| نسیم خلیلی|
از بازار در «باباشمل» تا بالکن در «مادر»
عمارتهای آجرین و شیشههای رنگین، به ویژه بالکنهای با چینوشکن و طارمیهای زیبا، در روایتهای علی حاتمی از تاریخ و زیست اجتماعی آدمهای معاصر در آثاری چون «باباشمل»، «قلندر»، «طوقی»، «سوتهدلان»، «دلشدگان» و در عاطفیترین و نمادینترین این روایتها، «مادر»، همواره به خوبی دیده میشود؛ این لوکیشنها و اشیای نهفته در عمارتها، از تخت و مخده و قالی و سجاده گرفته تا پرده و گرامافون و مبلمان، گویی همه بخشی از سنتها، معماری و آداب زیست فردی و اجتماعی ایرانیان را در تاریخ معاصر نمایندگی کرده، افزون بر آن، فضای ویژه عاطفی را که در فرهنگ و سنت ایرانیان وجود داشته است، مینمایانند. معماری و ساختن فضا حتی در نبودِ آدمها نیز باز حضور زندگی را به یاد میآورد. خاطره زندگی در خانههایی با معماری قدیمی که ساده و شاد و اصیلاند و در این میان، بالکن در این سنت اصیل معماری، همواره نمادی از پیوند آدمهای درون خانه با جهان پیرامون، کوچه و شهر و درشکهها و اتولهایش بوده است؛ نمادی از تماشای این جهان و گفتوگو با این و همزیستی با آن، چنانکه کریستین نوربرگ شولتز در «معماری، معنا و مکان» نوشته است «در گذشته کوچه به منزله جهان کوچک بود [...] گویی کوچه نمایشگر قسمتی از زندگی است». این بالکنها همچون دیگر تکههای پیکره معماری، در تاریخ انسانها مانند پسزمینههایی متعالیاند که آدمهای کویوبرزن و کسانی که در تاریخ، غایب و در خانهها و معماری و خاطرهها و فولکلور، حاضر، در پناه آنها رخدادهای معنادار زیست خود را تجربه کردهاند. بالکنها نیز همچون اندرونی، بیرونی، اتاق پنجدری، اُرسیها و حوض میان حیاط، در معماری سنتی ایرانی، هویت، آداب و فرهنگ و خلقوخوی مردم را مینمایانند. علی حاتمی، مادر قصه خود را به همین بالکنهای اصیل میبرد تا بخشی از زندگی زن نمادین ایرانی و خانوادهای دربرگیرنده تیپهای فرهنگی انسان معاصر را در آن بازتولید کند، چنانکه قهرمان قصه «بابا شمل»اش را به میان گذرها، راستهها و چهارسوق بازار میبرد تا زیست آدمها در این مکانهای معماری شهری را به وصف آورد. خانه روایت «مادر»، خانهای قدیمی، بازمانده از سالهای دهه 1320 خورشیدی در خیابان قوامالسلطنه تهران است که نماد معماری خانههای آن روزگار به شمار میآید. نمای خانه، آجری است که پیرامون پنجرهها تزیینات محدود و ظریف آجری دارد. این خانه برونگرا پنجرههایی روبهکوچه دارد. اوج این برونگرایی اما در بالکنهای این خانه نمادین پدیدار است. بالکنها را از ویژگیهای معماری این سالها دانستهاند؛ بیرونزده از بدنه ساختمان با دیوارهای سفید از گچ. نیلوفر علاقمندان مطلق در نوشتار «بازنمایی معماری اصیل ایرانی در سینمای علی حاتمی با نگاهی به فیلم مادر» در مجله «هنر و معماری» درباره نقش نمادین بالکن در روایت حاتمی از خانه و خانواده اصیل ایرانی، به این رنگ سفید اشاره کرده است «تابش نور بر ستونهای سفید جلویی نیز باعث میشود در نمای کلی، این فضا روشنتر باشد و از بقیه عناصر معماری متمایز شود. صحنههای زیادی از فیلم مادر در حیاط فیلمبرداری شده است و این بالکن فضای مناسبی برای شخصیتها ایجاد کرده که از طبقه بالا ناظر جریانات حیاط باشند، به ویژه آن که مقابل درِ ورودی قرار گرفته است». جریان زیست آدمهایی را که به جهان مینگریستهاند، بدینترتیب در این تکهها از روایت مستندوار حاتمی از زندگی خانواده سنتی ایرانی به روشنی میتوان دید.
