گفت‌و‌گو با بهروز دانشفر مولف کتاب‌های فرهنگ جهانی فیلم
 
مردن را دوست ندارم چون دیگر نمی‌توانم فیلم ببینم
 

 

به‌ناز مقدسی| «نشست خدنگ‌وار «راندولف اسکات» بر زین اسب کُرَنگ، «ارول فلین» سرآمد ‏شمشیرزنان سینما...»؛ ستارگان سینما از کودکی تا 76سالگی چنان «بهروز دانشفر» را طلسم ‏کرده‌اند که بعد از این سال‌ها هنوز با سینما و قهرمانان فیلم‌ها زندگی می‌کند.‏
‏ سینما دیانا، سینما رویال، کلاه عجیب «کارمن میراند»، میان‌نویس‌های وسط فیلم‌ها، ویدیو گروند‏یک و بعدها نوارهای «وی‌اچ‌اس» همه چیزهایی بود که فیلم دیدن را مهمترین بخش زندگی او ‏کرد. ‏
پدرش نظامی بود؛ مردی جدی که همه پنجشنبه‌ها و جمعه‌های سال، فرزندانش را به سینما می‌‏برد. جایی که عشق بهروز به فیلم‌ها و آرتیست‌هایش شکل گرفت: «از 6سالگی نام خیلی از  فیلم‌‏ها در یادم مانده و این‌گونه کم‌کم سینما شد جزو لاینفک زندگی من برای تمام عمر.»‏
در همه این سال‌ها نامش بر پرده‌ نقره‌ای به نمایش درنیامد و به گوش آشنا نیست، اما کتاب چهار ‏جلدی فرهنگ جهانی فیلم، سال‌ها در راسته کتابفروشی‌های انقلاب کیمیایی برای عشقِ فیلم‌ها ‏بود و هنوز هم منبعی برای پژوهشگران سینماست. ماجرای تحقیق درباره فیلم‌های تاریخ سینما از سال ‏‏1353 شروع شد؛ روزی که نخستین جلد کتاب لئونارد مالتین را از کتابفروشی کتب و مجلات خارجی ‏در خیابان ظفر- که حالا دیگر وجود ندارد- خرید؛ کتابی کوچک و خلاصه درباره فیلم‌های سینمایی ‏تا سال 1965. بعد از آن شروع کرد به نوشتن؛ اول کتابی درباره اسکار، بعد سینمای وسترن و بعد ‏هم فرهنگ‌های جهانی فیلم: «من اگر یک‌بار دیگر متولد شوم خیلی زودتر شروع به این کار می‌‏کنم. همین الان هم جلد پنجم کتاب فرهنگ جهانی فیلم را تمام کرده‌ام و امیدوارم برای نمایشگاه ‏کتاب چاپ شود. حالا خوب یا بد این سبک زندگی‌ام بوده و هست. تنها دلیلی هم که مردن را دوست ‏ندارم این است که دیگر نمی‌توانم فیلم ببینم.»‏

 می‌گویند 10 هزار فیلم دیده‌اید، درست است؟
شاید بیشتر؛ شاید. به‌ هرحال نمی‌دانم آمار مرا  این‌قدر دقیق از کجا درآورده‌اند. شاید جایی خودم گفته باشم!‏
 فقط در یک جلد از کتاب‌های فرهنگ جهانی فیلم، درباره هشت‌هزار فیلم سینمایی نوشته‌اید. چقدر ‏از  این فیلم‌ها را خودتان دیده‌اید؟‎  ‎
خیلی‌هایشان را دیده‌ام. تعدادی‌ از آنها فیلم صامت بود که من آن موقع به دنیا نیامده بودم. یکسری هم در دوران کودکی من ساخته شد و اصلا در ایران نمایش مجدد نداشت؛ شاید بعدها ‏برخی از آنها مانند کارهای اولیه‌ هامفری بوگارت و ادوارد جی. رابینسون را از تلویزیون دیده باشم.‏‎ ‎
 فیلم‌ها را کجا می‌دیدید؟ سینما؟
سینما و از ‌سال 1338 در تلویزیون. مسأله خیلی مهمی را  هم بگویم که دو کشور در دنیا هستند ‏که تمام فیلم‌های خوب جهان را در سینماهایشان نمایش دادند و شرق و غرب و آسیا و اروپا برایشان تفاوتی ‏نداشت؛ یکی ایران است و یکی آرژانتین. حالا در ایران این موضوع  از ‌سال 57 قطع شد ولی در آرژانتین ‏هنوز ادامه دارد. آلمانی‌ها تا قبل از جنگ جهانی بیشتر محصولات «اوفا» را می‌دیدند و آمریکایی‌ها هم که به ‏تعداد کافی برای خودشان فیلم داشتند؛ انگلیسی‌ها هم همین‌طور. اصلا انگلیسی‌ها راغب نبودند فیلم‌های ‏آمریکایی ببینند؛ اولین فیلم آمریکایی هم که در سینماهای انگلیس نمایش داده شد، مردم بلند شدند و ‏به دلیل لهجه آمریکایی فیلم، فریاد ‌زدند «‏‎ « speak English  ‎. سینما‌های ما در گذشته بسیار خوب ‏و پرباربود و بهترین آثار سینمایی جهان را بی‌مرز نشان‌ می‌داد.
