شماره ۱۳۱۷ | ۱۳۹۶ چهارشنبه ۲۰ دي
صفحه را ببند
مزار خوشنویسان نامی نام‌ونشانی ندارد
هزار دستانِ بی‌مزار
انجمن خوشنویسان ایران، شهرداری و سازمان فرهنگی به وضعیت آرامگاه خوشنویسان نامی در تهران رسیدگی نمی‌کند

نرگس جودکی| «امان از بی‌علمی و جهالت، فریاد از نادانی و بطالت که ما را به هلاکت و بدبختی سوق داده و می‌دهد. اینک شش ماه است که من در بیت‌الجلای اداره نظمیه محبوسم و گرفتار یعنی زنده‌بگورم کرده‌اند در صورتی که پس از کوشش بسیار و تحقیقات بی‌شمار و چهار ماه استنطاق محقق و معلوم گردیده که فقیر هیچ تقصیر نداشته و ندارد.‌ ای منتقم حقیقی انتقام‌بستان و دامن مظلوم از کسانی که به من ظلم کرده‌اند بگیر. ‌ای حضرت کردگار و خداوند قهار من نمی‌دانم کیست که مرا به این روز انداخته، تو بهتر و نیکوتر دانی قوه و بنیه‌ام ضعیف و تن زارم لاغر و چشمها کم سو و محبسم در این ظلمتکده ماتم بیکس و تنها نشسته و در بحر هموم (دریای اندوه) عموم فرو رفته.»
شش ماه پس از حبس، فقط نوشتن می‌تواند حال زندانی را بهتر کند و فقط دستان رقصان عمادالکتاب می‌تواند شرح زندان را چنان بنویسد که به جز سخن، تصویری از حس‌وحال آنچه می‌نویسد هم بسازد. محمدحسین سیفی قزوینی این‌گونه نوشته است. نونِ «امان» را تکرار کرده و «بطالت» را دوبار بر هم نوشته است. نوشته عمادالکتاب آهنگ دارد، وقتی می‌نویسد «اینک اینک اینک شش ماه است است...» این طنین واگویه‌های خوشنویس محبوس در دیده تکرار می‌شود. «من بی‌‌جان در دارالجلای اداره نظمیه محبوسم سم سم سم». سین آخر را به قاعده‌ای که باید، کشیده نوشته با سه نقطه‌ای که جبران سفیدی فضای خالی کند. عمادالکتاب از استمرار نوشتن به تبحر رسید. داستان زندگی‌اش زیر و بم بسیاری داشت و بعد از تحمل پنج‌سال تبعید در 26 تیر 1315 در خانه ابدی‌اش در شهرری آرام گرفت. گوری در انتهای قبرستان امامزاده عبداله کنار جوی و خیابان. پرت‌ترین مکان گورستان. بی‌هیچ نشانه‌ای از بزرگیِ صاحبخانه و این‌که چگونه زندگی کرد و ثمره‌‌اش چه بود و چطور آمد و رفت. با سنگ قبری سفید، توضیحاتی ساده و سه بیت به خط نستعلیق.
نگهبان قبرستان مبلغی دست‌خوش می‌گیرد تا جای بزرگان گورستان را نشان دهد اما مزار خوشنویس در حیاط اصلی است و خارج از حوزه اختیار او. مزاری فراموش‌شده در حاشیه. بی‌‌نشانه‌ای برای راهنمایی. قبرستان در شمار آثار ملی به ثبت رسیده و بی‌شک این اهمیت از حضور امامزاده و قدمت بزرگان آرمیده در قبرستان می‌آید.
عماد الکتاب به جز آفرینش قطعه‌های مشهور و کتیبه‌های دارالفنون، آرامگاه فردوسی، دانشسرای عالی، مدرسه رضاییه، دانشگاه تهران و دانشگاه معقول و منقول، دوره خودآموز «رسم‌المشق» را به چاپ رساند. اولین خودآموز خوشنویسی. او می‌خواست دیگرانی هم بتوانند به این شیوه بنویسند و از این رو برای شیفتگان خوشنویسی جزوه‌ای نوشت تا اندازه دایره‌ها و کشیده‌ها را به دست بیاورند. او با این جزوه ادای دین می‌کرد به درس و شیوه خوشنویسی استادان قدیمی چون کلهر.