سفری از بالکن تا بالاخانه
جستوجو در کتابهایی که درباره دگرگونیهای معماری ایران در روزگار پس از قاجار، مشخصا در دوره پهلوی اول، نوشته شدهاند نیز به این تصویرسازی از بالکن در خانههای ایرانی و در تاریخ معاصر یاری بسیار میرساند. مصطفی کیانی در کتاب «معماری دوره پهلوی اول» درباره پنجرهها و بالکنها در معماری برونگرایانه این دوره نوشته است «پنجرهها به معنای آنچه که توسط معماری دولتی و سپس مردمی در منظر عمومی قرار گرفت، در دوره پهلوی اول ظهور پیدا کرد. قبل از این زمان، به دلیل فرهنگ و نگرش اجتماعی و نیز خواست و تمایل طولانی به یک معماری درونگرا بناهای عمده شهرهای ایران- خارج از وضعیت اقلیمی آن- ارتباطی با کوچه و خیابان به جز یک درب اصلی خانه نداشت. از یکطرف، شهر در معنای کلی آن شامل مسیرهایی با نام معبر، گذر، کوچه، کوچه باغ و خیابانهایی بود که تنها دسترسی به پشت این دیوارهای بلند فقط درهای منازل بود و معنای پنجره در آن دورهها بازشو و یا روزنی بود که روبهداخل حیاط بزرگ و مُشجر خانهها قرار داشت. بنابراین حرمت در طراحی معماری خانهها، کوچهها و بناها به معنای دقیق، بازتاب حرمت اجتماعی در ساختار فرهنگی بود. از طرف دیگر، موضوع امنیت بود که اگر مبنای این اندیشه زمانهای دورتری باشد این عدم دید بصری و مانع فیزیکی ناشی از امنیت بود. همانگونه که شهرها دارای برج و بارو و قلاع بودند، در مقیاسی کوچکتر دیوار بلند خانهها و عدم وجود پنجرهها مصداقی برای این موضوع بود». کیانی سپس این باور را به میان میکشد که برپایی امنیت نسبی از دوره قاجار بدینسو زمینه را برای دگرگونی معماری خانههای ایرانی هموار کرده است. همچنین با ورود نگرشهای فرهنگی حکومت از دوره پهلوی دوم که زندگی متجددانه غربی را در نظر داشت، به بافت زندگی اجتماعی مردم، مفهوم حفاظت از محارم نیز دگرگون شد. نویسنده کتاب «معماری دوره پهلوی اول» در این بخش از روایت پرویز رجبی در کتاب «معماری ایران در عصر پهلوی» گواه میآورد «در این دوره برای نخستین بار پنجرهها یکی پس از دیگری به روی کوچهها و خیابانهای جدیدالاحداث گشوده میشدند، دیوارهای حیاطها کوتاهتر میشوند و چون بازشدن پنجرهها به کوچهها و خیابانها حرمتی تازه به آنها میبخشد و برای نخستین بار از طریق پنجرهها راهی به درون خانههای خود مییابند، از آرایش بیشتری برخوردار میشوند». این پژوهشگر تاریخ معماری سپس به جایگاه و کارکرد بالکن در نمای این خانههای شاد نوبنیاد میپردازد «بالکن نیز که پیش از این کارکردی شاهانه داشت و بهترین نمونه آن ایوان کاخ عالی قاپو بود، به عنوان یک پدیده کاملا وارداتی در این دوره به شدت در عملکرد خانههای شخصی و کاربرد اجتماعی قرار میگیرد. در اینجاست که معمار سنتی دقت، سلیقه و ذوق بیشتری را در اجرای این عنصر جدید در معماری و شهرسازی به خرج میدهد. پنجرههای بهجامانده از آن دوره در خیابانهای قدیمی بیانگر این تفکرات است که اولا توجه به حریم خانه با ارتفاع مناسب پنجره از سطح کوچه و خیابان و یا عدم دید مستقیم هنوز پابرجاست و دیگر این که از آن نظر که