مدیر بهره‌برداری مترو تهران: «با جابه‌جایی دستفروشان در واگن‌ها ممکن است ویروس کرونا سریع‌تر بین مسافران پخش شود.»
 
زندگی خرج داره، مسئول عزیز
 
فرنوش نوبخت معتقد است مسأله دستفروشی موضوع چندوجهی است. «با شرایط اقتصادی حاکم بر جامعه ارتباط تنگاتنگی دارد و نمی‌تواند با این مسأله چندوجهی، تک‌بعدی برخورد کرد»
 

[شهروند]  کیسه‌های سیاه، چمدان‌ها و کوله‌های سنگین، رگ مچ‌های ظریف‌شان را متورم کرده.آفتاب که میل به طلوع کند، بُر می‌خورند میان شلوغی و هیاهوی شهر. از کهریزک به تجریش. از گلشهر به فرهنگسرا.
به طرشت یا امام‌خمینی که می‌رسند؛ نفسی کوتاه، چاق می‌کنند برای سفر بعدی.
بساط‌شان شهر فرنگ است از شال و روسری تا آویزِ گردن و پونه کوهی. نان روغنی خانگی زمستان‌ها باب می‌شود.مانتو، گِلس گوشی و رمان‌های معروف هم چندصباحی است بازار گرمی می‎کنند. البته فال قهوه و تاروت هم هست میان‌شان.
خط‌‌های رنگی که به نقشه اضافه می‌شوند، آمارشان بالا می‎رود. زن و مرد هم ندارند. پیر و جوان به‌ دنبال روزی‌شان از واگنی به واگن دیگر می‌دوند.یکی آوازهای حبیب را می‌خواند، دیگری پیراشکی‌های داغ را تعارف مسافران می‌کند.
آسمان که چادر سیاهش را سرش می‌کشد، گره می‌افتد به سر کیسه‌های سیاه. چمدان‌ها بسته می‌شوند و کوله‌ها گِز می‌کنند به گنجی برای سفر فردا.
... اما  چاره چیست؟
بند عینک‌ها، دستبندها و پابند‌های رنگی‌اش کنار هم ردیف شده‌اند برای دلبری از  مسافران. «همه کار دست خودم هستند.»میان سی و چهل‌سالگی مانده. هم مادر است و هم نان‌آور خانه. 10سال پیش بود یک تلفن زندگی را آوار کرد روی سرش.مَردش که روزگاری عشقش بود، از کانادا زنگ زد و گفت برای همیشه رفته. «به ‌خاطرش به همه ‌چیز و همه کسی پشت کردم.»به پیشنهاد یک دوست، مسافر همیشگی شهر زیرزمینی پایتخت شد. «چاره‌ای نبود و نیست.»گرانی و تورم که شد، قصه هر روز شهر، مُهرهای بیشتری کنار هم ردیف کرد برای دخل بهتر. «اوضاع خیلی خوب بود، کرونا هم آمد.»
چند روزی با بچه‌ها به قرنطینه رفت. دور مترو و فروش را خط کشید برای درامان‌ماندن از کووید-19.«سعی کردم آنلاین بفروشم، نشد.» پس‌اندازش که تَه کشید، دوباره مسافر مترو شد. دولایه ماسک می‌زند. شیشه کوچک الکلش سنجاق شده به جیب مانتواش.
«ما هم آدمیم. می‌دانیم کرونا یعنی تهدید سلامت و زندگی. اما چاره چیست؟» از سر ناچاری ترس کرونا را به جان خریده‌اند.«شکم بچه‌هایمان را چه کسی سیر خواهد کرد.» هر وسیله را که دست می‌زند، الکل را اسپری می‌کند روی دست‌هایش.  دست‌هایی متورم از کار زیاد و سرخ از الکلی که چندماهی است به خوردِ پوستش می‌دهد.«بعضی مسافران بَد نگاهمان می‌کنند.» بغض چندساله می‌خزد میان گلویش. «به خدا ما هم دوست داریم خانه بنشینیم.»
ما را بفرستند خانه، آمار کرونا پایین می‌آید؟
روسری‌هایش را پاییزی کرده. تک‌تک روسری‌ها را روی سرش پهن می‌کند. «خانم‌ها این مدل، تنوع طرح و رنگ دارد.»  چندسال مانده برای رسیدن به سی‌سالگی. «می‌دانی در 21سالگی نان‌آور پنج‌نفربودن یعنی چه؟» نه از بغض خبری هست، نه گلایه از روزگار.«خانه بمانم خرج درمان پدرم را از کجا بدهم؟ هزینه تحصیل خواهر و برادرم را چه کنم؟ چه کسی تضمین می‌کند از گرسنگی نمیریم؟» دیپلم گرفته بود و رویای پرستاری داشت اما داربست‌ها زیر پای پدر سُرخوردند تا زندگی جور دیگر ورق بخورد. «پدرم از کار افتاده شد. نه بیمه دارد، نه پول از کارافتادگی.» دست روی زانو گذاشته و شده مادر، خواهر و برادر و پرستار پدر. خرج خانه و درمان پدر هم با اوست. آرزوهایش را بقچه کرد و فرستاد به گوشه‌ای برای ساختن زندگی خواهر و برادر کوچک‎‌ترش.
«هربار می‌گویند ساماندهی. ما را بفرستند خانه همه ‌چیز این شهر درست می‌شود؟ آمار کرونا پایین می‌آید؟»قطار که به ایستگاه می‌رسد، کیسه سیاهش را هُل می‌دهد بیرون برای قطار بعدی. «کسی از سر شکم‎سیری در مترو دستفروشی نمی‌کند.»  