 بعد از انقلاب که اکران فیلم‌های خارجی در سینما ممنوع شد، باز هم فیلم می‌دیدید؟
قبل از انقلاب ویدیوی گروندیک به ایران آمده بود، هرچند از نظر مکانیزم بسیار بد بود. داستانش این بود که ‏دو حلقه نوار روی هم می‌چرخید و جنس نوار هم بسیار نازک بود و این نوع پیچیدن روی هم باعث می‌‏شد نوار و در نتیجه تصویر آسیب ببیند. به همین دلیل قبل از انقلاب کسی دنبال ویدیو نرفت و در اساس ‏نیازی هم حس نمی‌شد. بعد ویدیوی سونی به بازار ایران آمد. آن هم مکانیزم خوبی نداشت و اصطکاک ‏دایم، نوار ویدیویی را خراب می‌کرد. یک‌سال و نیم بعد کمپانی ناسیونال «وی‌اچ‌اس» را تولید کرد که تمام ‏این مشکلات رفع شد. در نهایت پای کپی فیلم‌ها به نوارهای بزرگ ویدیویی باز شد. یکسری فیلم هم برای خرید در بازار بود و فیلم ویدیویی را هم اجاره می‌دادند. ولی این روند در سال 1362 قطع شد. ‏وقتی برای نوشتن کتابم به شمال رفتم، دسترسی به فیلم برایم سخت‌تر شد. دوستانم در تهران یکسری از ‏فیلم‌ها را به‌سختی تهیه می‌کردند و گاهی که به تهران می‌آمدم آنها را می‌دیدم ولی نه به فراوانی ‏گذشته. البته بعدها به‌تدریج این عقب‌ماندگی را تا حد زیادی جبران کردم.                                                                 ‏
 به موازات آثار سینمایی کشورهای مختلف، فیلم‌های سینمای ایران را چقدر دنبال کردید؟ ‏
از سال 1340، بعد از دیدن فیلم «موطلایی شهر ما» با بازی آقای فردین و پروین غفاری، ترک فیلم‌های ایرانی ‏کردم(می‌خندد) و دیگر پیگیر این سینما به‌طور جدی نشدم.           ‏‎. ‎
 هیچ‌وقت؟ به ‌هرحال در کنار فیلمفارسی‌های قبل از انقلاب،  فیلم‌هایی که اواخر دهه 40 در ‏جریانی موسوم به موج نو سینما و جریان‌های روشنفکری ساخته شد مهم بودند؛ مثل ‏گاو، قیصر، شب قوزی. این  فیلم‌ها را ندیدید؟‎  ‎
اول این‌که من هیچ‌وقت آدم روشنفکری نبودم. یک‌بار هم در مجله فیلم نوشتم خیلی دلم می‌خواست ‏روشنفکر می‌شدم ولی هر کاری کردم نشد. بنابراین من این فیلم‌های ایرانی منتسب به جریان روشنفکری را ‏باز هم روی پرده سینما ندیدم ولی هر سه را دیده‌ام. برخی دیگر را بعدها که ویدیو آمد، دیدم. البته این‌که ‏گفتم هیچ‌وقت فیلم ایرانی ندیده‌ام به معنای مطلق کلمه نیست. مثلا سال51 برای این‌که بدانم در این 10، 11‌سال چه اتفاقی افتاده باز رفتم فیلم ایرانی ببینم؛ فیلمی به اسم بلوچ. بعد از دیدن این فیلم هم تصمیم ‏گرفتم باز بروم و 10‌سال دیگر سری به فیلم‌های ایرانی بزنم‎.
