود...»
پسرعموجان گفت: همهمه را میشنوید؟ به نظرتان نباید اتاق را عایق صوتی میکردم؟»