این آموزش‌ها به آیندگان هم رسید. کسانی چون نصراله افجه‌ای که اهمیت عمادالکتاب را درک کرده و نگران وضع آرامگاه اوست. افجه‌ای پیش از این گلایه کرده از سازمان میراث فرهنگی و شهرداری شهرری که قدر حضور این مقبره را نمی‌دانند. «عمادالکتاب از نظر تاریخی برای خوشنویسی ایران اهمیت زیادی دارد. وضع مزار این هنرمند دل خوشنویسان را به درد می‌آورد. این هنرمندان آبروی مملکت ما هستند. خوشنویسی ما به‌قدری در دنیا آبرو دارد که باید بیشتر از اینها از هنرمندان آن یاد کرد. به‌تازگی فعالیت‌هایی توسط کشورهای عربی برای ثبت خوشنویسی انجام شده و ترک‌ها هم هر‌سال نمایشگاه می‌گذارند. اگر در این زمینه نتوانیم به‌درستی عمل کنیم، خوشنویسی هم مثل قضیه‌ی مولانا و فردوسی می‌شود که دیگران آنها را متعلق به خودشان می‌دانند.»
انجمن خوشنویسان آن‌قدر زورش زیاد نیست که بتواند به وضع آن‌جا به‌تنهایی رسیدگی کند. شهرداری هم گویا به‌دلیل مشغله‌هایی که دارد، به آرامگاه این خوشنویس بزرگ بی‌توجه شده و به آن رسیدگی نمی‌کند.
افجه‌ای می‌تواند ساعت‌ها از سیاه‌مشق‌های بی‌نظیر و ترکیب‌بندی در خط عمادالکتاب بگوید.
سیمان دور قبر کنده شده و حالا که زمستان است سبزه‌ای هم بر آن نروییده. «دیدی آخر چسان رفت ز دار جهان، عماد سیفی که بود مرد هنرمند و راد/ داشت خطی خوبتر ز خط و خال بتان، بخوش خطان جهان بود مهین استاد/ عمرش هفتاد و پنج در این سرای سپنج، دید بسی درد و رنج ندید روی مراد».
 رضا خوشنویس را در هزاردستان به یاد بیاورید. قلم سرخ پخته را می‌تراشید و قط می‌زد. قلم در دوات می‌برد. قلم بر کاغذ می‌کشید و می‌نوشت و ناگهان صدای گلوله و چند قطره خون و نوای مرتضی حنانه که داستان را ادامه می‌داد. می‌گویند شخصیت رضا خوشنویس تا حدودی برگرفته از عمادالکتاب بوده.
« فرزند ارشد شخصي هستم كه در وقت نزع روان از تمام علائق و رنگ‌وبو و داشته‌هاي جهان محروم و خوشبختانه داراي يك دينار نبوده و به همين جهت دو پسر و يك دختر خود را به خداي متعال مي‌سپارد و به درود زندگي كرده، با كمال شرافت و پاكدامني از اين نشاه مي‌رود و فقط آرزوي ديدار آخرين مرا به زير خاك مي‌برد.»
پدرش محمد در زمان مرگ از دیدار فرزند محروم بود. «بنده (كه شانزده‌سال مرحله از مراحل زندگاني را پيموده بودم) در اولين شهر روسيه (بادكوبه) از فوت پدر بي‌خبر و گرفتار خدمات طاقت‌فرساي شخص تاجري از اهالي شيروان بودم و گاه و بي‌گاه در فراق پدر و مادر اشك حسرت مي‌سودم و بدين منوال تا يك‌سال بار مشقت به دوش كشيده تا آخرالامر به وطن مالوف بازگشت كرده، از مرگ پدر آگاه و پس از چندروز پياده با قافله بي‌زاد و راحله عازم عتبات عاليات شدم و در كاظمين سه‌سال رحل اقامت افكنده و امرار معاش خود را به وسيله‌ي تحرير در كمال عسرت مي‌گذراندم و استطاعت رفتن به كربلا نداشتم.»
