شماره ۱۲۰۵ | ۱۳۹۶ چهارشنبه ۱ شهريور
صفحه را ببند
عوامل خانوادگي كودك‌آزاری

بيكاري، فقر و سطح درآمد پايين، همچنين پرجمعيت‌بودن خانواده و عدم‌توانايي در پاسخگويي به تقاضاهاي يكايك آنها و فضاي فيزيكي نامناسب منزل مسكوني و محل سكونت موجب انزواي اجتماعي و اعتمادبه‌نفس پايين والدين شده و سبب مي‌شود محيط تبديل به دامي شود كه از نظر رواني هيچ راه خروجي از آن وجود ندارد جز آن‌كه فرد را به سمت پرخاشگري نسبت به يك قرباني ضعيف كه همان كودك است، هدايت كند. پدر و مادري كه مكرر از تنبيه بدني استفاده مي‌کنند، به احتمال زياد، تجربه افسردگي دارند، از داروهاي الكلي و غيرمشروع استفاده مي‌کنند، بين آنها اختلاف و درگيري وجود دارد، تجربه و سابقه آزار جنسي دارند و داراي سبك فرزندپروري استبدادي هستند. همچنين، نرخ بالايي از تنبيه بدني در فضاهاي فقرآلود درآمدي و نيز ميان والدين جوان گزارش شده است. افزون‌براين، كودكاني كه تنبيه بدني و خشونت جسماني شديدتري را تجربه مي‌كنند، گرمي و لطافت كمتري از سوي اعضاي خانواده طي دوره كودكي دريافت داشته‌اند. سه پژوهشگر، ابراهيم ابراهيمي، محمدرضا حسني و اكبر عليوردي‌نيا از بين عوامل مختلف در بروز پديده كودك‌آزاری به بررسي عوامل خانوادگي پرداخته‌اند، چراکه ابعاد، ويژگي‌ها و مختصات خانواده در بروز پديده كودك‌آزاری نقش چشمگيري دارد.
در این پژوهش آمده است: براساس نظريه‌هاي ساختاري، انزوا يا انسجام خانواده و درگيري اعضاي آن در ساختار اجتماعي، نوع و شيوه رفتار با فرزندان را تحت‌تاثير خود قرار مي‌دهد. رويكرد ساختار اجتماعي، عمده توجه خود را معطوف به فقر، امكانات و سطح درآمدي ساخته و الگوي رقيق‌شدگي منابع نيز بر جمعيت و تعداد فرزندان در بروز كودك‌آزاری تاكيد مي‌کنند. نظريه اختلالات يا تعارضات خانوادگي نيز بر نوع روابط و مناسبات در فضاي خانه و خانواده تاكيد مي‌كنند. نتايج تجربي و آماري نيز كمابيش با ادبيات نظري تحقيق هماهنگي و مطابقت داشته است. طبق يافته‌هاي تحقيق ديده شد كه بين ارتباطات مختل در خانواده و كودك‌آزاری همبستگي بالايي وجود دارد.