 بعد‌ها که این فیلم‌ها را در خانه‌تان دیدید، از این‌که چرا همان موقع روی پرده سینما آنها را ندیده‌اید ‏پشیمان نشدید یا این‌که نخواستید درباره‌شان نقد بنویسید؟ ‏
‎ ‎نه به هیچ وجه؛ اصولا با نقد فیلم مخالفم و نقد فیلم نمی‌نویسم. به نظر من هر کسی که پول می‌‏دهد، به سینما می‌رود، دو ساعت وقت می‌گذارد و فیلم می‌بیند خودش یک منتقد است. من نمی‌توانم ‏عقیده‌ام را به یک نفر دیگر تحمیل کنم. البته من این‌جا نقد فیلم را قبول ندارم. به نظر من کسی باید نقد ‏فیلم بنویسد که سوادش به‌ویژه از نظر فنی از چهار تا سینمایی‌نویس بیشتر باشد. برای نمونه اگر به زبان ‏انگلیسی آشنایی دارید، سری به نقد فیلم‌ها در ورایتی بزنید تا متوجه حرفم بشوید، والا هر کسی کمی دست ‏به قلم باشد، می‌تواند آسمان‌ریسمان ببافد. بهتر است بگویم من سوادش را ندارم.‏
 فیلم‌های ایرانی بعد از انقلاب چطور؟ سینمای مهرجویی، کیارستمی،  فرمان‌آرا یا بعدتر ‏اصغر فرهادی را دنبال نمی‌کنید؟‎  ‎
‏ بدیهی است که همه آنها فیلم‌های خوبی هم داشته‌اند. من یک کارگردان ایرانی را خیلی دوست دارم، ‏فریدون گله که فیلمساز مورد قبول من است. فیلم ‌هامون آقای مهرجویی را هم باز در تلویزیون دیدم. ببینید! ‏من دشمنی با سینمای ایران ندارم، فقط در رشته‌ای کار می‌کنم که اگر زمان داشته باشم برای همان ‏بیشتر وقت می‌گذارم. دیدن فیلم ایرانی هیچ کمکی به من نمی‌کند، چون در مورد فیلم‌های سینمای ‏ایران نمی‌نویسم، پس طبیعتا وقت کمتری برایش می‌گذارم. از همه مهمتر دوستانه بگویم لذت چندانی هم ‏از تماشای اغلب این فیلم‌ها به‌عنوان تماشاگر نمی‌برم. از فیلم‌های اصغر فرهادی یکی را در سینما و دو ‏فیلم دیگر را روی دی‌وی‌دی دیدم. به نظرم فیلم «درباره الی» بهترین اثر ایشان است و اگر هم قرار بود اسکار ‏بگیرد باید برای این فیلم می‌گرفت، شاید هم به آکادمی معرفی نشده بود. البته باید بگویم او کارگردان ‏هوشمندی است. نکته مهمی را هم باید یادآور شوم؛ چون نزدیک 40‌سال است که در حوزه سینمای ‏جهان تحقیق می‌کنم چیزی را فهمیده‌ام؛ این‌که انتخاب برندگان جایزه آکادمی اسکار به دلیل روند ‏خاص آن، یکی از سالم‌ترین انتخابات دنیاست، منهای بخش انتخاب فیلم‌های خارجی‌زبان که مشکل اصلی‌‏اش رأی‌دهندگان است.‏‎ ‎
 این موضوع همان زمان هم خیلی مطرح شد و خیلی‌ها معتقد بودند فیلم‌های اصغر فرهادی به ‏دلیل مسائل سیاسی اسکار گرفت نه صرفا هنر فیلمسازی‌اش. ‏
فکر می‌کنم حواشی‌، پروپاگاندا و مسائلی که درباره آن کشور در روزنامه‌های آمریکا می‌نویسند ‏و انعکاسش در رسانه‌های کشورها و این‌که بیشتر اعضای آکادمی عضو کدام حزب یا طرفدار آن هستند ‏تاثیر زیادی در انتخاب فیلم‌های این بخش دارد. یا این‌که سیاست حزبشان در آن برهه نسبت به آن کشور ‏چیست و چندین عامل دیگر در انتخاب فیلم‌های بخش خارجی‌زبان روی آرای اعضای آکادمی هنر‌ها و علوم ‏سینمایی تاثیر می‌گذارد. چون آنها هم مثل همه آدم‌ها گاهی احساساتی می‌شوند که آن هم خطای ‏انسانی است و روند انتخاب را نمی‌تواند زیر سوال ببرد.‏
