امیرحسین عالمی| متولد سالی هستم که اصلا نمیدانم چهسالی است! روز تولدم را هم نمیدانم، اما آنطور که بویش میآید بچه کابل هستم و در کابل به دنیا آمدهام، متاسفانه در جنگها و ستیزهایی که در آن سالهای کودکیام بین طالبان و مردم افغانستان صورت میپذیرفت، من هم نقش داشتم، البته بسیار ریزنقش بودم. 18ماه بیشتر نداشتم و بر اثر برخورد ترکش کلیه سمت راستم را از دست دادم. اما ابراز میکنند که در سال 70 یا 71 بنده به دنیا آمدهام و در سال 73 نیز به سمت ایران آمدیم و در کرمان در شهر بم مشغول به زندگی بودیم اما چندی طول نکشید که به تهران نقلمکان کردیم و باقی عمرم را تا امروز در تهران بودهام.
خانواده؛ عاشق خانوادهام هستم، هم پدر و مادرم و هم برادر و خواهرم البته مادرم را 6سالی است که از دست دادهام اما امروز مادر دیگری دارم که جای خالی مادرم را تا حدودی برای پرمیکند. همه انسانها در طول زندگیشان تصاویر زیادی دارند، گاهی یکسری تصاویر هستند که هیچگاه از ذهن انسان بیرون نمیروند مثلا یکی از تصاویری که همواره در ذهن من است تصاویر جنگ است. من یادم است تا 3 سالگی فقط تصویر جنگ در ذهن داشتم این موضوع خیلی بد است که شما هر خاطرهای که دارید فقط بمب و انفجار باشد. یک سالم بود. تازه راه افتاده بودم و صدای آژیر در خیابانها و سروصدای مردم را هیچگاه فراموش نمیکردم. هنوز هم میخوابم این تصاویر را به یاد دارم. ناگهان بمبی بین خانه ما و همسایهمان منفجر شد که ترکش در بدن من فرو رفت و من یکی از کلیههام را از دست دادم. از نگاه من اصلا صلح وجود ندارد. هر روز همه ما داد و فریاد میزنیم که صلح برقرار شود. هیچگاه نیز این اتفاق صورت نمیپذیرد. چون آدمی در این دنیا وجود ندارد. این تاریخ باعث شرمساری هر فردی میشوند، ما 3400سال زندگی کردهایم که فقط 250سال صلحعمومی در دنیا داشتیم. من شرمسارم انسان هستم، دوست داشتم شبی میخوابیدم و بیدار میشدم و میدیدم که یک ماهی یا شاید یک گربه باشم، انسانها به چه ویژگی افتخار میکنند داراییهای قابل تقدیر هر فرد در این دنیا چیست.
روز جهانی صلح که میرسد حالم از روزهای عادی هم بدتر میشود تا این حد وضع صلح وحشتناک است که ما باید برای آن مراسم و بزرگداشت بگیرم. باید شرمسار باشیم؛ 3400 جنگ ثبت شده است که 2400 جنگ از این جنگها نبردهای دینی و مذهبی است، واقعا شرم بر ما باد در آینه خودم را میبینم میگویم من انسان هستم که اینگونه با اطرافیانم رفتار میکنم یا اینکه اطرافیانم را قتل عام میکنم. من در تختی دراز کشیده بودم خیلی بچه بودم گنجشکها بالای سرم میخواندند اما بعد از مدتی صدای انفجار در گوشم پیچید و دود سیاه دور تا دور مرا بهکلی گرفت.
اما امروز مشغول نویسندگی هستم؛ ولی یک کلاس هم نخواندم این دنیا جایی را برای درس خواندن و سر کلاس رفتن برای ما نداشت این را همه میدانند زیرا همه کودکان افغان از سالیان دور میدانند که جنگ در زندگی آنها آمیخته شده است، زمانی که اطراف ما بیش از حد آرام باشد برایمان عجیب است، زیادی مردم هم را دوست داشته باشند، برایم عجیب جلوه میکند. افغانستان قرار نیست رنگ صلح را ببیند نه افغانستان بلکه همهجای دنیا فکر میکنم، این تصمیم طبیعت است که ما نتوانیم رنگ صلح را ببینیم، طبیعت هم از ما انتقام میگیرد زیرا 8هزار سال است که ما فقط طبیعت را تخریب میکنیم. طالبان و داعش قرار نیست از بین بروند بلکه شکل و اسم آنها تغییر میکند و دوباره بر جان آرامش و صلح دنیا چنگ میزنند. زیرا قرار بر این است که این گروهها باشند چراکه سیاست دنیا بر این است.