ما دشمن مردم نیستیم
لهجه شیرینی دارد. چرخ‌دستی‌اش پُر است از مدادِ چشم، ریمل و سایه و... می‌گوید لوازم آرایشش را از بانه می‌آورد و اصل هم هستند.  
«بیشتر ما از سرناچاری و بدبختی دستفروش مترو شده‌ایم.» ماسکش را تا زیرچشم کشیده. روی دستکش پلاستیکی، دستکش نخی سیاهش را پوشیده.
«ببین من هم می‌دانم کرونا یعنی چه اما تو بگو چه کار باید بکنم؟» حقوق دومیلیون و 500هزار تومانی شوهرش کفاف زندگی را نمی‌دهد.  
دو دانشجو دارد و یک محصل. اجاره‌نشین در یکی از خانه‌های محمدشهر. «یک روز بارمان را می‌گیرند. یک روز می‌گویند کروناست نیایید.» اشکی که از گوشه چشمش غلت می‌خورد را با گوشه روسری می‌گیرد. «چرا طوری حرف می‌زنند انگار ما دشمن مردم هستیم؟»دیابت دارد. ترس از کرونا زندگی را به کامش تلخ کرده. «کار نکنم از گرسنگی می‌میریم.» «شهرداری، مترو یا هرکسی که مسئول است، بگوید ما چه گِلی سرمان بگیریم.»
روسری‌اش را روی سرش جابه‌جا می‌کند.«به ‌جای ساماندهی و... ماسک و الکل با قیمت پایین به دستفروشان بدهند.»  
 کیف‌دستی کوچکش را باز می‌کند. چهار اسکناس 10هزار تومانی را بیرون می‌کشد. «آدم عاقل مجبور نباشد، برای این خطر مرگ را به جان می‌خرد.»

راهکار ساده است، خرید نکنند
مدیر بهره‌برداری مترو تهران از افزایش تعداد دستفروشان در مترو در دوران شیوع کرونا گفته بود. فرنوش نوبخت گفته بود؛ درحال حاضر نگران‌کننده‌ترین مسائل حضور دستفروشان در متروست.  
او حضور دستفروشان در مترو را مانعی بر فاصله‌گذاری اجتماعی دانسته بود، هرچند معتقد بود لوازم آنها احتمال آلوده‌بودن دارند.
«با جابه‌جایی دستفروشان در واگن‌ها ممکن است ویروس کرونا سریع‌تر بین مسافران پخش شود.»   البته سخنگوی وزارت بهداشت معتقد است درباره دستفروشان مترو شهرداری یا مترو باید اقدام کنند. «ساماندهی این افراد در اختیار وزارت بهداشت نیست.»
هرچند مدیرعامل شرکت بهره‌برداری متروی تهران معتقد است سطح آگاهی دستفروشان به مانند دیگر مردم در مورد کرونا بالاست.
فرنوش نوبخت معتقد است مسأله دستفروشی موضوع چندوجهی است. «با شرایط اقتصادی حاکم بر جامعه ارتباط تنگاتنگی دارد و نمی‌تواند با این مسأله چندوجهی، تک‌بعدی برخورد کرد.»هرچند نوبخت از حجم بالای تماس مسافران با 137 و 1888 بابت انتقاد از مزاحمت دستفروشان هم گفته بود.
البته او از حمایت بخشی از مسافران از دستفرشان هم صحبت کرده بود. «عملا نمی‌توانیم در راستای حفظ آرامش شبکه مترو، نسبت به ساماندهی این افراد اقدام کنیم.» سخنگوی وزارت بهداشت معتقد است گره مشکل تردد دستفروشان در قطارهای مترو به دست خود مسافران باز می‌شود.
او گفته اگر مردم از دستفروشان ناراضی‌اند و معتقدند آنها کانون سیار انتقال کرونا هستند یا آسایش آنها را سلب می‌کنند، راهکار ساده است؛ خرید نکنند.


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/192232/زندگی-خرج-داره،-مسئول-عزیز-