 از چند سالگی تالیف کتاب را شروع کردید؟ ‏
از 39 سالگی.‏
 فیلم‌هایی که در کودکی دیده بودید این اتفاق را رقم زد، یعنی در ذهن‌تان مانده بود؟‎  ‎
چیز خیلی زیادی از آن فیلم‌ها یادم نمانده؛ به‌عنوان مثال مرا به دیدن فیلمی برده بودند که بازیگر زنش لباس‏های عجیب و غریبی پوشیده و موزها را به شکل کلاه روی سرش کاشته بود، البته یادم می‌آید که پس ‏از چند دقیقه در سینما خوابم برد. تنها چیزی که توجهم را جلب کرد کلاه عجیبش بود. البته از 6 سالگی به بعد دیگر نام خیلی از  فیلم‌ها در ‏یادم ماند و این‌گونه کم‌کم سینما شد جزو لاینفک زندگی من برای تمام عمر.‏
 در دوران کودکی شما ممکن بود فیلم‌ها حاوی صحنه‌های غیراخلاقی باشد و یک‌‏دفعه روی پرده با آن مواجه شوید. چه فیلم‌هایی ممکن بود این مسائل را کمتر ‏داشته باشد و مناسب سن و‌ سال شما باشد؟
‏ اصولا دوست داشتم فیلم‌های حادثه‌ای ببینم که جنگی از جمله آنها نبود؛ فیلم‌هایی که یا اسب داشت ‏یا ششلول یا شمشیر. ژانر مورد علاقه‌ام وسترن بود. گرچه الان دوران آن سپری شده و جایش را فیلم‌های  ‏علمی که چه عرض کنم، تخیلیِ کامپیوتری گرفته ولی هنوز علاقه‌ام به آن کم نشده و به اعتبار گفته ‏معدود دوستان سینمایی‌نویسم، بهترین اثری که نگاشته‌ام کتاب تحلیلی «سینمای وسترن» است که خودم ‏هم آن را نسبت به بقیه بیشتر دوست دارم. ‏
 آن زمان هنوز در ایران صنعت دوبلاژ وجود نداشت و طبیعتا فیلم‌ها با زبان اصلی نمایش داده می‌‏شد. چطور داستان فیلم‌ها را می‌فهمیدید؟ ‏
بله؛ زمانی که من سینما می‌رفتم  نه دوبله بود نه چیزی به اسم زیرنویس، ولی به جایش فیلم‌ها ‏میان‌نویس داشتند. یعنی کمی که از نمایش فیلم می‌گذشت پرده سیاهی می‌آمد و قطره چکانی ‏دیالوگ‌ها را ترجمه شده می‌نوشت و بعد بقیه فیلم را نشان می‌داد و باز بعد از چند دقیقه دوباره پرده سیاهی دیگر. مثلا ‏یک فیلم ممکن بود 50،40 تا میان‌نویس داشته باشد و تا می‌خواستم خودم آنها را بخوانم یکی از ‏همراهانم برایم می‌خواند. از دهه30 به بعد صنعت دوبله ابتدا درایتالیا و سپس در ایران به ‏وجود آمد و کم‌کم فیلم‌ها دوبله شدند.‏
 با این علاقه‌ای که به سینما داشتید طبیعتا در نوجوانی و به قول خودتان وقتی خودکفا ‏شدید روند فیلم دیدن و سینما رفتن‌تان بیشتر هم شده. درست است؟ ‏
بله؛ خیلی بیشتر. چند سال در دبیرستان البرز درس خواندم، ولی از آنجایی که خیلی سختگیر بودند و به ‏سینما و فیلم دیدن نمی‌رسیدم، از آنجا بیرون آمدم و به دبیرستان مرآت رفتم.
