گفت‌وگو با خواهر و برادر دوقلوی جمعیت هلال‌احمر شهرستان ‌بافق
 
امداد‌گری یعنی یاری‌گری
 

 

محمدمهدی‌ اقبالی| اعضای داوطلب جمعیت‌ هلال‌احمر شهرستان بافق آنها را خوب می‌شناسند، یک خانواده که تمام اعضای آن فعالیت‌ داوطلبانه را دنبال می‌کنند. در میان این خانواده «سمیه» و «محمدرضا» دوقلو‌های امدادگر و داوطلب جمعیت هلال‌احمر شهرستان بافق چهره‌های آشناتری هستند. خواهر و برادری دو قلو از خانواده آقای طالبی بافقی که دوران شیرین جوانی خود را صرف خدمت به همنوع می‎کنند. سمیه و محمدرضا متولد 28 اردیبهشت ‌سال 1373 هستند. سمیه  به‌ عنوان مربی تکواندو در شهرستان بافق فعالیت می‌کند؛ او  از‌ سال ۸۴ وا‌رد هلال‌ احمر شده است. محمدرضا هم مدرک تحصیلی کاردانی مدیریت امداد و سوانح دارد و در جمعیت هلال‌احمر به ‌عنوان یک امدادگر فعالیت دارد. آن‌چه در ادامه می‌آید، بخشی از  گفت‌وگوی «شهروند» با این خواهر و برادر داوطلب است.

