مریم پاپی دکترای علوم ارتباطات اجتماعی
آنچه «مانع» یا مسأله «غیرقابل» حل محسوب میشود، میتواند به نداشتن مهارتهایی ازجمله تفکر انتقادی و حل مسأله مربوط باشد و آنچه «قابلیت» یا «مهارت» مینامیم بر مفاهیم بسیاری دلالت دارد. مدرسه بخشی از وظیفه آموزش این مهارتها را به عهده دارد. اما اینکه چطور این مهارتها لابهلای سطور کتابهای درسی گنجانده شود مسألهای است که سیستمهای آموزشی را به خود مشغول کردهاست. سیستمهای آموزشی بسیاری در سراسر جهان دانش و شخصیت دانشآموزان را بهعنوان دو دغدغه اصلی خود در نظر میگیرند. براین اساس، ارزش قابلیتها و مهارتهای دانشآموزان از برنامههای درسی کم اهمیتتر نیست. قابلیتهای کاربردی همچون تفکر انتقادی، خلاقیت و برقراری ارتباط در همه سیستمهای آموزشی ارزش محسوب میشود. معمولا تواناییهای دیگری همچون سواد دیجیتال، عادتهای ذهنی، توانایی حل مسأله و انطباقپذیری هم در این حوزه قرار میگیرد. در قرن بیستم سیستمهای آموزش جهانی توسعه یافت که سعی میکرد براساس تغییرات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و همچنین تحولات فناوری، بهترین ساختار دانش و مهارت را مورد بازنگری قرار دهد. مدارس در مقابل این پرسش قرار داشتند که چه چیزی را درس بدهند؛ باید علوم آکادمیک را تدریس کنند یا به مهارتهای عملی و اهداف وسیعتری بیندیشند.
اما در عمل، تمرکز بر کلاس درسی که دانشآموزان در ردیفهای صندلی روبهروی معلم مینشستند باقی ماند. از دانشآموزان انتظار میرفت که مطالب درسی را بنویسند و فرصت زیادی برای صحبت کردن نداشتند. این روش آموزشی نمیتوانست دانشآموزانی بار بیاورد که قادر به تفکر باشند و معمولا به تکرار مطالب معلم و کتابهای درسی بسنده میکردند. برای تغییر این روند، توانمندسازی معلمان و ایجاد انگیزه در آنان از اهمیت ویژهای برخوردار بود، هرچند بیشتر معلمان علاقهمند به ادامه روند قبلی بودند. به همین دلیل بر نیروهای تازهکار تمرکز شد و توانمندسازی معلمان در سالهای ابتدایی کارشان مورد تأکید قرارگرفت.
در خصوص برخورد با رویکردهای جدید آموزش، تفاوتهایی میان معلمان زن و مرد مشاهده میشود. نتایج پژوهشی که در دانشگاه تیلور مالزی انجام گرفت، نشان میدهد که زنان بیشتر به آموزشوپرورش دانشآموزمحور رغبت نشان میدهند. از سوی دیگر، زنان اعتمادبهنفس کمتری در استفاده از کامپیوتر در آموزش دارند. زنان بیشتر تمایل دارند که فناوری را از دیگران بیاموزند، درحالیکه مردان بیشتر تمایل دارند از تجربیات خودشان بیاموزند. درباره دانشآموزان هم این بحث همواره وجود داشته که مهارتهای دانشآموزان دختر و پسر باید تفاوتهایی داشتهباشد چون در محیطهای متفاوتی هستند که شرایط مشابهی ندارد.
طبیعی است که شرایط محیطی و فرهنگی هم در نوع آموزش تعیینکننده باشد. بهعنوان مثال، آموزش در آسیا امری اخلاقی است که «قابل اعتماد بودن»، هماهنگی اجتماعی و یکدلی را تبلیغ میکند؛ یا در اروپا تلاشهای آغازین برای تنظیم مقررات آموزش در مدارس و دانشگاهها بر هفت چشمانداز هنرهای آزاد متمرکز بود؛ گرامر، منطق، بلاغت، علم حساب، هندسه، موسیقی و ستارهشناسی.