 درس را تا کجا ادامه دادید؟ ‏
در دانشکده هنرهای دراماتیک درس خواندم. البته به نظرم آن‌موقع این دانشکده چیز زیادی برای یاد دادن ‏نداشت. استادی داشتیم که تازه از آمریکا آمده بود و در هفته 12 واحد با ما درس داشت. من همزمان در ‏مرکز آمار ایران استخدام شده بودم و کار هم می‌کردم و این‌که هم سرکلاس باشم و هم سرکار واقعا سخت ‏بود. یک روز سر کلاس وقتی استادم اسم فیلمی را گفت که نام کارگردان آن یادش نبود، اسم کارگردان را ‏به او گفتم. یک روز دیگر هم داشت به فیلمی از آنتونی مان اشاره می‌کرد و باز اسمش را فراموش کرده بود ‏که باز من به یاد او انداختم. زیر دستم را نگاه کرد ببیند من از روی چیزی می‌خوانم؟! دید هیچ چیزی ‏نیست. بعد از کلاس مرا صدا کرد و گفت چیزی برای یاد دادن به تو ندارم و چون از ظاهرت معلوم است ‏کارمندی، لازم نیست سرکلاس‌های من بیایی، نمره‌ات رامی‌دهم. بهترین پیشامد این دوران برای من ‏آشنایی با شادروان دکتر کاووسی بود که تا پایان عمر پر ثمرشان با هم دوست و معاشر خانوادگی باقی ماندیم. ‏
 دهه 60 اینترنت نبود، حتی دوره‌ای ایران درگیر انقلاب و جنگ تحمیلی شد و ‏طبیعتا دسترسی به فیلم‌های روز سینمایی چندان آسان نبود. با این شرایط چطور اطلاعات ‏سینمای جهان را پیدا می‌کردید؟
سال 1359 بیماری سختی گرفتم و تقاضای بازنشستگی کردم. مدتی بعد که حالم بهتر شد در ‏شرکتی خصوصی مدیر امور اداری شدم به این شرط که کوتاه‌مدت باشد. به‌هرحال در کنار کار، همیشه ‏نقشه‌های زیادی برای نوشتن درمورد سینما و یک  فرهنگ فیلم داشتم، اما می‌دانستم کار یک نفر نیست. ‏برای همین موضوع را با افراد معدودی که اهل فیلم و سینما بودند، مطرح کردم و به آنها پیشنهاد همکاری دادم ‏که شاخص‌ترین آنها دکتر کاووسی بود. هرچند ظاهرا برای این‌که برایشان وقت‌گیر بود، قبول نکردند. در ‏نهایت برای نوشتن جلد اول کتاب فرهنگ جهانی فیلم از تهران رفتم و پنج‌سال در شمال زندگی کردم. ‏نیاز داشتم رفت‌وآمد زیادی نداشته باشم و دایره دوستانم را تنگ کنم. بنابراین از‌سال 65 تا 69،  چهار ‏سال برای نوشتن این کتاب وقت گذاشتم.‏
 پاسخ سوالم را نگرفتم. در آن دوران، جزییاتی مثل بازیگران و عوامل، داستان و عکس‌ها چگونه ‏به دست‌تان رسید؟
داستانش خیلی طولانی است. تقریبا 13‌سال قبل از این‌که این کار را شروع کنم، ایده نوشتن چنین کتابی ‏در ذهنم آمد. در آن دوران من شماری از مجلات سینمایی را می‌خریدم. یک مجله فرانسوی بود به نام
« ‏‎« ‎Cine Tele Revu ‎‏ با قطع بزرگ و پر از عکس فیلم‌ها. مدت‌ها بود که شماره‌های مختلفی از این مجله را می‌خریدم تا این‌که دیدم جا برای نگهداری این حجم مجله را ندارم. از فرصت استفاده کردم و عکس‌ها و ‏مطالب و داستان فیلم‌هایی که می‌خواستم را بریدم و همه را گذاشتم در دو تا کارتن. کم و بیش مجلات ‏دیگر را هم می‌گرفتم و همین کار را می‌کردم. کمک بعضی‌ها هم خیلی برای من کارساز بود. مثلا برای کتاب ‏اسکار از دوست ایرانی‌ام که به آمریکا رفته و یک بار برایم نامه نوشته بود و من آدرسش را