سید مرتضی توکلی روانشناس
گاهی پس از همه محاسبات غافلگیر میشویم؛ هوای شمال را میبینیم، راه میافتیم، یکدفعه در جاده به بارانی سیلآسا برمیخوریم یا طوفانیبودن دریا در مقصد حالمان را میگیرد.
همین دیروز ورود یک گربه به کشاکش بازی دو تیم آمریکایی، تیم فنی ورزشگاه را غافلگیر کرد. این دیگر یک انسان نبود که بشود دستگیرش کرد و برای یافتن نیتهایش بازجوییاش کرد. گربه بود، گربهای که شاید از نعره طرفداران یا بازی نورها وحشت کرده بود. غافلگیریها موجهای سینوسی زندگی ما را میسازند؛ خوب و بد، رویه روزمره را به هم میزنند و به مدتی کوتاه خودشان حکمران میشوند. حکمرانیشان دیری نمیپاید اما جبر حضورشان ناگزیر است. گزارشگری که از ورود گربه به میدان طعمه جذابی برای سرگرمی مخاطب میسازد، از همان آدم برندههای روزگار ماست و آنکه دستپاچه میشود و دنبال حذف سریعتر آن توسط نیروهای امنیتی ورزشگاه و ادامه گزارش است، مجری کمهنری است. این عکس را خوب ببینید. از من بپذیرید آنکه از اتفاقهای غیرمنتظره «به خوبی» میگذرد، فقط میتواند انسان مدبر و قابل اعتمادی باشد و آنکه از پریدن این گربه در توپبازی آدمیان، مجال طنازی و لفاظی میآفریند، هنرمند است؛ به همین سادگی. وگرنه همه توقع دارند ۹۰دقیقه پاس و حمله و دفاع ببینند. آنجای زندگی تماشایی است که جست گربهای، جدیت صورت آدمها را میریزد و تلنگر میزند: سلام بر هیچ، بر یک هیچ بزرگ. این هیچ را زندگی کن و از غیرمنتظرههایش -اتفاقا- بیشتر لذت ببر.