|حسین غفوری |
اوایل سال ۹۱ بود که «اکبر محمدی» سرمربی وقت تیم جوانان و مشاور «رویانیان» نام چند بازیکن آیندهدار را روی کاغذ نوشت و به سردار ماجراجوی فوتبال ایران داد تا به پرسپولیس بکشاند؛ «حسین کنعانیزادگان، خانزاده، اسماعیلزاده و علیرضا جهانبخش.»
از این لیست قابل توجه رویانیان همه را گرفت به جز گزینه آخر. مذاکرات به کندی پیش میرفت. مانع اصلی کسی نبود جز «امیر عابدینی» مدیرعامل سابق پرسپولیس که آن روزها مدیریت باشگاه «داماش» را در دست داشت. رویانیان که اصولا با نه شنیدن میانهای نداشت به هر دری زد حتی مستقیما به سراغ قویدل مالک باشگاه رفت اما مرغ عابدینی یک پا داشت: «جهانبخش را به پرسپولیس نمیدهم.»
جهانبخش خود به این مناسبات ورود نمیکرد، اختیار تام را به مهندس سپرده بود و خود صبورانه انتظار میکشید. انتظاری که رهاوردی شیرین برای بازیکن شاخص داماش به دنبال داشت؛ «نایمخن» هلند این الماس صیقلنخورده را به اروپا برد.
جهانبخش در نایمخن دو سال رویایی را سپری کرد و به عنوان برترین بازیکن دسته اول لیگ هلند رسید. دیگر نایمخن برای جاهطلبیهای شاهزاده پارسی، کوچک به نظر میرسید، از اینرو به «آلکمار» پیوست. فینالیست جام یوفا در سالهای دور، برای پرواز دوباره به این وینگر تند و تیز نیاز داشت و جهانبخش نیز این فرصت را غنیمت دانست. آنقدر درخشید و گل زد و گل ساخت تا امروز که جوان رعنای گیلانی را دیگر همه میشناسند. دیگر «فرهاد مجیدی» نمیتواند متکبرانه شانه بالا بیندازد و با تغافل ظاهری او را بیازارد. دیگر نشناختنش بیش از آنکه او را تحقیر کند، گوینده را تصغیر میکند و شنونده را به شک میاندازد. مگر میشود این استعداد شگرف، این شخصیت والا و بیهمتا را نشناخت؟ در روزهایی که «عزتاللهی» در رسانههای زرد برای عشاق پروانهای سیگنال میفرستد و «آزمون» به جای تمرین بیشتر کنار لیتو و تهی دیده میشود، جهانبخش بیحاشیه و بیوقفه میدرخشد تا رویای ما را به واقعیت بدل کند؛ رویای داشتن یک نماینده شایسته در بزرگترین تیمهای اروپا. بازیکنی که رسانهای ندارد که مدام او را به لیورپول و آرسنال و لاتزیو لینک کند اما نجیبانه و غریبانه میجنگد و میتازد و میسازد و ما هیچ چارهای نداریم جز دعا، دعا برای درخشش ابدی یک ذهن پاک.