  در مورد انگیزه‌تان برای ورود به هلال‌ احمر و عرصه داوطلبی ‌بگویید؟
محمدرضا: از نوجوانی عضو جمعیت هلال‌احمر شد‌ه‌ام، به امدادگری علاقه داشته و دارم؛ «امدادگری» یعنی یاری‌گری آسیب‌دیده و مدد آسیب‌دیده، من این یاری‌گری را دوست دارم، به همین دلیل دوره‌های آموزشی را طی کردم. در حال حاضر به‌ عنوان نجاتگریکم در هلال‌احمر و پایگاه امداد جاده‌ای سه راهی سه چاهون بافق مشغول فعالیت هستم. همان‌طور که گفتم هدف و انگیزه من از رفتن به هلال‌احمر به خاطر فعالیت‌های بشردوستانه هلال‌احمر بود و انگیزه من کمک‌رساندن به افراد آسیب‌دیده در حوادث بود.
سمیه: من از کودکی مقلد کارهای برادر بزرگترم بودم؛ وقتی با لباس سرخ به خانه می‌آمد، از فعالیت‌هایی که روزانه در پایگاه هلال‌احمر انجام می‌داد می‌گفت؛ از  کمک به همنوع، از رفاقت و صمیمیت‌های بین دوستانش؛ من علاقه‌مند به این کار شدم تا من هم مثل دیگر اعضای خانواده‌ام وارد هلال‌احمر شوم و یک داوطلب باشم.  
  به نظرتان کدام یک در فعالیت‌های هلال‌احمر موفق‌تر هستید؟
محمدرضا: با توجه به برخی از محدودیت‌ها، معمولا فعالیت‌ امدادی در میان مردان برجسته‌تر می‌شود؛ البته در سال‌های اخیر بسیاری از این محدودیت‌ها حل شده است.
سمیه: قطعا برادرم. با توجه به فعالیت موفق در امدادگری او همیشه الگو و مشوق من بوده است.
  زمانی که لباس هلال‌احمر را به تن می‌کنید، چه احساسی دارید؟
محمدرضا: با پوشیدن لباس هلال‌احمرآرامش خاصی می‌گیرم و خوشحالم که توانستم عضو کوچکی از جمعیت هلال‌احمر و صلیب سرخ شوم و با آموزش‌هایی که دیده‌ام جان هموطنان خود را تا حدی که از دستم برمی‌آید، نجات بدهم. لباس جمعیت در جایگاه خودش مقدس است وبرای آن احترام قایل هستم.
سمیه: لباس هلال‌احمر یک لباس مقدس است و من با پوشیدن آن احساس خرسندی و تعهد نسبت به مردم کشورم دارم و خوشحالم که می‌توانم در نجات جان مردم سهیم باشم.
  شاخص‌ترین فعالیتی که در طول این سال‌ها انجام داده‌اید، چیست؟
محمدرضا: آموزش‌دادن کمک‌ها به بچه‌های دادرس.
سمیه: شرکت در تمامی کلاس‌ها و دوره‌های آموزشی امداد که کاربرد زیادی در زندگی من داشته‌اند.
  به نظر شما برای معرفی  هلال‌احمر در سطح جامعه چه باید کرد؟
محمدرضا: برگزاری کلاس‌های آموزشی کمک‌های اولیه در مدارس می‌تواند مردم را با این مجموعه مردم‌‎نهاد آشنا کند.
سمیه: به نظر من باید در سطح مدارس آموزش‌های بیشتری داده شود یا حتی در بعضی از مشاغلی که در آن خطر وجود دارد، آموزش‌های لازم ارایه شود.
  تا به حال چند نفر را به هلال‌احمر معرفی کرده‌ای و مشوق شما چه کسی بود؟
محمدرضا: بیشتر افرادی که من توانسته‌ام به هلال‌احمر معرفی کنم، در کلاس‌های طرح دادرس در مدارس بوده است. مشوق اصلی من هم  برادر بزرگم ابوالفضل بوده که سال‌های زیادی در هلال‌احمر فعالیت دارد و در حال حاضر یکی از بچه‌های ایثار هلال‌احمر است.
سمیه: تعداد افراد زیادی از دوستان و آشنایان را دعوت کرده‌ام و مشوق اصلی من خانواده‌ام بود؛ تمام خانواده من عضو جمعیت هلال‌احمر هستند.
  به نظر شما چه فعالیت‌های باید در اولویت فعالیت‌های جمعیت‌ هلال‌احمر قرار بگیرد؟
محمدرضا: اولویت اول من جذب جوانان و برگزاری کلاس‌های امدادی برای آنهاست که در آینده هم نیرویی برای هلال‌احمر باشند و هم توانسته باشم شعار هلال‌احمر که هر ایرانی یک امدادگر را تحقق داده باشم.
سمیه: جذب جوانان و تشویق برای ماندن آنها و معرفی بهتر و بیشتر هلال‌احمر از طریق‌ مختلف مانند حضور در مساجد، هیأت‌ها، مدارس، مکان‌های عمومی.
  یک خاطره تلخ و یک خاطره شیرین.
محمدرضا: خاطره تلخ بسیاری دارم که تلخ‌ترین آن  به چند سال پیش برمی‌گردد که در حادثه تصادف جاده‌ای یک پدر و فرزند دخترش که سنی زیر 10‌ سال داشت، فوت کرد.
در مورد خاطره شیرین هم باید بگویم؛ یک روز به همراه برادرم در یکی از پارک‌های شهر در حال قدم‌زدن بودم که خانمی را در حال خفه‌شدن مشاهده کردیم. ما با توجه با آموزش‌های امدادی که دیده‌ بودیم، این خانم را نجات دادیم؛ نجات‌دادن شیرین‌ترین خاطره در زندگی هر فردی است.
سمیه: خاطره شیرین من برای زمانی است که در باشگاه خود توانستم جان یکی از شاگردانم که به خاطر یک ضربه به داخل شکم دچار ایست تنفسی شده بود را نجات دهم. خاطره تلخ هم  برای زمانی است که وقتی به همراه برادر دوقلویم و برادر بزرگم که پایش را به خاطر پاره‌شدن رباط صلیبی عمل کرده بود، از یزد به خانه برمی‌گشتیم که شاهد یک حادثه واژگونی خودرو در جاده بافق یزد بودم که همراه با برادرم برای کمک رفتیم و عمل cpr را انجام دادیم اما متاسفانه آن شخص زنده نماند و به نظر من بدترین اتفاق این است که شاهد مرگ یک انسان باشیم.
  و سخن پایانی؟
محمدرضا: آموزش‌های امدادگری را جدی بگیریم. هر چه در جامع آموزش کمک‌های اولیه بیشتر جدی گرفته شود، در حوادث آسیب‌های کاهش پیدا می‌کند.
سمیه: از همه می‌خواهم که هر چه سریع‌تر به خانواده بزرگ هلال‌احمر بپیوندند و آموزش‌های امدادی را فرا بگیرند؛ چرا که حادثه در کمین ما است و هیچ گاه خبر نمی‌کند؛ هیچ چیز بدتر از آن نیست که عزیزی جلو چشمانمان آسیب ببیند و ما نتوانیم کاری انجام دهیم.


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/164573/امداد‌گری یعنی--یاری‌گری