مجتبی پارسا| پس از آنکه سربازان سوزاندن اجساد را به پایان رساندند، خوراک مرغ سفارش دادند. پس از تجاوز و کشتار مسلمانان روهینگیا در روستای «تولاتولی» در شمال استان راخین توسط سربازان «نظمول اسلام» به بوداییهایی نگاه میکرد که در حال پخت غذا برای مردان بودند.
بعدازظهر همهجا ساکت شد؛ اما بوی اجساد سوخته سراسر روستا را پر کرده بود. یکی از افسران با غرولند دستور داد: «ما 100ظرف برنج و خوراک مرغ میخواهیم؛ سریع برایمان این غذاها را آماده کنید.»
وحشیگری سربازان بسیار وحشتناک بود، اما نظمول 60 ساله که رئیس بخش روستا بود را شوکه نکرد؛ او هم یکی از آنها بود. «نظمول اسلام» یکی از سربازان سابق و بودایی بود و پس از آنکه عاشق یک زن مسلمان شد، به اسلام گروید. حضور او در کمپ مهاجران مسلمان در بنگلادش کمی عجیب است؛ اما حالا او در جایی سکونت دارد که نزدیک به يك میلیون مسلمان حضور دارند.
گر چه همسر و پنج فرزند آنها از میانمار گریختند، اما نظمول میگوید که او در استان راخین برای هفتهها بازداشت شده بود و افسران ارتش تلاش میکردند تا دین او را به بودایی بازگردانند. او را پیش از خشونتها و کشتارهای گسترده به آنجا برده بودند و او میگوید که شاهد آمادگی ارتش برای قتلعام بوده است؛ چیزی که نخستينبار در سال گذشته توسط روزنامه گاردین منتشر شد.
نظمول میگوید: «اوه؛ من همه چیز دیدم.» او که بدن لاغر اما به نظر محکمی دارد، میگوید: «نمیتوانستم هیچکاری بکنم بهجز اینکه بنشینم و نظاره کنم.»
روایت او تأیید روایت دهها روهینگیایی ساکن تولاتولی است که به طور جداگانه با آنها مصاحبه شده است؛ اما چیزهایی که نظمول روایت میکند، یکی از وحشتناکترین و تاریکترین بخشهای این جنایات را که سازمان ملل و رهبران جهان آن را «پاکسازی قومی» نامیدهاند، روشن میکند.
بیش از 650 هزار روهینگیایی که جزو اقلیت مسلمان میانمار به شمار میرفتند و سالها در کشورشان مورد اذیت و آزار قرار گرفته بودند، از ماه آگوست سال گذشته به بنگلادش گریختهاند. آنها میگویند که سربازان و پلیس میانمار به همراه شبهنظامیان بودایی اعدامهای گسترده صورت دادهاند، به زنان و کودکان تجاوز کردهاند و صدها روستا را در زمان «عملیات پاکسازی نظامیان» (آنطور که خود سربازان میانمار مینامند) به آتش کشیدهاند.
پزشکان بدون مرز معتقدند که دستکم 6700 نفر کشته شدهاند. فهرستی که توسط روهینگیاییها تهیه شده، تلفات تخمینزده شده را تنها در روستای تولاتولی 1179 نفر نشان میدهد.
هفته گذشته آسوشیتدپرس گزارش داد که شواهدی از پنج گور دستهجمعی در روستای «گودارپین» پیدا کرده است. دو خبرنگار رویترز که در حال بررسی و تحقیق گور دیگری بودند، نیز دستگیر و در حال محاکمات رسمی هستند.
ارتش میانمار و فرمانده آن به نام «مین آنگ هلانگ» میگویند که این اتهامات «جعلی» هستند؛ با این حال آنها به طور ضمنی پذیرفتهاند که 10 مرد روهینگیایی را در گوری دستهجمعی دفن کردهاند. واحد اطلاعات ارتش نیز به هیچ عنوان در دسترس نیست تا بتوان از آنها در مورد صحت این روایتها سوال پرسید. با این حال دولت میانمار و بنگلادش موافقتنامهای را برای بازگرداندن پناهندگان امضا کردهاند اما تعداد کمی از این آوارگان خواهان بازگشتن به میانمار و روستاهایشان هستند. آنها میگویند که نگران اذیت و آزار بیشتری هستند.
نظمول که بیش از یک دهه از زندگیاش را سرباز و در استان راخین مستقر بوده، میتواند کاملا ترس و نگرانی آوارگان را برای بازگشت به میانمار درک کند. نظمول میگوید: «آنها باور دارند که ارتش میخواهد همه مسلمانان را از بین ببرد.»
نظمول پس از ترک ارتش در سال 1983 در راخین ساکن شد و با یک زن بودایی اهل تولاتولی ازدواج کرد. روستای تولاتولی که با نام «مینگی» هم شناخته میشود در کنار رودخانه «پورما» در بخش شمالی شهر «مانگدا» قرار دارد.
روهینگیاییها در کنار این رودخانه و بخش پایینی آن زندگی میکردند؛ بوداییهای راخین نیز در زمینهای بالایی؛ اما آنها غالبا با یکدیگر کار، کشاورزی و ماهیگیری میکردند.
نظمول شروع به صحبت با یک دختر روهینگیایی 20ساله کرد. نام او «ماربیار خاتون» بود که در خانه نظمول بهعنوان خدمتکار کار میکرد.