بنابراين مي‌توان به اين نتيجه رسيد كه الگوهاي تعاملي بين همسران و مهارت‌هاي ارتباطي بر شدت كودك‌آزاری تاثير مي‌گذارد. نتايج مدل تحقيق حاضر، حاكي از وجود رابطه قوي بين ارتباطات مختل در خانواده و كودك‌آزاری است كه بشدت همساز با نتايج حاصل از پژوهش چلبي (1381) است. درواقع، نتايج حاصل از تحقيق حاضر مؤيد اين نكته است كه اختلال در ابعاد چهارگانه خانواده يعني ابعاد معيشتي، تمشيتي، معاشرتي و تربيتي مستقيما با خشونت و كودك‌آزاری ارتباط دارد. در تحقيق حاضر خشونت عليه كودكان بيش از آن‌كه ناشي از متغيرهاي زمينه‌اي مانند درآمد، اندازه خانوار، طبقه اجتماعي و غيره باشد، ناشي از عوامل رابطه‌اي در خانواده است. يافته‌هاي مرتبط با ابعاد كودك‌آزاری حاكي از اين است كه بيشترين همبستگي بين تعارض و ارتباطات مختل در خانواده با ابعاد كودك‌آزاری به آزار عاطفي اختصاص دارد و آزار جسمي در مرتبه دوم قرار مي‌گيرد. آزار عاطفي و جسمي با روابط ناسالم زناشويي ارتباط نزديك‌تري دارد. والديني كه از روابط زناشويي خود ناخشنودند؛ نفرت، خشم و نارضايتي خود را در مشاجرات، ناسزاگويي‌ها، كتك‌كاري همديگر و ترك‌ خانه نشان مي‌دهند كه بنا به گزارش دانش‌آموزان 3/56‌درصد زن و شوهرهاي تحقيق حاضر به اين وضعيت دچار هستند. بازتاب اين تعارضات، عدم تفاهم، خشم و نفرت و خشونت شايع در بين مادران و پدران را مي‌توان به نحو عريان و عيان در ميزان آزار عاطفي و جسمي كودكان مشاهده كرد. زن و شوهري كه قادر به برقراري روابط سالم مابين خود نيستند و حريم انساني و همسري همديگر را مراعات نمي‌كنند و بدترين و ركيك‌ترين الفاظ را به همديگر پيش‌كش مي‌كنند، مطمئنا نه خود راه به‌جايي مي‌برند و نه كودكان‌شان. در اين خانواده‌ها مهر و محبت زن و شوهري جاي خود را به كين و نفرت مي‌دهد يا نوعي بي‌تفاوتي نسبت به همديگر جايگزين آن مي‌شود. همسرآزاري قبل از كودك‌آزاری در اين خانواده‌ها رخ مي‌دهد. در حقيقت خانواده‌هاي ناسالم فقط كودكان را هدف قرار نمي‌دهد، بلكه درواقع همه اعضاي آن در معرض نوعي تخريب و تحقير قرار مي‌گيرند، ولي كودكان به‌خاطر وابستگي بيشتر به والدين و ضعيف ذهني و فيزيكي، آسيب بيشتري مي‌بينند. آزار عاطفي شخصيت كودكان را آماج حمله قرار مي‌دهد و آزار جسمي، هم جسم‌شان را آزار داده و هم به شخصيت و روح‌شان لطمه مي‌زند. نتايج تحقيقات مختلف نشان داده خانواده‌هايي كه انزواي اجتماعي بيشتري دارند، احتمالش بيشتر است دست به خشونت عاطفي و جسمي كودكان‌شان بزنند.
افرادي كه كودكان خود را آزار مي‌دهند يا غفلت مي‌كنند به لحاظ اجتماعي منزوي هستند. اين دسته افراد داراي پيوندهاي ضعيفي با خانواده، بستگان و همسايه‌ها، شبكه محدود اجتماعي، فراواني نسبتا بالاي تعاملات منفي با آژانس‌هاي حمايتي و مشاركت پايين در نهادهاي اجتماعي هستند. فقدان حمايت اجتماعي در جامعه بر انزوا و استرس كه اغلب با والدين آزارگر و بي‌توجه ارتباط دارد، اثر مي‌گذارد. به همين ترتيب نتايج تحقيق نشان مي‌دهد كه انزواي اجتماعي خانواده و كيفيت روابط اجتماعي در خارج از خانواده عامل تاثيرگذار در بروز كودك‌آزاری است. تحليل مسير گوياي اين نكته است كه متغير انزواي اجتماعي خود تحت‌تاثير متغيرهاي وضعيت اقتصادي و تعارض خانوادگي است. اين نتيجه تا حدي با نتايج حاصل از تحقيقات پيشين ازجمله اكك (2006) و استاسي و مل (2005) همساز است. به‌طور ويژه تحقيقات نشان داده‌اند وقتي خانواده از دوستان و همسايه‌ها منزوي باشند، خطر آزار و غفلت افزايش مي‌يابد. بسياري از خانواده‌هاي منزوي ممكن است احساس كنند كه به هيچ شبكه حمايتي دسترسي ندارند تا در زمان‌هاي بحراني به آنها متوسل شوند.
