تظاهرات بسیار گسترده مردم عراق را علیه حضور آمریكاییها چگونه باید تحلیل كرد؟ مسأله این است كه آمریكاییها مردم عراق را از شرّ صدام حسین خلاص كردند، ولی آیا آنان را در شرّ دیگر و شاید بزرگتری گرفتار نكردند؟ پاسخ به نسبت روشن است. كافی است نگاهی به افغانستان بیندازیم كه پس از حدود دو دهه حضور آمریكاییها در آنجا، نهتنها ثبات و دموكراسی به این كشور بازنگشته كه طالبان قویتر شده است، بهطوری كه آمریكاییها با آنها مشغول مذاكره شدهاند. از همه بدتر اینكه انتخابات افغانستان به نمایشی بیمحتوا تبدیل شده است و به همین علت مردم در آن مشاركت نمیكنند؛ بهطوری كه در انتخابات پاییز گذشته تعداد مشاركتكنندگان به یكچهارم انتخابات پیش رسید كه كمتر از 15درصد كل واجدان حق رأی است.
مردم عراق میدانند آمریكاییها با دو هدف روشن در آنجا حضور دارند. در درجه اول نفت و در درجه دوم تبدیل عراق به محلی برای تهدید و باجگیری از كشورهای همسایه عراق. شاید بگویند آمریكا نفت دارد و بینیاز از نفت خاورمیانه است. این حرف سادهلوحانه است، زیرا كنترل نفت خاورمیانه و كسب سودهای آن چیزی نیست كه هیچ كشوری از آن صرف نظر كند حتی اگر خودش هم نفت داشته باشد. به همین دلیل پس از تصویب خروج آمریكا از عراق، دولت ایالات متحده رسماً اعلام كرد كه مصوبه مجلس عراق را قبول ندارد، زیرا با دولت عراق توافق كرده است، نه با مجلس عراق! این امر خلاف مسلم بدیهیترین اصول حقوق و دموكراسی است. اگر مجلس یك كشور نتواند درباره حضور نظامی كشور دیگری تصمیم بگیرد، درِ آن مجلس را باید تخته کرد، چون بدیهیترین حق آن، كه تصمیمگیری درباره قراردادهای خارجی است، سلب شده است. ولی آمریكاییها نسبت به كشورهایی كه در آن حضور دارند، نوعی قیمومیت برای خود قائل هستند و همین وضعیت است كه مردم عراق را عصبانی كرده است و تظاهرات گسترده و مسالمتآمیزی علیه حضور آمریكاییها تدارك دیدهاند.
حالا بیایید فرض كنیم كه یكدهم یا حتی یکصدم چنین تظاهراتی در عراق علیه ایران انجام میشد. در اینصورت اخبار لحظه به لحظه آن از رسانههای غربی منتشر میشد. حتی اگر به كنسولگری حمله میکردند و آن را آتش میزدند، باز هم آن را اقدامی مردمی و نه خرابكارانه معرفی میكردند. ولی خودشان روی دیوار سفارت آمریكا به وضوح نوشتهاند كه نزدیك دیوار نشوید و اعلام خطر كردهاند و تظاهرات صدهاهزار نفری عراقیها را نادیده میگیرند و خیلی صریح اعلام میكنند كه از عراق خارج نخواهند شد. ظلم صدام حسین دیر یا زود به سر میآمد؛ همچنان كه ظلم خیلی از ظالمان منطقهای به پایان رسید. ولی پایان دوران یك ظالم هنگامی كه به دست نیروهای داخلی رقم زده شود، نتایج آن به كلی فرق میكند با زمانی كه یك نیروی خارجی وارد میدان شود و با قدرتی خارج از چارچوب مردم، آن ظالم را براندازد. در این حالت میتواند به راحتی یك ظلم دیگر را جایگزین قبلی كند.
مردم افغانستان نیز با وجود اینكه از شرّ طالبان رها شدند و این به دلیل حضور و حمله آمریكاییها بود، ولی اكنون پس از دو دهه متوجه شدهاند كه چشماندازی که از حضور آمریكاییها تصور میشد فقط یك سراب بود؛ سرابی كه امروز بیشترین فساد و ناامنی در افغانستان جزیی از آن است.
واقعیت این است كه ریختن آب به داخل یك چاه خشك آن چاه را آبده نمیكند. چاه باید از خودش آب داشته باشد تا به آبدهی برسد. تحولات اجتماعی و سیاسی نیز باید درونزا باشد و از بیرون نمیتوان آن را به جامعه تزریق كرد. بنابراین آمریکا چارهای ندارد جز اینکه سیاست منطقهای خود را تغییر دهد.