پنجرهها نمایانگر معماری و گویای شخصیت و هویت سازندگان آن و نیز جلوه و چشمانداز شهر محسوب میگردد، محل آرایش، نمایش و پرورش هنری میگردد و معمار آن سعی دارد همان نگاهی را که به سردر ورودی خانههای قدیمی داشت در فضاسازی و جلوهگری این پنجرهها داشته باشد». این همان منظره هنرمندانه است که در نردهها و حفاظ پنجرهها و بالکنها میتوان دید. کاربرد هنرمندانه چوب و شیشه، هماهنگ با نردههای بالکنها که گونهای فلزکاری با طرح و نقش جدید بوده و بیشتر، آثار فلزی سده نوزدهم میلادی اروپا را بازمیتاباند، جنبه وارداتی و متجددانه آن را مینمایاند. پارهای جهانگردان اروپایی در روزگار پیشتر اما برآن بودهاند بالکن در سبک زندگی غربی، از معماری کهن ایرانی برآمده است. ژوانس فووریه، پزشک فرانسوی دربار ناصرالدین شاه قاجار، در سفرنامه «سه سال در دربار ایران» درباره کاروانسراها مینویسد «اين كاروانسراها به علت استحكام و وضع قلعه و برجهاى زاويهدار آنها كاملا از تعرض مصون بودهاند و يك مدخل بيشتر نداشته كه در عقب سردر بلندى كه از ديوارها خيلى بلندتر است ساخته شده و دورادور آن حجرههايى است كه آنها را بالاخانه مىگويند و همين كلمه است كه ما از آن لغت بالكن را ساختهايم».
گاه معشوق در بالکن، گاه مقتول
پارهای دادهها در منابع کهن تاریخی نشان میدهد بالکن و ایوان در خانهها گاه در معماری روزگاران قدیمتر نیز طراحی میشده و در پیوندی تنگاتنگی با زیست بزرگتر پیرامونشان به کار میآمده است. مرتضی راوندی در جلد پنجم کتاب «تاریخ اجتماعی ایران»، از مَقدسی، جغرافیدان و تاریخنگار پرآوازه سده چهارم هجری گواه میآورد «به گفته مَقدسى، كوچههاى شيراز آنقدر تنگ بود كه دو چهارپا با هم نمىتوانستند از كوچه عبور كنند. از بسيارى از خانهها پيشرفتگيهايى (به اصطلاح امروز بالكن) در كوچه وجود داشت كه آن اندازه كوتاه بود كه در موقع عبور، سر عابرين مرتب به آنها مىخورد و ناراحت مىشدند». راوندی باز در جلد هفتم «تاریخ اجتماعی ایران» به افسانهها و اسطورههای همچون قصه زال و رودابه در شاهنامه فردوسی اشاره دارد که نقشآفرینان آن در عمارتی با هم گفتوگو میکنند که ایوانی بر فراز خود دارد «فردوسى در عشقبازى زال و رودابه مىگويد، كه وقتى زال در پاى ديوار كاخ رودابه آمد و دختر از بالكن خانه، او را به خود خواند، جوان كه به بلندى كنگره كاخ نگريست، به فكر افتاد تا چگونه بالا برود؟ ماهرو گفت: یکی چاره راه دیوار جوی/ چه باشی تو بر باره و من به کوی». همین کنش و واکنش افسانهوار و عاشقانه بارها در زندگی اجتماعی ایرانیانی رخ نموده است که خانههایشان بالکن داشته است؛ دخترکی در بالکن و عاشق در گذر! بعدها نیز رسم شد عروس و داماد در جشن عروسیشان، در بالکن بر فراز جمعیتی مینشستند که در حیاط ولوله شادی سرمیدادند. احمد فروزان در داستان «عروسی» که به سال 1349 خورشیدی در مجله کاوه در مونیخ منتشر کرده، این منظره را نقش بسته است «آن دو [عروس و داماد] را به سوی بالکنی که مشرف بر حیاط بود راهنمایی کرد. روی بالکن چند تا صندلی گذاشته بودند. عروس و داماد و