شهروند| همانهایی که در نیمه این ماه قهوهخانه «فرات» را در محله افسریه به رگبار بستند، دستگیر شدند. دو برادری که در مدت 300 ثانیه یک راننده سیوپنج ساله را به قتل رساندند و دو نفر دیگر را هم روانه بیمارستان کردند. آنان همان پرشیا سوارانی بودند که پنجشنبهشب دلهرهآوری را برای اهالی و کسبه خیابان اسلام آباد رقم زدند و بعد از کلی تیراندازی و خسارتزدن به اموال مردم پا به فرار گذاشتند؛ اما هنوز ماه به پایان نرسیده، در بند قانون گرفتار شدند. خودشان میگویند آن همه خونریزی و زد و خورد برای انتقام بود؛ اما کسی که باید قربانی حمله مسلحانه آنها میشد، اصلا در آن قهوهخانه حضور نداشت.
آن شب وقتی صدای گلولههای پیدرپی آرامش محله را به هم ریخت، همان موقعی که مجتبی سیزده ساله جلوی در خانه تیر خورد و به زمین افتاد و راننده سیوپنج ساله اسنپ از همهجا بیخبر، پشت رل خودرویش گلوله خورد و جان داد، هیچکس فکرش را هم نمیکرد، این معرکه وحشتناک فقط به خاطر چند کلمه حرف و ناسزاگویی باشد. باورکردنی نیست اما واقعیت دارد. آنطور که شهرام یکی از سه سرنشین آن پرشیا میگوید، آنها برای گوشمالی و ترساندن کسی به خیابان اسلامآباد آمده بودند که مدتی بود به او و اقوامش توهین میکرد: «حسین دستبردار نبود، چندبار برایش پیغام فرستادیم که این معرکه را تمام کند. تهدیدش کردیم اما فایدهای نداشت. این روزهای آخر مدام در صفحه اینستاگرامش به ما توهین میکرد.»
اما اختلاف از چند ماه قبل از این شروع شد؛ ظاهرا پسر جوانی به نام نادر از اقوام شهرام در یک درگیری کشته میشود. حسین هم در آن دعوا حضور داشته و آنطور که شاهدان ماجرا گفتند، او باعث به قتلرسیدن نادر شده بود. این درگیری خونین به ادعای شهرام و برادرش که ظهر دیروز در اداره آگاهی تهران لب به اعتراف گشودند، درنهایت به ماجرای حمله مسلحانه به قهوهخانه فرات ختم شد. اما آنها بعدا میفهمند که آن روز حسین اصلا در قهوهخانه نبوده است: «ما نمیدانستیم که حسین کجاست، فقط اسم آن قهوهخانه و محلش را بلد بودیم.» درگیری این جوانهای شرور در این مدت هر روز ادامه داشت؛ از تهدیدهای تلفنی تا خطونشانهایی که از دور برای ترساندن همدیگر حواله هم میکردند تا آن روز که شهرام و برادرش تصمیم میگیرند جواب توهینها و رفتارهای حسین را بدهند. البته در این میان نفر سومی به نام کاظم هم نقش داشته است. او همان کسی است که به ادعای این دو برادر بازداشت شده و نفر اصلی و تعیینکننده این نزاع خونین بوده و در حال حاضر هم فرار کرده و پلیس در تعقیب او است. کاظم از چند روز قبل خودش را برای دعوا با حسین آماده کرده بود. شهرام و برادرش هم از نقشه او خبر داشتند و با هم قرار گذاشتند تا با هم درس خوبی به حسین و دوستانش بدهند. پنجشنبه روز موعود بود، شهرام و برادرش همراه با کاظم در حالی که مست بودند، سوار پرشیا شدند و از ورامین به طرف افسریه حرکت کردند. هوا تاریک شده بود که به خیابان اسلامآباد رسیدند. محله مثل همیشه شلوغ بود. در قهوهخانه هم کیپ تا کیپ آدم نشسته بود، بوی تند تنباکو همراه با دود در هوا میپیچید و ناپدید میشد. هدف آنها حسین بود، کاظم قمه و اسلحه کلاش را هم شهرام برداشت، نقابهایشان را هم تا زیر چانه پایین کشیدند و بعد هم درگیری آغاز شد: «ماشین را طوری پارک کردیم که خیابان بسته شود؛ من تیرهوایی شلیک میکردم، کاظم با قمه رجز میخواند و هرازگاهی به جایی ضربه میزد، بیشتر به طرف قهوهخانه شلیک کردم، بعد هم بهسرعت سوار ماشین شدیم و فرار کردیم.» اما وقتی از شهرام درباره چرایی کشتهشدن راننده پراید یا زخمیشدن پسر سیزده ساله میپرسند، حرفی برای گفتن ندارد، سرش را پایین میاندازد و با حالتی شبیه به التماس میگوید: «اصلا قرار نبود کسی کشته شود. آنها بیگناه بودند، آن راننده بیخود کشته شد، من فقط میخواستم ماشینها را نگهدارم تا راحت فرار کنیم. فکر کردم قصد دارد راه فرار ما را ببندد، من هم یک تیر هوایی شلیک کردم، اما نمیدانم چطور گلوله به سر آن راننده خورد، ماجرای آن پسربچه را هم چند روز بعد فهمیدیم.» کاظم و شهرام فردای حادثه تازه خبردار میشوند که حسین آن روز در افسریه نبوده است. بعد هم مرگ راننده اسنپ را در کانالهای تلگرامی میبینند.
خودشان هم حسابی ترسیده بودند، یک نفر به قتل رسیده بود و دو نفر هم در بیمارستان زخمی بودند. همه این اتفاقات هم با اسلحهای بود که شهرام در دست داشت. البته اسلحه برای کاظم بود، اما تیراندازی کار شهرام بود. حالا هم خودش میداند، چه جرم سنگینی دارد؛ آدم کشته و با اسلحه یک محله را به هم ریخته است. با این حال اما ابراز پشیمانی میکند: «ما مست بودیم، نمیخواستیم که کسی کشته شود. نمیدانم چرا اینطور شد، من آدمکش نیستم، فقط میخواستم جواب توهینهای حسین را بدهم.»