| بیژن رمضانی |
11سال صبوری کرد. درد در همه سلولهای بدنش لانه کرد و با رنج همسایه شد اما برای لحظهای، خندههایش، نگاهش و کلام مادرانهاش خموده نشد و ما را رها نکرد. اگر نبود تمنای عاشقانه برای زندگی که ما دست روی شانهاش بگذاریم و بایستیم، دردِ همسرم، استخوان در بدنمان خرد میکرد. او خیمهای از عشق بود که من و فرزندانمان- آرمین و ثمین- زندگی را در سایهاش مزمزه میکردیم و حالا باور نمیکنیم که مرگ از راه رسیده و هیبت، شکوه و مادر زندگی ما را با خود برده است. میدانم که این تلخترین اتفاق روزگار و دوران زندگی ما خواهد بود، اما یقین داریم که تا ابد در هر ثانیه از زندگی ما جاری است و لحظه به لحظه از عمق جان صدایش خواهیم زد. همین حالا همسرم، جایی روشن از آسمان ایستاده و دل دل زدنهای مادرانهاش را مثل باران روی زمین میریزد و آن را با تمام وجود حس میکنم. این روزها درد ندیدن سیمای او را فقط گریستن و حضور شما بزرگواران که رسم رفاقت را زنده کردهاید، سبک میکند. میخواهم از همه شما ارجمندان، از دکترعلی ربیعی وزیرتعاون، کار و رفاه اجتماعی و بودنهایش در روز و شبهایی که همسرم شهلا کشاورزنژاد بار سفر میبست، از دکترمحمد فطانت رئیس محترم سازمان بورس که در واپسین روزهای کاری آن مرحوم آرامشی به یادمادندنی به همسرم هدیه داد، از معاونین، مدیران و همکاران همسرم دربورس و حوزه بازارسرمایه، از دانشگاهیان و البته همکاران خودم در وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی به خاطر مرحمی که بر زخمهای ما گذاشتند و سرانجام همه دوستان و رفقایم که وجودشان سایه شد تا زیر سایه محبت و حضور آنها، من و فرزندانم، با درد همسرم خموده نشویم، تشکر کنم. شما دوستان روزنامهنگار و بستگان همراه در 11سال پیش تنها پناهگاه ما بودید. سپاس از اینکه هستید و دست از روی شانه خانواده کوچک ما برنمیدارید. پاینده باشید.