سرانجام وسايل حركت فراهم و همراه مرحوم آقاسيدمحمدباقر حجه‌الاسلام رهسپار كربلا شد. «پنج‌سال مجاورت اختيار و در منتهاي اعسار امرار حيات كردم، در اين مدت كه اوان جواني و عنفوان شباب زندگاني من بود، غالبا مشغول تحصيل و پيوسته يك ذائقه مفرطي به كسب خطوط مختلفه داشتم».
سال ۱۲۹۴ عضو انجمنی مخفی شد به نام «کمیته مجازات». انجمن را میرزا ابراهیم‌خان منشی‌زاده و اسداللّه خان ابوالفتح‌زاده در تهران شکل داده بودند با هدف از بین‌بردن هواداران انگلیس در ایران. مأموریت نوشتن شب‌نامه‌ها با عمادالکتاب بود. با خیانت یکی از اعضا، کمیته از هم پاشید و سرانش را دستگیر و اعدام کردند. عمادالکتاب به پنج‌سال زندان محکوم شد.‌ سال ۱۳۰۰ با توصیه ادوارد براون، ایرانشناس معروف خوشنویس 60ساله از زندان آزاد شد. «عمادالکتاب مأمور به توقف در قم گردید و مدت‌ها در آن‌جا تحت نظر بود تا آن‌که در دوره سلطنت رضاشاه پهلوی آزاد و در دفتر مخصوص دربار مأمور تحریرات گردید.»
سیدحسین میرخانی
از مزار استادتمامِ نستعلیق تا خانه ابدیِ سیدحسین میرخانی در مسجد فیروزآبادی قدم‌زنان چند دقیقه راه است. حیاط با قبر فرش شده. قبرها تا راهروی مسجد ادامه دارد. در ابتدای راهرو سنگ سیاهی است نوشته به نام بنیان‌گذار انجمن خوشنویسان ایران. هر روز دست‌کم پنج‌شش نفر و هر کدام چند مرتبه بر سر استاد پا می‌گذارند و می‌گذرند. بی‌سلام و فاتحه‌ و خداحافظ.
زنی که با کودکش از سر این خانه می‌گذرد صاحبخانه را نمی‌شناسد. سیدحسین میرخانی با جلال آل‌احمد همسایه است. جلال در سالن بزرگی زیر فرش نمازخانه خوابیده و سیدحسین بیرون در ورودی سالن.
1286 به تهران چشم باز کرد. حسین و برادرش سیدحسن از کودکی در کلاس پدرشان سیدمرتضی برغانی، که از شاگردان میرزا رضا کلهر بود آموخته خط شدند.
حسین قلم را میان انگشت سَبابه و شَست می‌گذاشت. خطش اصول کلهر را داشت با طعمی دیگر. سرهنگ ارتش بود. پس از پایان دوره سربازی استخدام شد و فرامین ارتش را کتابت می‌کرد.
 پیش از او قرآن را به نسخ می‌نوشتند اما او از نخستین خوشنویسان است که قرآن را به نستعلیق نوشت. یکی در‌ سال28 و یکی 40.
دخترش اشرف‌السادات میرخانی در گفت‌وگویی نقل کرده که بعد از درگذشت پدر از شعر گفتن و کمانچه نواختنش تعریف کرده بود که «استاد شجریان مطلب را خوانده بود. ایشان بر سرم داد زد و گفت خواهش می‌کنم شعر گفتن پدرتان را با کمانچه‌نوازی‌شان یکسان فرض نکنید؛ ما کسی را نداریم نظیر ایشان کمانچه بزنند. دایم می‌گفت «کمانچه یعنی آنچه استاد میرخانی می‌نواخته و بس.»
حسین میرخانی که در مکتب باقرخان رامشگر و شاگردی حسین‌خان اسمعیل‌زاده و رضا محجوبی کمانچه آموخته بود کرشمه را بیشتر در قلم ریخت و بر کاغذ نوشت. 25‌سال در انجمن خوشنویسان خوشنویسی درس داد.‌ سال اول چهار نفر در کلاس نشستند و سرمشق گرفتند. بین سال‌های 1330 تا 1356 کسان بسیاری از او درس گرفتند. غلامحسین امیرخانی، کیخسرو خروش، فتحعلی واشقانی، رضا مافی و محمدحسین عطارچیان هنرمندان مشهوری شدند. مزار این معلم همچون عمادالکتاب مهجور است. در تصویری که از سنگ قبر اول این هنرمند موجود است بر سنگی به سفیدی کاغذ با رنگی به سیاهی مرکب نوشته بودند: این‌جا استاد سیدحسین میرخانی خداوند عشق و هنر آرمیده است. 1361-1286. سنگ امروز مزار سیاه است شبیه همه سنگ‌های کف حیاط و همه نام‌ها به یک خط نوشته شده.
