سیامک رحمانی سردبیر
تقریبا هربار که چنین اتفاقاتی در زمین فوتبال و حاشیهاش میافتد، همین پروسه تکرار میشود. هربار رسانهها میروند سراغ کارشناس و جامعهشناس تا بپرسند در فضای فوتبال چه میگذرد و چرا این جماعت تا این اندازه خشمگیناند. هربار با چهرهای متعجب از خودمان و دیگران میپرسیم چرا اینگونه شد؟ این هولیگانها از کجا آمدهاند؟ این همه خشم و بیرحمی از چه ناشی میشود؟ بعد مینشینیم به بحث که بله! هواداران فوتبال ناراضیاند و فضای استادیوم مسموم است و ادبیات حاکم بر این فضا مدام تندتر میشود و نسخه میپیچیم که اگر دخترها به استادیوم میآمدند و اگر جو هواداری از فوتبال خانوادگیتر بود، خشونت کنترل میشد و اگر بازیکنان فوتبال خودشان را کنترل کنند و اگر مدیران فوتبال مدام به اتمسفر انتقامجویی و مظلومنمایی دامن نزنند، هواداران این همه کمتحمل نخواهند بود و فلان و بهمان. همه آن توضیحات و این راهکارها هم کموبیش درست است. تکراری است اما درست است. اما نکتهای در این میان مغفول میماند و کمتر به آن توجه میشود؛ اینکه فضای فوتبال از جامعه جدا نیست. اینها که در استادیومها آشوب به پا میکنند، از کهکشانی دیگر که نیامدهاند. اینها همین مردم کف خیاباناند. با همان مطالبات و روحیاتی که همیشه از آنها دیده میشود. میخواهید بگویید که استادیوم فوتبال برای بروز خشونت جای مناسبی است و تماشاگران امکان بروز رفتار عصبی را بیشتر پیدا میکنند؟ بله. میخواهید بگویید در دیگر نقاط دنیا همچنین اتفاقاتی روی میدهد و منحصر به فوتبال ما نیست؟ بله. ما هم میدانیم که ورزشگاه ملتهب و جمعیتی که از انرژی و آدرنالین آکنده شدهاند، چقدر برای بروز ناهنجاری مستعدند. ما هم میدانیم که در دیدارهای ملی در اروپا چطور هواداران با هم درگیر میشوند، که در جامجهانی هواداران تیمملی انگلیس و تیم روسیه و کرواسی و چند کشور دیگر چه وحشتی ایجاد کرده بودند و گاهی اوقات چطور شهر را به هم میریختند. بله. بازی بوکاجونیورز و ریورپلاته به خاطر آشوب تماشاگران به تعویق میافتد و در ایتالیا هنوز هواداران خون به پا میکنند، اما همه اینها چیزی از خشم پنهان جامعه ایرانی کم نمیکند. خشم و نارضایتی که مثل یک گسل، در حرکت بطئی و در غرش است تا جایی که خود را بیرون بریزد. این مردمی که در استادیوم به هم رحم نمیکنند و قصد جان هوادار تیم حریف را دارند و از نشاندادن هیچ اهانت و سنگ و تیزی ابایی ندارند، همانهایی هستند که در سطح شهر هم روزانه مدام در دعوا و یقهگیریاند و آمارهای نزاع و مراجعه به مراکزدرمانی و پزشکی قانونی را بالا میبرند. همانهایی هستند که در جادهها به هم رحم نمیکنند و قانون را به هیچ میگیرند و خود را به دل مرگ میزنند. اینها همانها هستند. معلوم است که در یک استادیوم فوتبال دوز بیکلگی و جاهلی و جوانی بالاتر است و این تب را بالا میبرد. معلوم است که در ورزشگاه سواد و صلح و اعتدال خریدار چندانی ندارند تا ترکیب شیمیایی به وجود آمده بیشتر آماده انفجار باشد. اما غیرمنطقی است که گمان کنیم این جمعیت چند 10هزار نفری خشونت را شخصا تولید میکنند و بروز آن در فوتبال خلاصه میشود. این خشونت و نفرت عریان در جایجای جامعه نمایان است. شاید جنس آن سنگپرانی نباشد اما میتواند از آن هم سنگدلانهتر باشد. همین خبرهای چند روز گذشته را مرور کنید تا ببینید خون داغ بیمحابا چطور کنترل بسیاری از رفتارهای ما را به دست گرفته است. میخواهد جنایت در همدان و قتل روحانی باشد یا اظهارنظرهای بیمرز و حدود در فضای مجازی. مردمی که از خودشان و از الگو و مسئولشان برخوردهای شلاقی میبینند. حذف ناگهانی مجری برنامهای که هر هفته میلیونها بیننده دارد، انتشار قوانینی که میگوید قرار است حرکات شما در فضای مجازی مانیتور شود و براساس آن تنبیه شوید- هرچند که پس از مدتی توضیحاتی برای آن منتشر شود- و پیامکهایی که ناگهان بخشی از جامعه را برای بازخواست و تعهد فرا میخواند، همه بستری از عصبانیت و تنش را ایجاد نمیکنند؟ چرا گمان میکنیم خشونت در سیستم بسته فوتبال به وجود میآید و خود را نشان میدهد. چرا همه ما مروجان نارضایتی و برآشفتهکردن روان جامعه نقش خود را در این میان نادیده میگیریم و تکذیب میکنیم.
این فوتبال و این ورزشگاهها، حتی اگر به ظاهر آرام بگیرند، همچنان در غلیان خواهند بود و زخمشان جایی دیگر سر باز خواهد کرد، تا وقتی که جامعه نخواهد با خود به تفاهم برسد، تا وقتی که دست از سر خود برنمیداریم و تا وقتی که به اشکال و ابعاد مختلف به بازتولید این خشونت ادامه میدهیم. باور نمیکنید؟