ساقدوشهاش نشستند و یک آینه بزرگ در حالی که پشتش به حیاط بود و روش به طرف عروس در مقابل عروس گذاشتند به طوری که دیگر نه کسی میتوانست عروس را ببیند و نه عروس میتوانست آنچه را که در حیاط بزرگ میگذشت تماشا کند». بالکن البته جز اینها، گاه جایی بود که صدای موسیقی از آن در خیابان به گوش میرسید. گروههای ارکستری از میانههای دهه 20 خورشیدی که تئاتر آرامآرام جایی برای خود در جامعه ایران میگشود، از جلوی صحنه به بالکنهای خیابانی رفتند؛ آنها برای تئاتری مینواختند که میخواست روی صحنه برود و بدینترتیب مردم را به تماشای نمایش برمیانگیختند. بالکن، اینچنین، از آن صورت خانگی و عاشقانه خود به گسترهای بیرونیتر در پیوند نزدیک با زندگی مردم در کوچه و بازار درآمد. بالکنها گاه نیز در زندگی روزمره به ویژه در روزهای نزدیک به نوروز، با فرشهای رنگین شسته و آویخته از لبهشان، شهر را میآراستند؛ جالبتر اما آن که این منظره، تاریخی و قدیمی است. برتولد اشپولر، خاورشناس آلمانی در «تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامى» با اشاره به وجود بالکن در نمای شهری بناهای سدههای نخستین اسلامی یادآور میشود هنگامی که فرستادهای از سرزمینی دیگر به ایران میآمد «شهر براى ورود آذينبندى مىشد، و به شيوه قديم مشرقزمين، فرشهايى از پنجره و بالكن آويزان مىكردند». دیگر دادههای ما درباره بالکن در تاریخ معماری ایران، به دوره قاجار میرسد و به آنچه شباهت دارد که «ایوانهای شاهانه» نام نهادهاند. نشانههایی از آن را در دادههای پراکنده «روزنامه خاطرات عینالسلطنه» میتوان بازجست. قهرمان میرزا عینالسلطنه، شاهزاده خاطرهنویس و روزنگار قاجاری در جایی مینویسد «بعد از ناهار با حضرت والا دربخانه رفتيم. اعليحضرت امروز در عمارت جديد كه سمت مشرق است جلوس فرمودند. اين عمارت را يك سال است مشغول ساختن هستند. جناب امينالملك برادر جناب امينالسلطان مباشر بود. بسيار قشنگ و خوب ساخته شده است. راهپله و بالكن خوبى دارد». نمود بالکن در معماری ایرانی را بدینترتیب گویی پس از مدتی در بناهای رسمی باز میبینیم که البته از برجستگیها و ویژگیهای آن معماری به شمار میآمده است.
این نوشتار درباره هستی و حضور بالکن در معماری و فرهنگ و جامعه ایرانی، نه با نمایی عاشقانه یا صدای موسیقی گروه ارکستر در بالکن، که، با صدای تیر و گلوله میتوان همراه شود؛ عینالسلطنه در «روزنامه خاطرات عینالسلطنه» با اشاره به بردن محمد مصدق به مجلس چهاردهم شورای ملی به سال 1322 خورشیدی، روایت مرگ مردی را آورده است که برش و رخدادی از تاریخ سیاسی ایران را در بالکن خانهاش تماشا میکرده است «امروز شاگردهاى مدرسه حقوق و غيره اجتماع [كرده] و به خانه او رفته روى دست او را به مجلس مىبرند. حاكم نظامى، گلشائيان حكم شليك مىدهد. نوه حاج صدرالسلطنه كه در بالكن عمارت خود به تماشا بود از تير هوائى كشته [شد]. چند نفر ديگر هم كشته و مجروح مىشوند».
* برگرفته از شعری از احمدرضا احمدی: «ما روی بالکن ایستاده بودیم/ باران بیداد میکرد/ ما انتهای خیابان را نگاه میکردیم».