میرزا غلامرضا اصفهانی
از مسجد فیروزآبادی تا صفاییه هم می‌شود آهسته‌آهسته رفت تا محضر غلامرضا اصفهانی که شوریده بود و پهلوان خوش‌نویسان. سیاه‌مشق‌ها، کتیبه‌ مدرسه سپهسالار، شکسته غبار. چرخش پر غمزه حروف، دایره‌های کوچک «ی»، بلندی «م»، الف‌های کوتاه و حروف کوچکی که به جای خود می‌نشست در شلوغی سیاه‌مشق. تناسب سفیدی و سیاهی و ترکیب نوشته و آثار شکسته‌ نستعلیقش که آواز می‌خوانند و در آخر آن امضای «یاعلی مدد است» و فقیر غلامرضا. همه اینها آوازه میرزا را تا هند و چین رساند اما امروز نه در شهرری که در خیلی از مکان‌ها و زمان‌ها نام او ناشناخته و غریب است. می‌گویند اما در نمایشگاه ‌هانگ جو پکن استاد سانگ خوشنویس چنان تحت‌تأثیر اثر میرزا قرار گرفته بود که بسیار طولانی گریست و به احترام با قلم موی درشتش نامش را نوشت.
میرزا هم مثل عمادالکتاب حبس را تجربه کرد. «قدرت و تسلطش در دو خط نستعلیق و شکسته و همچنین محبوبیتش نزد شاه باعث شد که مورد حسادت تنگ‌نظران قرار گرفته و به او تهمت زنند. حتی گفته شده که به اعدام نیز محکوم گردید، اما با وساطت برخی از شاهزادگان و خصوصا «دوست محمد خان معیر الممالک» از صاحب نفوذان دربار ـکه میرزا سال‌ها در منزل او سکونت داشته و به تعلیم فرزندانش پرداخته بودـ از بند و حبس رهایی پیدا کرد.» پس از آزادی با قلم شش دانگ کتیبه به زر و بر بوم سیاه «ناد علیاً مظهر العجایب» را نوشت. میرزا در فقر تنگدستی زندگی کرد و مرگ فرزند سه ساله‌اش غمی بر غم‌هایش افزود که یک‌سال بعد از آن در 1304 قمری خوشنویس شوریده به مرض دق جان داد.
همه این یادها از این رو گفته شد که بدانیم فقط در محدوده ابن‌بابویه و امامزاده عبداله شهرری سه خوشنویس نامی خفته‌اند که مزاری در خور ندارند و انگار از فهرست میراث فرهنگی بیرون افتاده‌اند. بماند شرح خوشنویسانی که نشانی ندارند.
بعد از اخبار و گلایه‌های پراکنده‌ای که در سال‌های گذشته از وضع آرامگاه هنرمندان خوشنویس منتشر شد و تصاویری که از زباله‌های کنار قبر عمادالکتاب دیده شد، غلامحسین امیرخانی، رئیس انجمن خوشنویسان ایران در تابستان 95 به مهر گفت: «بله این حقیقت دارد که قبر عمادالکتاب خرابه شده و حتی مقبره استاد کلهر که ۵۰‌سال قبل‌تر از او بوده نیز در میدان حسن آباد تقریبا محو شده و قبر استادی مانند میرعماد که شهره دوره صفویه است در گوشه دیوار یک امامزاده در اصفهان درش قفل است و... اما باید یک فکر بنیادین کرد و انجمن خوشنویسان برنامه‌ای با میراث فرهنگی بریزد و جلسات کارشناسی برگزار شود و ما کمک فکری بدهیم تا کار به نتیجه برسد.»