در جامعه كنوني ما فرد و خانواده در لحظات سخت و بحراني به حمايت‌هاي غيررسمي احتياج دارند، چراكه هنوز نهادهاي رسمي مدرن (دولت رفاه و نهادهاي غيردولتي) جايگاه و پايگاهي نيافته‌اند. درنتيجه ازدست‌دادن اين حاميان به اين معناست كه يك فرد يا خانواده بايد تحمل فشار، استرس و نگراني و دغدغه‌هاي بيشتر را بر خود هموار كند. حاميان سنتي خانواده‌ها و افراد به سرعت راه زوال را طي مي‌كنند و اين يك واقعيت جديد اجتماعي است كه شبكه‌هاي اجتماعي خويشاوندي (نسبي و سببي)، ديگر به گستردگي گذشته وجود ندارد و شبكه اجتماعي خويشاوندي هر روز تنگ‌تر و تنگ‌تر مي‌شود. شهرهاي كژمدرن ايران مي‌روند كه با رشد فردگرايي منفي و رقابتي‌كردن فضاي جامعه، ارزش‌هاي جمع‌گرايي و دگردوستانه را از صحنه اجتماع بيرون كنند و هويت فرد را جز در طلب موفقيت و ثروت آن هم در شكل مذموم آن به رسميت نشناسند. نظام خويشاوندي در جامعه سنتي حاميان اجتماعي، اقتصادي و عاطفي افراد بودند. خانواده خواسته يا ناخواسته حاميان خود را رها كرده است و ديگر بازگشت و احيای سنتي آن به سادگي در افق امكان درنمي‌آيد. كوچكترشدن شبكه اجتماعي به‌خودي‌خود به كودك‌آزاری منتهي نمي‌شود، اما زماني كه با فقر، ضعف بنيه مالي خانواده، ارتباطات مختل در خانواده، اعتياد و غيره همراه شود، زمينه براي كودك‌آزاری فراهم مي‌شود. البته ضعف بنيه مالي خانواده، ارتباطات مختل در خانواده يا اعتياد خود منجر به انزواي اجتماعي نيز مي‌شوند و به عبارتي بين اين پديده‌هاي اجتماعي رابطه متقابل برقرار است.
 طبق یافته‌های تحقيق، موقعيت اقتصادي بر كودك‌آزاری فاقد اثر مستقيم و در مقابل با تضعيف و كاهش پيوستگي اجتماعي و روابط سالم خانوادگي واجد تاثير غيرمستقيم بر كودك‌آزاری است. در مجموع، نتايج این تحقيق و ساير تحقيقات نشان مي‌دهد كه هر چند كودك‌آزاری در همه خانواده‌ها و در همه سطوح جامعه با وضعيت‌هاي مختلف اجتماعي و اقتصادي رخ مي‌دهد، ولي فراواني وقوع آن براساس گزارشات، در طبقات پايين اقتصادي و اجتماعي بيشتر است. هر چند فقر به‌خودي‌خود نمي‌تواند علت كودك‌آزاری باشد اما تنش، استرس و آشفتگي كه همراه با فقر ايجاد مي‌شود، بسيار زياد است. فقر زمينه‌ساز بروز انواع انحرافات اجتماعي است و زنگ‌خطري جدي براي كودك‌آزاری محسوب مي‌شود. در ارتباط با متغير جمعيت خانواده و تعداد فرزندان، رشيدي‌فر در پژوهشي دريافت كه خانواده‌هاي شلوغ و پرجمعيت يكي از كانون‌هاي وقوع بدرفتاري جسمي و تنبيه بدني محسوب مي‌شوند. اين يافته پژوهشي با نتايج تحقيق حاضر همسویي داشته و تا حدودي از سوي داده‌هاي تحقيق حاضر حمايت مي‌شود. در ضمن، چنين نتيجه‌اي با ديگر تحقيقات خارجي نيز تطابق كلي دارد.
