شماره ۱۲۹۸ | ۱۳۹۶ سه شنبه ۲۸ آذر
صفحه را ببند
محاکمه مرد سه‌زنه به اتهام ربودن پدرزنش
این مرد برای آشتی با همسر دومش، با کلاشینکف به سراغ پدرزنش رفت و محل کار او را به رگبار بست

شهروند|  مرد سه‌زنه برای آشتی و بازگرداندن همسر دومش به خانه، دست به کار عجیبی زد. او که با همسر سومش به ماه عسل رفته بود، زمانی که برگشت، با کلاشینکف به سراغ پدرزنش رفت و محل کار او را به رگبار بست. داماد جوان پس از این کار، پدرزنش را ربود و او را به بیابان برد. مرد میانسال چند ساعتی را گرفتار داماد و دوستانش بود و شکنجه شد، تا این‌که درنهایت ماموران پلیس آنها را پیدا و دستگیر کردند.
خرداد‌ سال 96 بود که به ماموران پلیس خبر یک آدم‌ربایی رسید. آنها بلافاصله موضوع را در دستور کار خود قرار دادند و راهی محل حادثه که بیابانی در ورامین بود، شدند. با حضور ماموران، مشخص شد که مرد 41ساله‌ای، پدرزن خود را ربوده و به بیابان برده است. بلافاصله متهم دستگیر شد و هر دو به کلانتری منتقل شدند. مرد میانسال در شکایت خود به ماموران پلیس گفت: «دامادم مرا ربود و در بیابان کتکم زد. ماجرا از این قرار بود که یک‌روز دخترم با من تماس گرفت و گفت که دامادم به نام فرشید، با همسر سومش به ماه عسل رفته است. او گفت که شوهرش او را با نوه کوچکم در خانه تنها گذاشته و چند روز است که رفته؛ من هم بلافاصله به خانه آنها رفتم و دختر و نوه‌ام را با خودم به خانه آوردم. نمی‌خواستم آنها در خانه تنها بمانند. وقتی دامادم به آنها اهمیتی نمی‌دهد، نمی‌توانم من هم آنها را تنها بگذارم. چند روز گذشت تا این‌که فرشید به خانه برگشت. وقتی متوجه شد که دخترم و پسرش از خانه رفته‌اند، تماس گرفت و از آنها خواست که برگردند، ولی دخترم حاضر نشد به خانه برود. من هم دخالتی نکردم. دخترم در خانه من ماند، تا این‌که دامادم با اسلحه کلاشینکف به محل کارم آمد و آن‌جا را به رگبار بست. بعد از آن مرا همراه دوستانش به یک بیابان برد. آنها کتکم زدند و می‌خواستند رمز کارت عابربانکم را بگیرند، اما رمزش یادم نبود. آنها مرا آزاد کردند. ولی دامادم باز مرا به بیابان برد تا این‌که ماموران پلیس سر رسیدند.»
با این اظهارات متهم نیز تحت بازجویی قرار گرفت و درنهایت پرونده برای رسیدگی به شعبه هشتم دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. این درحالی بود که یک پوکه فشنگ از محل کار شاکی پیدا شد. صبح دیروز جلسه رسیدگی به این پرونده به ریاست قاضی اصغرزاده در شعبه هشتم دادگاه کیفری برگزار شد. در ابتدای این جلسه، شاکی در جایگاه ایستاد و به هیأت قضائی گفت: «دخترم زن دوم فرشید بود. فرشید یک زن دیگر داشت و به تازگی با همسر سومش هم به صورت موقت ازدواج کرده بود. چند روزی بود که فرشید با همسر سومش به مشهد رفته بود. گویا برای ماه عسل رفته بودند. برای همین دخترم با من تماس گرفت و گفت که تنها مانده است. من هم او و نوه‌ام را به خانه‌ام آوردم. دامادم وقتی برگشت به جای این‌که برای عذرخواهی به خانه ما بیاید و همسرش را با خودش ببرد، به محل کار من که یک آژانس بود، حمله کرد. او اول با یک ساطور به محل کارم آمد. تهدیدم کرد و می‌خواست با من درگیر شود تا این‌که همکارانم او را آرام کردند و فرشید رفت، اما ساعتی بعد دوباره برگشت. این‌بار با دو نفر از دوستانش بود و یک اسلحه کلاشینکف داشت. او آن‌جا را به رگبار بست. بعد از آن با تهدید مرا سوار خودرو کرد. او به همراه دو نفر از دوستانش مرا به یک بیابان در قرچک بردند. در آن‌جا کمی کتکم زدند. بعد کارت عابربانکم را گرفتند و رمزش را پرسیدند. رمز اول را می‌دانستم ولی رمز دوم را بلد نبودم. اما آنها باور نمی‌کردند تا این‌که مرا از خودرو پیاده کردند. سرم را نزدیک لاستیک ماشین بردند و با گاز و ترمز تهدید می‌کردند که از روی سرم با خودرو رد می‌شوند، اما واقعا رمز دوم کارتم را نمی‌دانستم. تا این‌که درنهایت حرفم را باور و مرا رها کردند. این‌بار فرشید مرا به خانه عمویش برد. در آن‌جا جوراب‌ها و لباس‌هایم را شست. به من غذا داد. تصور می‌کردم که دیگر مشکلاتمان حل شده؛ ولی باز هم سر دخترم با هم درگیر شدیم. این‌بار فرشید دوباره مرا سوار خودرو کرد و به بیابانی در ورامین برد. در آن‌جا مرا تهدید به مرگ کرد و می‌گفت که مرا می‌کشد. تا این‌که گویا خانواده فرشید متوجه ماجرا شدند و پلیس را در جریان قرار دادند. الان هم از دامادم شکایت دارم و از شکایتم صرف‌نظر نمی‌کنم.»
در ادامه این جلسه متهم در جایگاه ایستاد. او گفت: «دروغ است که من همسر سوم دارم. اگر همسر سوم داشتم مرا اعدام کنید. من بنا هستم و برای کار به بیرون از شهر رفته بودم. روز حادثه هم چون از دست پدرزنم عصبانی شده بودم و او را باعث قهر همسرم می‌دانستم با اسلحه کلاش به محل کارش رفتم. اصلا ساطوری در کار نبود. فقط یک بار با اسلحه رفتم، آن هم به رگبار نبستم. فقط یک تیر شلیک کردم که پیدا هم شد. پدرزن و مادرزنم زندگی ما را نابود کردند. من هم عصبانی بودم و آن کار را انجام دادم. نمی‌خواستم این‌طور شود.»
در ادامه مادرزن متهم به قاضی گفت: «ما حتی صیغه‌نامه همسر سوم فرشید را هم داریم. او دروغ می‌گوید. تمام حرف‌هایش دروغ است. می‌خواهد خودش را تبرئه کند. او زندگی دخترم و ما را نابود کرد. می‌خواست شوهرم را به کشتن دهد. حالا این حرف‌ها را می‌زند.»
پس از آن متهم این‌بار با گریه به هیأت قضائی گفت: «من یک خطایی کردم. عصبانی شدم. دست خودم نبود. پدرزنم مرا عصبی کرد. حتی وقتی او را به خانه عمویم بردم، سعی کردم اوضاع را آرام کنم. می‌خواستم پدرزنم را هم آرام کنم، ولی او باز هم مرا عصبانی کرد.»
در پایان نیز هیأت قضائی وارد شور شدند تا درباره این پرونده تصمیم‌گیری کنند.


تعداد بازدید :  206