امروز که نیمه‌زمستان 96 است کار به نتیجه نرسیده و عماد‌الکتاب در گوشه گورستان امامزاده عبداله است و هر روز چند نفر بر سنگ مزار سیدحسن میرخانی پا می‌گذارند.
«خدایا اینها بیش از همه مرا اذیت کرده و جگرم را سوزانیدند و دلم را خون کردند. خودت ترحمی فرما و‌ای منتقم حقیقی انتقام ما را بگیر. والسلام. نوزدهم محرم ‌سال 37 العبد الفقیر محمد حسین عمادالکتاب غفر ذنوبه».

میراث دار خوبی نبوده‌ایم

رضا رینه‌ای -  خوشنویس| ما به استادانمان ادای دِین نکرده‌ایم و یکی از مصادیق این مورد هم بی‌توجهی به مزار آنهاست. کسانیکه با جرأت و ممارست گسترده به یادگیری و آموزش هنری برخاستند که جزو هنرهای خاص این سرزمین است. اما امروز میبینیم مزارشان مهجور در گوشه‌ای است و سال به سال گذر کسی به آنجا نمی‌افتد جز معدود نفراتی که همچنان دل در گرو این هنر دارند. اگر ما آنها را میراث و پایگاهی برای هنرمان می‌دانیم، سنگ‌قبرهایشان هم می‌توانند نمادی مناسب و چراغ راه آینده هنرمندان باشند چرا که در هنری چون خوشنویسی تسلسل مراد و مریدی و استادی و شاگردی همیشه وجود داشته است و این بخش ادای دینی است برای این بزرگواران. ما نباید مرده‌پرستی کنیم ولی باید میراث‌دار اسطوره‌هایمان باشیم. آن هم در هنری مانند خوشنویسی که گستره بین‌المللی ندارد و هنری قومی است. در سایر هنرها وضعیت اینطور نیست. سینما، موسیقی و هنرهایی از این دست گستره‌ای بین‌المللی برای مواجه با مخاطبشان دارند اما خوشنویسی اینطور نیست و دایره کوچکی را شامل میشود. به همین دلیل نیازمند تبلیغات و شناساندن آن به مردیم که در این بخش هم مزار بزرگان به کار می‌آید. چنانچه بزرگان عرصه خوشنویسی که دارای احترام و مقبولیت‌اند، مزار درخور و مناسبی داشته باشند، میتوان مراسم بزرگداشتشان را آنجا برگزار کرد و شاهد اتفاقات هنری در آن مراسم باشیم.
به این ترتیب یک بخش از ساخت مزار و سنگ قبر مناسب، احترام به این افراد و بخش دیگر شکل دادن به رویدادهای هنری در این مکان‌هاست که میتواند محل تولد بسیاری از هنرمندان باشد.
 اما اینکه چرا انجمن خوشنویسان یا هر مرکز دیگری تاکنون در این راستا گامی برنداشته، اطلاعی ندارم و شاید  باید کمیته‌ای با مشارکت میراث‌فرهنگی، سازمان فرهنگی هنری شهرداری، انجمن خوشنویسان و معاونت هنری وزارات ارشاد شکل بگیرد و کارهایی از این دست زیرمجموعه آن قرار بگیرد تا با جدیت و با برنامه‌ریزی انجام شود. در حال حاضر بسیاری از هنرمندان خوشنویس ما به فکر چنین مواردی نیستند و دلیلش هم در این است که در سال‌های اخیر مطالبات به حق هنرمندان در بسیاری از موراد برآورده نشده و در نتیجه بدون اینکه خواسته باطنی هنرمندان باشد؛ توجهشان به مواردی از این دست برگشته. مطالبات اولیه بسیاری از آنها در بحث اقتصاد هنر در پس تلاش و ممارست برآورده نشده و در نتیجه نمی‌شود اینقدر نگاهمان متعالی باشد که اولویت‌های پایین‌تر را هم بررسی کنیم.
برخی از خوشنویسانی که امروز نام و نشانی از آنها نیست، تختی زمانه خودشان بودند. اما در حیطه هنر اطلاع‌رسانی و ارزش‌گذاری مناسب درباره آنها وجود ندارد و  در معرفی خوشنویسی و خوشنویسان اجحاف بسیار زیادی شده است.

 


تعداد بازدید :  469