به عنوان مثال، برنامه درسی امروز استرالیا از هر دو رویکرد تشکیل شدهاست. این برنامه مفاهیم اخلاقی ازجمله وحدت، درک اخلاقی و یکدلی را در کنار علوم معمول در برنامه درسی دارد.
بیل لوکاس، پروفسور رشته آموزش و مدیر گروه آموزش جهان واقعی در دانشگاه وینچستر در مقالهای سیستم آموزش استرالیا را تحلیل کرده که در آن آمده است: «در استرالیا امروز بحث بر سر این است که برنامه درسی مدارس تا چه حد باید دانش و مهارت را دربر بگیرد. ما این موضوع را درک میکنیم که ممکن نیست آموزش را به این آلترناتیوهای دوگانه تقلیل دهیم. سازمانهایی در سراسر جهان بر ضرورت آموزش چیزی فراتر از دانش و مهارتها تأکید میکنند.»
مهارتهای قرن 21؛ فراتر از آمادگی برای ورود به دانشگاه
یکی از انتقادهای رایج به سیستم آموزشی قرن بیستم این بود که دانشآموزان را برای ورود به دانشگاه آماده میکند نه برای ورود به بازار کار. هنوز هم این انتقاد به بیشتر نظامهای آموزشی وارد است که در قرن ۲۱، آموزشهای قرن بیستم را به دانشآموزان میدهند. بدون داشتن مهارتهای قرن ۲۱ امکان مشارکت در اقتصاد جهانی و رقابت در بازار کار وجود ندارد.
اما مهارتهای قرن ۲۱ چیست؟
بر اساس مطالعهای که دانشگاه تیلور مالزی درباره قابلیتهای دانشآموزان امروز انجام داد، مهارتهای قرن بیستویکم تنها به یکسری مهارت و دانش محدود نمیشود، بلکه پا را از این فراتر گذاشته و عادتها و ویژگیهای شخصیتی را شامل شده است. به منظور تحقق این هدف،
یک موسسه حقوقی آمریکایی چارچوب راهبرد آموزشی را مشخص کردهاست.
بر این اساس، تواناییهای فرهنگی و اجتماعی به اندازه سواد دیجیتال و رسانهای مهم است. این تواناییها مطابق با دیگر مهارتهای کلیدی ازجمله حل مسأله به صورت مشارکتی، انطباقپذیری، قابلیت انجام همزمان چند کار، شناخت تعمیمی، هوش انتخابی، ایجاد شبکه و چانهزنی هستند. این مهارتها را میتوان چنین خلاصه کرد: مهارتهای
آموزش و خلاقیت، مهارتهای زندگی و شغل، مهارتهای اطلاعات، رسانه و فناوری.
مرکز پژوهشیهانوور (Hanover Research) ۶چارچوب طراحی شده برای بهبود مهارتهای قرن ۲۱ را مورد بررسی قرار داده است. با وجود تفاوتهای جزئی، تقریبا همه آنها درباره این چهار مهارت توافق داشتند: ۱- همکاری و کار گروهی ۲-خلاقیت و تصور ۳- تفکر انتقادی ۴- حل مسأله. در مرحله دوم، این چهار مهارت مهم شمرده میشوند: ۱- قابلیت انطباق ۲- آگاهی جهانی و فرهنگی ۳- سواد اطلاعاتی ۴- رهبری.
این مرکز پژوهشی آمریکایی اعلام کرد که در ۴چارچوب از ۶چارچوب آموزشی مورد بررسی، موارد زیر به چشم میخورد: ۱-سواد مدنی و شهروندی ۲- مهارتهای ارتباطی شفاهی و کتبی ۳-مسئولیت اجتماعی و اخلاقی ۴-سواد تکنولوژی ۵-ابتکارعمل.مواردی که در این پژوهش مطرح شده، میتواند راهنمای راهبردهای آموزشی باشد. این موارد چیزی فراتر از مباحثی همچون میزان و نحوه استفاده دانشآموزان از کامپیوتر و تلفن همراه و برخوردهای سلبی با تکنولوِژی است.