داشتم، ‏درخواست کردم که اگر می‌تواند کپی صفحاتی از روزنامه‌های واشینگتن پست را برایم بفرستد. او به ‏کتابخانه کنگره رفت و از همه  شماره‌های مورد نظرم کپی گرفت و برایم فرستاد. به‌هرحال برای عکس‏های کتاب از مجلات و روزنامه‌های خارجی زیادی استفاده کردم. یکسری فیلم‌هایی را هم که پیشتر در ‏سینماها دیده بودم، خودم درباره داستانش می‌نوشتم و جایی نگه می‌داشتم که بعدها به کارم آمد. ناگفته ‏نگذارم که کسری عکس‌های جلد اول فرهنگ جهانی را هم از آرشیو ماهنامه فیلم تهیه کردم.‏
 و بعد از چهار‌سال که نوشتن کتاب در شمال تمام شد، به تهران برگشتید؟ ‏
راستش آن‌قدر آن‌جا راحت بودم که تصمیم داشتم برنگردم. ولی به‌علت چاپ کتاب که دوسال معطل مانده ‏بود و مسائل شخصی، مجبور شدم به تهران برگردم و از نزدیک کارها را پیگیری کنم و مشکلات دیگرم را هم
‏سرو سامان دهم.                      ‏‎. ‎
 با این‌که‌سال 69 کتاب‌تان تمام شد، ولی کتاب ‌سال 72 چاپ شد. چرا؟ مشکلی برای چاپش داشتید؟ ‏
ناشر با تمام عشق وعلاقه، مشکلات زیادی داشت چون آن زمان تقویم چاپ می‌کردند و مجوز چاپ کتاب ‏ایشان معوق مانده بود. از طرف دیگر من مطالب کتابم را کم‌کم برای ناشر می‌فرستادم که تایپ و نمونه‌خوانی و ویرایش شود. باور کنید که هیچ‌کدام از این کارها انجام نشد و حتی قلمی روی کاغذ برده نشد. ‏چرایی‌اش را نمی‌دانم وحالا پس از گذشت سالیان نمی‌خواهم هم بدانم. به‌هرحال خودم یک‌سال و نیم ‏دوباره این کتاب را ویرایش کردم و چون ویراستار نیستم، خیلی هم خوب درنیامد. باید غلط‌گیری‌ها بریده و ‏روی متن چسبانده می‌شد، سرانجام خیلی از غلط‌هایش را درست کردم، ولی آن چیزی نشد ‏که درنظر داشتم. درنهایت برای چاپ آن هم برای همکاری با ناشر،خودم رفتم مجوز ناشر- مولف گرفتم و کتاب ‏چاپ شد. ‏‎ ‎
 قیمتش چقدر بود؟ ‏
‏2800‏‎ ‎تومان‎.
 چه تیراژی؟ ‏
‎ ‎چهار بار تجدید چاپ شد و اگر درست به یادم مانده باشد هر بار 3‌هزار نسخه.‏
 چند نقد به کتاب فرهنگ جهانی فیلم به‌خصوص جلد نخست آن‌که شامل فیلم‌های ‏کلاسیک می‌شود، وارد شده. یکی از آنها این موضوع است که در این کتاب جای خیلی از فیلم‏های سینمایی کشورهایی مثل هند، آفریقای جنوبی و لهستان خالی است. درحالی‌که براساس ‏عنوان کتاب، طبیعتا می‌بایست کامل  می‌بود. درست است؟ ‏
نه این درست نیست. دراین فرهنگ یازده مدخل فقط از کارگردانی لهستانی – آندره وایدا- وجود دارد، ‏همین طور آثار کم‌آشکار مطرح هندی یا دیگر کشور‌های اروپای شرقی و اسکاندیناوی. آفریقای جنوبی هم ‏در دوران آپارتاید، سینمای قابل تأملی نداشت و درچند‌سال اخیر شمار اندکی فیلم‌های قابل اعتنا ساخته‌اند ‏و آن هم به علت این است که کارگردانی مانند گاوین هود پیدایش شده. دلیل دیگری که برای رد این نقد ‏دارم این است که من نمی‌توانستم بیشتر از این مدخل به کتاب اضافه کنم. چون حجم کتاب زیاد می‌شد و ‏اصلا چاپ آن میسر نبود و ناشرم هم علاقه‌ای به دو جلد شدن کتاب نداشت. بنابراین بسیاری از فیلم‏های اروپایی و آمریکای جنوبی یا حتی آمریکایی در این کتاب نیست. من از بین تقریبا 300هزار فیلم، 8 ‏هزار فیلم انتخاب کرده بودم و می‌توانستم در جلد دومی که متمم جلد اول باشد باز 8‌هزار فیلم دیگر را ‏اضافه کنم، اما بنا به دلایلی منصرف شدم. پس کسی نمی‌تواند توقع داشته باشد همه آثار سینمایی جهان در ‏آن سال‌ها در این مجمل آمده باشد.‏
