شهروند| در حال فوتبال بازیکردن بود که با دیدن یک خبرنگار در روستایشان حسی امیدوارکننده در دلش زنده شد، بازی را رها کرد و سفره دلش را برای خبرنگار باز کرد؛ از روزگار سختی که در این روستا داشته، گفت، از مرگ غمانگیز برادر و عمویش تا ماجراهای خطرناک برای همروستاییانش، درنهایت هم سه مشکل اساسی روستایشان را مطرح کرد: نبود اینترنت و آنتندهی ضعیف موبایل، راه و جاده خطرناک و نبود امکانات آموزشی. او پشت دوربین خبرنگار قرار گرفت و از آذری جهرمی خواستار آنتندهی موبایل و اینترنت شد. سه روز پیش بود که فیلم این پسر نوجوان در فضای مجازی سروصدا به پا کرد. پسر 16 سالهای که وزیر ارتباطات را خطاب قرار داده و از با زبان روستاییاش از او درخواست تلفن و اینترنت میکند. محمود در روستای بیراهگان کوهرنگ زندگی میکند؛ روستایی که به خاطر نبود اینترنت، آنتندهی موبایل و راه و جاده خطرناک مردمش را عاصی کرده است. محمود در همین بیراهگان بود که برادر و عمویش را از دست داد. مرگی تلخ و غمانگیز که اگر جاده و راه هموار بود یا دست کم موبایل آنتن میداد، میتوانست اتفاق نیفتد؛ اما محمود 7 سالی میشود که عزادار برادر و عمویش است و در بیراهگان روزگار سختی را میگذراند و دلش میخواست خواستههایش را به گوش مسئولان برساند. سختیهای زندگی در بیراهگان او و همروستاییانش را به ستوه آورده است. ماجراهای خطرناک، مرگهای تلخ و بیکاریها و کمسوادی اهالی روستا زندگی را برای همهشان طاقتفرسا کرده است. خبرنگار «شهروند» که با سختی توانسته با محمود ارتباط تلفنی برقرار کند، از زندگی پرمخاطره در بیراهگان میگوید:
گویا برادر و عمویتان را به خاطر همین کمبود امکانات از دست دادهاید، ماجرا چه بود؟
سال 91 بود، برادرم و عمویم داشتند از کوهرنگ به روستا برمیگشتند. جاده منتهی به روستا بسیار خطرناک و پر پیچ و خم است؛ جوری که همیشه مردم با استرس از جاده رفت و آمد میکنند. برادرم و عمویم در حال برگشت بودند، ساعت 6 بعدازظهر بود، آنها وقتی دیدند که یک خودروی سمند از روبهرو میآید، عمویم میخواست ماشین را کنترل کند که به دره سقوط میکنند. خودروی سمند هم به سمت پایین میرود. عمویم و برادرم چند ساعت آن پایین بیهوش میمانند. راننده سمند برای نجاتشان میرود ولی به خاطر نبود آنتن موبایل و اینترنت نمیتواند از کسی کمک بخواهد. هیچکس صدایش را هم نمیشنود تا برود بالا و از کسی کمک بخواهد، کلی طول میکشد. حتی وقتی از خودروهای عبوری کمک میخواهد، آنها هم نمیتوانند با کسی تماس بگیرند. تازه ساعت 11 شب عمویم و برادرم را به بیمارستان میبرند. دکترها میگفتند اگر فقط یک ساعت زودتر آنها را به بیمارستان میآوردند، زنده میماندند اما برادر و عمویم را نتوانستند نجات دهند و به خاطر نبود آنتن موبایل و جاده خطرناک آنها را از دست دادیم.
خودروی عمو و برادرت چه بود؟
عموی من عشق ماشین بود. از بچگی هر چقدر کار کرد، تمام پولهایش را پسانداز کرد تا اینکه توانست یک لندکروز بخرد. او وضع مالی خوبی نداشت اما چون عشق ماشین بود تمام زندگیاش را داد تا این خودرو را بخرد.
آنها چند ساله بودند؟
عمویم 35 ساله بود و برادرم هم فقط 25 سال داشت.
مجرد بودند؟
عمویم ازدواج کرده بود. او 5 فرزند داشت؛ 4 دختر و یک پسر اما برادرم مجرد بود.