براساس پژوهشی نسبت آزار در خانواده‌هاي با دو كودك بالاتر از خانه‌هاي تك‌فرزند است. در گزارش نشست كميته انتخابي كودك‌آزاری در ايالت نيويورك مطرح شد كه 16‌درصد خانواده‌هاي آزارگر داراي 4 كودك يا بيشتر، 53‌درصد خانواده‌ها تا اندازه‌اي پرتعداد و 10‌درصد خانواده‌ها 8 يا بيش از 8 كودك داشتند. در تحقيق حاضر نيز شيوع كودك‌آزاری در خانواده‌هاي با جمعيت 6 نفر و بيشتر، از خانواده‌هاي با جمعيت 5نفر بيشتر مشاهده شد، همچنين شيوع كودك‌آزاری در خانواده‌هاي 5نفر نسبت به خانواده‌هاي 4نفره و كمتر، بيشتر است. اما در حيطه‌هاي غفلت جسمي، آزار عاطفي و آزار جسمي تفاوت معني‌داري بين خانواده‌هاي پرجمعيت و كم‌جمعيت وجود نداشت. همان‌طور كه اين تحقيق و پژوهش‌هاي ديگر نشان مي‌دهند خانواده‌هاي شلوغ و پرجمعيت يكي از كانون‌هاي وقوع كودك‌آزاری محسوب مي‌شوند. جمعيت زياد خانواده، هم توجه و مراقبت كافي نسبت به كودك را محدود مي‌سازد و هم با فشارها و استرس‌هاي جانبي كه ايجاد مي‌كند خطر وقوع كودك‌آزاری را افزايش مي‌دهد.
والدين با افزايش تعداد فرزندان، ناكامي و پريشاني بيشتري را احساس كرده و اين خود زمينه‌ساز بروز كودك‌آزاری مي‌شود و در كل همان‌طوركه زوراوين خاطرنشان ساخته، خانواده‌هاي پرجمعيت با فشار نقش بر والدين، تعاملات سلسله‌مراتبي والدين كودك، غفلت و بي‌توجهي و استفاده بي‌اندازه از تنبيه بدني كه با كودك‌آزاری ارتباط مي‌يابد، پيوستگي دارد. در مجموع، چنان كه نتايج پژوهش حاضر نشان مي‌دهد، آماره‌هاي ابعاد كودك‌آزاری در مجموع، در مقايسه با ساير پژوهش‌ها كاهش محسوسي را نشان نمي‌دهند، منتها يك تفاوت مهم و قابل‌تامل بين يافته‌هاي تحقيق حاضر با نتايج برخي تحقيقات ديگر قابل‌مشاهده است و آن تفوق و غلبه نسبت كودك‌آزاری نرم (عاطفي) بر كودك‌آزاری سخت جسمي بوده است؛ والدين، كمتر از خشونت فيزيكي و تنبيه بدني استفاده مي‌كنند و كمتر به سوي كودكان دست درازي و پا درازي مي‌كنند ولي طرد، تحقير، تمسخر، توهين و نيش‌و‌كنايه‌هاي زباني در حد بالاتري بوده است  چنين نتيجه‌اي با يافته‌هاي حاصل از تحقيق فرح مالك در ايران نيز همخواني دارد. اين واقعيت طي تحقيقات آتي، توجه و تامل باز هم بيشتري را مي‌طلبد.