 آقایی به نام «حسن حسینی» در کتاب مطبوعات، مطلبی انتقادآمیز در مورد فرهنگ جهانی فیلم ‏نوشتند. یکی از انتقاداتش این بود که اسامی بازیگران اشتباه نوشته شده،  مثلا، پرسی آلدون به ‏جای پرسی آدلون، یا ‌هارولد بیکر به جای‌هارولد بِکِر و خلاصه تعداد دیگری از این کلمات.‏
هیچ جوابی برای آن آقا در آن زمان نداشتم چه برسد به حالا. ضمن این‌که انتقاد ایشان و امثال ایشان تا ‏حدی درست است. چون منتقدان از مضایق وکاستی‌هایی که پیشتر به آنها اشاره کردم، بی‌اطلاع بودند و از ‏دور، دستی بر آتش داشتند. جواب این انتقاد و دیگر خرده‌گیران را دست‌اندرکارانی که حتی آنها را نمی‌‏شناسم، در نشریات سینمایی ازجمله دنیای تصویر بعدها دادند. یادتان باشد این کتاب مربوط به حدود 30 ‏سال پیش است. نام فیلم‌ها و بازیگران با زبان‌ها و لحن‌ها و گویش‌های مختلف تلفظ می‌شود. طبیعتا ‏مشکلاتی که سر راهم وجود داشت ازجمله نبود نمونه‌خوان و ویراستار را هم توضیح دادم. بعضی اوقات ‏ناچار بودم برای یافتن تلفظ صحیح نام یک بازیگر دنبال ملیت او باشم، نمی‌توانستم برگردان نام یک ‏کارگردان مجارستانی را با تلفظ انگلیسی بنویسم و مانند اینها. ضرب‌المثل فرانسوی می‌گوید:  «هنگامی بالغ شدم که فهمیدم هر عملی نیاز به عکس‌العمل ندارد.»  اما خالی از لطف  نیست که به پاراگرافی از ‏همان انتقاد اشاره کنم. ایشان نگاشته بودند با این انشا:«وعده انتشار جلد دوم را با توجه به این‌که محدوده ‏زمانی آن 1984 تا امروز، اصلا درحیطه تخصصی آقای دانشفر نیست، چندان جدی نمی‌گیریم.» صحت این پیش‌داوری را خودتان وخوانندگان‌تان بهتر می‌دانید.‏
 فیلم‌هایی که در فرهنگ جهانی فیلم درباره‌شان نوشتید، در ایران نمایش داده شدند؟ ‏
‏ به استثنای تعدادی از فیلم‌های اروپایی و فیلم‌هایی که مجوز اکران نگرفتند، شاید 90درصد. تا جایی که ‏مقدور بود سعی کردم نام نمایش فیلم‌ها را درطی سال‌ها پیدا کنم و مقابل برگردان نام فیلم‌ها ‏بنویسم که در ایران به چه اسمی اکران شده‌اند. برای این‌کار هم 5، 4ماه  در اوقات فراغت به کتابخانه ملی ‏رفتم. روزنامه اطلاعات را از‌سال 1316 تا 1350 ورق زدم و اسامی فیلم‌هایی که اکران شدند را پیدا کردم. ‏هرچند که خیلی هم ناجور بود چون اسامی به فارسی بودند و حتی ممکن بود ترجمه فارسی اشتباه باشد یا ‏سلیقه‌ای. مثلا فیلمی بود به نام «‎Spring Madness»  فیلم جنون بهاری(1938)، در ایران ترجمه ‏شده بود «سرور و شادی دختران شنگول»!(می‌خندد) براساس نام دو بازیگر اصلی عنوان اصلی فیلم را ‏پیدا کردم. این گوشه‌ای از مشکلاتی بود که برای گردآوری اطلاعات کتابم با آنها درگیر بودم. البته برخی ‏از آن در کتاب‌هایشان بدون ذکر مأخذ سود جستند.