مشکل روستایتان فقط اینترنت و موبایل است؟
نه؛ علاوه بر آنتندهی موبایل ما اینجا مشکل جاده و راه هم داریم. همه مردم روستا باید از جاده و راههای خطرناکی رفتوآمد کنند. برادر خودم الان در شهر کوهرنگ کار میکند. وقتی میخواهد برود و برگردد ما دلمان هزار راه میرود. از همه اینها گذشته، ما در این روستا مشکل آموزش هم داریم. هیچ مدرسهای در اینجا نیست؛ اینجا فقط تا کلاس ششم میخوانیم چون مدرسه وجود ندارد و راهها هم برای خروج از روستا خطرناک است، اینجا همه تا سیکل درس میخوانیم و کسی اگر بخواهد ادامه تحصیل بدهد باید به شهر برود و آن هم نهایتا تا دیپلم میتواند درس بخواند.
بعد از اتمام درس چه کار میکنید؟
معمولا ما بعد از درسخواندن سر زمینهای کشاورزی پدریمان میرویم و کار میکنیم و یا نهایتا اگر کسی پدرش زمین نداشته باشد، بیکار میماند تا کمی بزرگتر شود و برای کارگری به شهر برود.
دوست نداری از این روستا خارج شوی و برای کار به شهر بروی؟
خیلی دوست دارم اما اینجا زادگاه پدری ماست. از طرفی هم نمیتوانیم از پدر و مادرمان دور بمانیم؛ زندگی در آن صورت هم سخت میشود.
چه شد که آن فیلم را ضبط کردی؟
یک روز با دوستانم در روستا داشتیم فوتبال بازی میکردیم. ماشین ناشناسی آمد، ما دورش جمع شدیم و فهمیدیم که خبرنگار است. من بازی را رها کردم و به سراغ آن خبرنگار رفتم تا از مشکلاتمان بگویم. احساس کردم میشود از این طریق صدایمان را به گوش مسئولان برسانم. من از صبح تا بعدازظهر با آن خبرنگار بودم و همه ماجراها را برایش تعریف کردم و از او خواستم از مشکلاتمان بنویسد. او هم گفت خودت میتوانی بگویی. گفتم چطور؟ گفت ازت فیلم میگیرم و تو هم هر خواستهای داری مطرح کن. همین شد که آن فیلم را ضبط کردیم ولی یک هفته بعد منتشر شد. البته در آن فیلم نباید فقط وزیر ارتباطات را خطاب قرار میدادم باید از وزیر بهداشت، وزیر راه و وزیر آموزشوپرورش هم میخواستم که به دادمان برسد. نبود این امکانات زندگی را برای همه ما خیلی سخت کرده است.
وزیر بهداشت چرا؟
ما اینجا خانه بهداشت هم نداریم. کسی مریض میشود باید با سختی به شهر برود. موبایل و اینترنت هم نداریم و دسترسی به همدیگر هم بسیار سخت خواهد بود. کسی فرزندش مریض میشود باید تا بالای روستا برود تا شاید بتواند تماس بگیرد. در کل ما اینجا حبس شدهایم و کسی هم به دادمان نمیرسد.
به جز برادر و عمویت برای کس دیگری از اعضای خانوادهتان اتفاق بدی پیش نیامده؟
برای خانواده ما نه؛ اما همین چند وقت پیش بود که چند نفر از اهالی روستا با ماشین به کوهرنگ رفتند، زمستان بود و برف میآمد. خانواده این چند نفر با سختی با کوهرنگ تماس گرفتند تا ببینند آنها به مقصد رسیدهاند یا نه اما وقتی دیدند هنوز نرسیدهاند، خودشان به سراغ آنها رفتند. منظقه را گشتند و متوجه شدند که این چند نفر زیر برفها و داخل خودرو گیر افتادهاند؛ هیچ راه ارتباطی هم نبود که خبر بدهند و نزدیک بود جانشان را از دست بدهند که خدارا شکر نجات پیدا کردند. البته این فقط یک نمونه از سختیهای اینجاست. مشکلات و اتفاقات خطرناک برای اهالی این روستا زیاد افتاده و هیچکدام نمیتوانیم با کسی ارتباط برقرار کنیم. اگر کسی مریض شود یا تصادف کند، حتی نمیتوانیم با اورژانس تماس بگیریم یا فرد مصدوم را به بیمارستان برسانیم.
بعد از انتشار آن فیلم واکنشی هم دیدید؟
نه هنوز واکنشی ندیدم. کسی نه تماس گرفته نه به اینجا آمده است. ولی منتظرم. بیشتر از همه منتظر تماس وزیر ارتباطات هستم. مطمئنم که او به این مساله توجه می کند . امیدوارم که وزرای دیگر هم به ما رسیدگی کنند و کمی به روستای ما توجه نشان دهند. شاید مشکلاتمان حل شود و کمی راحتتر در اینجا زندگی کنیم.