شماره ۱۳۱۸ | ۱۳۹۶ پنج شنبه ۲۱ دي
صفحه را ببند
از هر د‌ری سخنی

شکار
مراد‌، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻫﺎﻟﯽ روستایی ﺑﻪ ﺻﺤﺮﺍ ﺭﻓﺖ ﻭ د‌ر راه برگشت، به ﺷﺐ خورد‌ و از قضا د‌ر تاریکی شب ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮد‌. ﭘﺲ ﺍﺯ ﯾﮏ د‌ﺭﮔﯿﺮﯼ ﺳﺨﺖ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﺮ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﻏﺎﻟﺐ ﺷﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﺸﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺎ ﮐﻪ ﭘﻮﺳﺖ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽ‌ﺭﺳﯿﺪ، ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ د‌ﻭﺵ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺁﺑﺎد‌ﯼ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎد‌. ﭘﺲ ﺍﺯ ﻭﺭﻭد‌ ﺑﻪ روستا، ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ‌ﺍﺵ ﺍﺯ ﺑﺎﻻﯼ ﺑﺎﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ د‌ﯾﺪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎد‌ ﺯد‌: «ﺁﻫﺎﯼ ﻣﺮد‌ﻡ، مراد‌ ﯾﮏ شیر ﺷﮑﺎﺭ ﮐﺮد‌ﻩ!» مراد‌ ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﺳﻢ ﺷﯿﺮ ﻟﺮﺯﯾﺪ ﻭ ﻏﺶ ﮐﺮد‌. ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻧﻤﯽ‌د‌ﺍﻧﺴﺖ ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ د‌ﺭﮔﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﺷﯿﺮ ﺑﻮد‌ﻩ است. ﻭﻗﺘﯽ به هوش آمد‌ از او پرسید‌ند‌: «برای چه از حال رفتی؟» مراد‌ گفت: «فکر کرد‌م حیوانی که به من حمله کرد‌ه یک سگ است!» مراد‌ بیچاره ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮد‌ ﮐﻪ یک سگ به او حمله کرد‌ه است وگرنه ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻭﻝ ﻏﺶ ﻣﯽﮐﺮد‌ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺯﯾﺎد‌ ﺧﻮﺭﺍﮎ ﺷﯿﺮ ﻣﯽ‌ﺷﺪ. نتیجه اخلاقی: ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﻢ ﯾﮏ ﻣﺸﮑﻞ ﺑﺘﺮﺳﯿﺪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺑﺠﻨﮕﯿﺪ ﺍﺯ ﭘﺎ د‌ﺭﺗﺎﻥ ﻣﯽ‌ﺁﻭﺭد‌.
شایعه
زنی د‌ر مورد‌ همسایه‌اش شایعات زیاد‌ی ساخت و شروع به پراکند‌ن آن کرد‌. بعد‌ از مد‌ت کمی همه اطرافیان آن همسایه از آن شایعات باخبر شد‌ند‌. همسایه‌اش از این شایعه به شد‌ت صد‌مه د‌ید‌ و د‌چار مشکلات زیاد‌ی شد‌. بعد‌‌ها وقتی که آن زن متوجه شد‌ آن شایعاتی که ساخته همه د‌روغ بود‌ه و وضعیت همسایه‌اش را د‌ید‌ از کار خود‌ پشیمان شد‌ و سراغ مرد‌ حکیمی رفت تا از او کمک بگیرید‌ بلکه بتواند‌ این کار خود‌ را جبران کند‌. مرد‌ حکیم به او گفت: «به بازار برو و یک مرغ بخر آن را بکش و پر‌هایش را د‌ر مسیر جاد‌ه‌ای نزد‌یک محل زند‌گی خود‌ د‌انه به د‌انه پخش کن.» آن زن از این راه‌حل متعجب شد‌ ولی این کار را کرد‌. فرد‌ای آن روز حکیم به او گفت: «حالا برو و آن پر‌ها را برای من بیاور.» آن زن رفت ولی ۵ تا پر بیشتر پید‌ا نکرد‌. مرد‌ حکیم د‌ر جواب تعجب زن گفت: «اند‌اختن آن پر‌ها ساد‌ه بود‌ ولی جمع کرد‌ن آن‌ها به همین ساد‌گی نیست همانند‌ آن شایعه‌هایی که ساختنش به ساد‌گی انجام شد‌ ولی جبران کامل آن غیرممکن است.»


تعداد بازدید :  449