در این تحقیق پيشنهاداتی به نهادها و ارگان‌هاي سياست‌گذار جامعه اعم از نهادهاي قانون‌گذار، اصحاب رسانه، نهادهاي آموزشي، موسسات مشاوره‌اي، متوليان بهداشت و درمان، مددكاران و... داده شده است:
1- افزايش آگاهي عموم از مفهوم كودك‌آزاری به‌طور عام و تنبيه بدني به‌طور خاص و نيز انواع الگوها و عواقب ناشي از آن، از طريق رسانه‌هاي گروهي و وسايل ارتباط جمعي.
2- شناساندن نيازهاي كودك اعم از جسمي و عاطفي به خانواده‌ها و هشدار مكرر به والدين به منظور جلوگيري از غفلت و بي‌توجهي نسبت به نيازهاي كودك.
 3- تلاش براي تغيير نگرش و طرز تلقي افراد در مورد ضرورت و بايستگي تنبيه بدني و ارایه الگوهاي جديد تربيتي و انضباطي.
4- ترغيب و تبليغ نظارت تشويقي در خانواده و مدرسه به‌جاي نظارت تنبيهي.
 5- تلاش جهت تضعيف فرهنگ زور و استبداد در مناسبات اجتماعي و تقويت راهبرد استدلال، منطق و اقناع در روابط و تعاملات اجتماعي.
 6- تبليغات وسيع‌تر عليه خشونت جسمي و تنبيه بدني در طبقات اجتماعي و اقتصادي پايين و آموزش توانايي مقابله با استرس‌هاي شغلي و محيطي.
 7- مسكن و سرپناه مناسب را پس از هوا، غذا و پوشاك، يكي از اساسي‌ترين نيازها براي داشتن زندگي با عزت و مبتني بر كرامت انساني دانسته‌اند و ريشه بسياري از آسيب‌هاي اجتماعي و ازجمله آزار جسمي، خشونت و تنبيه بدني را بايد در سكونتگاه‌هاي نامناسب جست‌وجو كرد و اگر قرار است با آسيب‌هاي اجتماعي مواجه شویم بايد براي ايجاد مسكن سالم تلاش كنيم.
 8- تشويق به برقراري ارتباط با ديگران و گسترده‌کردن شبكه ارتباطي خانواده‌هايي كه معاشرت اجتماعي محدود دارند، چراكه شبكه حمايتي گسترده و ارتباطات اجتماعي تا حدودي استرس‌هاي وارده بر خانواده را تعديل مي‌كنند و از طرفي خانواده‌ها در تعامل با ديگران نسبت به رفتارهاي غلط خود بازخورد دريافت مي‌كنند و رفتارهاي جايگزين را مي‌آموزند.
 9- تاسيس مراكز حمايتي دولتي با قدرت اجرايي كافي در شهرستان براي رسيدگي به مسأله كودك‌آزاری و حمايت از كودكان آزارديده، به‌طوري‌كه كودكان، خانواده‌ها و ساير افراد امكان دسترسي و تماس آسان با اين مراكز را در موارد لازم داشته باشند.
 10- خانواده‌هاي در خطر بايد شناسايي شوند و تحت برنامه‌هاي بازديد از منازل قرار گيرند كه اين كار برعهده پرستاران بهداشت و مددكاران اجتماعي است. در اين صورت اگر در اين خانواده‌ها كودك‌آزاری رخ دهد، سريع‌تر تشخيص داده شده و اقدامات پيشگيرانه بعدي صورت مي‌گيرد. بررسي خانواده‌هايي كه در آنها كودك‌آزاری رخ داده است از نظر ساختار خانواده، روابط و تعامل و وجود تعارضات ميان اعضا و برگزاري دوره‌هاي خانواده درماني براي آنها به منظور ايجاد شفافيت نقش‌ها و مرزهاي بين افراد در خانواده و كاهش تعارضات آنها.


تعداد بازدید :  366