 در مورد داستان فیلم‌های خارجی، کتاب‌هایتان چقدر دچار ممیزی می‌شدند؟‎  ‎
هر بار برای چاپ کتاب به نوعی سروکارم با ممیزی می‌افتاد که چندان جدی نبود. آموختم  از  واژگانی که ‏ممنوع است استفاده نکنم. ضمن این‌که چاپ عکس فیلم‌های داخل کتاب‌ها هم گاهی مشکلاتی داشت که ‏برطرف کردن آن سخت نبود.‏‎  ‎
 کتاب‌های شما در دوره‌های مختلف زمانی، چاپ یا تجدید چاپ شده‌اند. دولتی بوده که برای چاپ ‏کتاب‌هایتان سختگیری بیشتری شود؟‎  ‎
اواخر دولت آقای‌هاشمی رفسنجانی.‏
 دوره وزارت آقای میرسلیم؟         ‏
بله؛ در دوران ایشان آقایی به وزارت ارشاد آمده بود که برای دادن مجوز چاپ چهارم کتاب اسکار، گفتند ‏که باید عکس تمام بازیگران زن را برداری. من هم همه عکس‌ها را برداشتم و جایش عکس تندیس اسکار ‏کاشتم وغائله ختم شد!         ‏‎ ‎
 چرا در همه این سال‌ها اهل مصاحبه یا دیده شدن در حوزه سینما نبودید؟ در اینترنت جز نام ‏آثارتان، هیچ رد و نشان دیگری از بهروز دانشفر نیست. درحالی‌که طبیعتا می‌توانستید در حوزه ‏سینما کار کنید و حتی فیلمساز شوید.‏
هیچ‌وقت شوق و رغبت برای ورود به حوزه سینما نداشتم. فقط به هنر سینما فکر می‌کردم، خودم ‏دوست نداشتم فیلم بسازم. خیلی‌ها در دنیا مثل من بودند و هستند، بدون این‌که بخواهم مقایسه کنم بسیاری از برجسته‏ترین تاریخ‌نگاران و منتقدان دنیا، فیلمساز نبودند، ازجمله ژرژ سادول فرانسوی که کتاب تاریخ سینمایش ‏معروف است. پس از مصاحبه‌ای که در‌سال 67  با ماهنامه فیلم داشتم که البته سال‌ها جسته وگریخته ‏هم با این مجله همکاری کردم، این نخستین مصاحبه من است. هیچگاه دوست نداشتم در معرض دیده شدن ‏باشم یا کتاب‌هایم را رونمایی کنم و آدم‌هایی را به مدح وتجلیل خودم  وادارم. با این‌که گوشه گیر نیستم ‏دوست دارم در درخلوتی بنشینم و کار خودم را بکنم، کاری که با همه وجودم دوستش دارم، بدون ‏حاشیه. من این کار را اول به خاطر دل خودم انجام داده و می‌دهم و بعد هم برای کسانی که به سینما ‏علاقه‌مند هستند. همه دست‌اندرکاران می‌دانند که نگارش کتاب با این حجم آن هم برای مخاطبان ‏خاص و با شمارگانی بی‌مقدار در سرزمینی 80میلیونی دستاورد مالی چندانی ندارد و حق‌التالیف کتابی ‏که چند‌سال برایش زحمت کشیده‌ای درحد حقوق ماهانه یک کارمند میان مرتبه هم نیست. ولی کاری است که مرا راضی می‌کند و به دور از بسیاری از چیزهایی که دوست ندارم، نگه می‌دارد. راضی به‌عنوان ‏یک انسان، این‌که بعدها اثری از من باقی می‌ماند.


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/174216/مردن-را-دوست-ندارم-چون-دیگر-نمی‌توانم-فیلم-ببینم