شماره ۱۲۹۸ | ۱۳۹۶ سه شنبه ۲۸ آذر
صفحه را ببند
جهل و کج فهمی

از یکی از بزرگان دین نقل شده است: «هر که دنبال هوای نفس باشد و نظر خود را بپسندد، مانند مردی خواهد بود که شنیدم مردم بی‌مایه او را بزرگ می‌دارند و از او تعریف می‌کنند. تصمیم گرفتم به صورت نا‌شناس او را ببینم تا قدر و جایگاهش را مشاهده کنم. پس او را در جایی دیدم که مردم عوام دورش را گرفته بودند. او با سخنان خود آن‌ها را فریب می‌داد تا اینکه از آن‌ها جدا شد و رفت. من به دنبال او رفتم. مستقیماً به نزد نانوایی رفت، همین که نانوا غافل شد، پنهانی دو قرص نان برداشت. تعجب کردم و با خود گفتم شاید با نانوا حسابی دارد. بعد به یک انارفروش رسید و منتظر شد و در هنگام غفلت او پنهانی دو انار برداشت. باز تعجب کردم و اول گفتم شاید معامله است، ولی بعد اندیشیدم اگر اینطور است چرا باید پنهان‌کاری کند؟ همین‌طور دنبال او رفتم تا اینکه به شخص بیماری رسید و آن دو قرص نان و دو انار را در مقابل او گذاشت. طاقت نیاوردم و در کوچه‌ای مقابلش قرار گرفتم و از او در خصوص فلسفه کارهایش پرسیدم. گفت: «آیا این آیه که خداوند می‌فرماید: «هر کس کار نیکی انجام دهد، ده برابر آن اجر می‌برد و هر که کار زشتی مرتکب شود، فقط به اندازه آن جزا داده می‌شود» (سوره «الانعام» آیه 160) را شنیده‌ای؟ وقتی دو قرص نان دزدیدم، دو کار زشت مرتکب شدم با دزدیدن دو انار، دو سیئه دیگر که جمعاً شد چهار سیئه. اما وقتی هر چهار تا را صدقه دادم، چهل حسنه شد که از آن چهار سیئه کم شد، و برای من سی‌وشش حسنه باقی ماند!» با تعجب گفتم: «این چه مهملات است که به هم می‌بافی! مگر نشنیده‌ای که خداوند می‌فرماید: «خداوند تنها از متقین قبول می‌کند»؟ (سورۀ «المائدة» آیه 27) تو با دزدی دو قرص نان مرتکب دو گناه شدی و با دزدیدن دو انار، دو سیئه دیگر اضافه کردی. وقتی آن‌ها را بدون رضایت صاحبانش به غیر آن‌ها واگذار کردی به چهار سیئه، چهار سیئه دیگر اضافه کردی نه چهل حسنه.» او شروع به بحث با من کرد و من او را‌‌ رها کردم و برگشتم.»


تعداد بازدید :  365