ماربیار خاتون دختر سرزنده و بشاشی بود، اما نظمول متوجه ظلم و ستم شدیدی بود که دوستان و اطرافیان مسلمان ماربیار خاتون با آن مواجه بودند. آنها مجبور بودند یا ازدواج کنند، یا از آنجا بروند. نیروهای امنیتی معمولا اسناد آنها را برمیداشتند و برای گرفتن رشوه آنها را اذیت میکردند. با وجود اختلاف سنی، آنها ارتباطشان با یکدیگر نزدیکتر شد. نظمول میگوید: «چگونه میتوانم عشق را معنا کنم؟ همدردی نیز نوعی عشقورزیدن است.»
در سال 2008 او و همسر اولش از هم جدا شدند و نظمول با ماربیار خاتون ازدواج کرد و به اسلام گروید؛ اقدامی که نظمول میگوید صرفا به خاطر ماربیار خاتون نبوده است.
آنها به بخشهای روهینگیایی روستا نقل مکان کردند و صاحب 4پسر و یک دختر شدند. نظمول که تحصیلکرده و بسیار مودب بود، در میان روهینگیاییها بسیار مورد احترام بود؛ او به واسطه سوادش فرمهای مورد نیاز اداری آنها را برایشان پر میکرد. دوستان و همسایگان، ازدواج این زوج را پلی میان دو اجتماع توصیف میکردند.
در نخستين ساعات 25 آگوست 2017 چند شبهنظامی روهینگیایی مسلح به تفنگ و چاقو به چند پلیس در شمال راخین حمله کردند. این شورشیان که عضو «ارتش رستاخیز آرکنان روهینگیا» بودند، درنهایت بهانهای را برای سربازان میانماری فراهم کردند تا با وحشیگری و خشونت دست به کشتار مردم بیدفاع در سراسر استان بزنند. کمی پس از حملات، به گفته چندین شاهد، گروهی از روستاییهای راخین پیش نظمول آمدند و او را به محله خود بردند.
ساکنان میگویند که یکی از بزرگان روستا به آنها اطمینان داده که جای نگرانی وجود ندارد و اگر سربازان به آنجا آمدند، همگی در کنار رودخانه جمع شوند. نظمول میگوید: «شاید آنها با مردم روستا بازی کردند و دروغ گفتند.»
سربازان در صبح 30 آگوست به روستای تولاتولی آمدند. نظمول و سایر روهینگیاییهای روستا میگویند که آنها اعضای یکی از شاخههایی بودند که معمولا در شمال غرب کشور مستقر هستند اما برای مبارزه با شورشیان «ارتش رستاخیز آرکنان» به آنجا آمدهاند.
ماربیار خاتون دستش را روی سرش میگذارد و میگوید: «وقتی این داستان را تعریف میکنم، حالم بد میشود.»
ماربیار خاتون و فرزندانش سعی کردند که با عبور از رودخانه فرار کنند و خود را به روستاهای اطراف برسانند، اما بسیاری از روهینگیاییها در لبه رودخانه گیر افتاده بودند؛ آنها توسط سربازان و بوداییهای چاقو بهدست محاصره شده بودند. برخی از آنها با تقلا خود را به آب رساندند. سایرین میدویدند و به آنها شلیک میشد. از میان گروه باقیمانده، سربازان آنها را تفکیک کردند؛ مردان یک طرف و زنان در طرف دیگر.
طبق گفتههای نجاتیافتگانی که گاردین با آنها مصاحبه کرده، زنان مجبور شدند تا بایستند و کشتهشدن فرزندان، شوهران و پدرانشان را نگاه کنند. برخی از آنها تظاهر میکردند که مردهاند؛ برخی دیگر دوستان و اقوام مرد خود را پنهان میکردند. کسانی هم که درخواست آب میکردند، با چاقو بدنشان را میبریدند؛ همینطور کودکانی که گریه میکردند.
سپس زنها را به خانههای کوچکی بردند که چند نفر از سربازان آنها را کتک میزدند و به آنها تجاوز میکردند و خانهها را آتش میزدند.
ما دستور داشتیم همه را بکشیم
نظمول که در اردوگاهی نظامی در تپهای بازداشت بود، میگوید که از اتفاقاتی که در جریان بود، اطلاع داشت. او میگوید: «در ابتدا نمیتوانستم چیزی را ببینم، اما صداهای شلیک گلولهها و فریادهایی را شنیدم. دود و آتش را میدیدم.»
در نقطهای در همان اطراف یک بالگرد فرود آمد که چند افسر ارتش در آن بودند. نظمول میگوید: «آنها برای سربازان اسلحه و گلوله آورده بودند. افسران دستور دادند که اجساد را در آب نیندازند، بلکه یا بسوزانند یا خاک کنند.»
او میگوید که این وظیفه به بوداییهای محلی اختصاص داده شد. او میگوید: «اگر کسی مخالفت میکرد، به او شلیک میشد. من صدایی را شنیدم که میگفت، ما دستور داریم که همه را بکشیم و همه کسانی را که با ما مخالفت کنند را هم خواهیم کشت.»
سربازان و روستاییها، خانههایی که همچنان پابرجا بودند را غارت کردند؛ برنجها، حیوانات و موتورسیکلتها را برداشتند. او میگوید که مردم محلی راجعبه مردگان «بنگالی» و زنان تجاوزشده صحبت میکردند. نظمول میگوید: «آنقدر بوی بدنهای سوخته میآمد که ما نمیتوانستیم در روستا بمانیم.»
او میگوید که سربازان او را کتک زدند و تلاش کردند تا از دین اسلام بازگردد: «آنها به من گفتند که تو برادر ما هستی و اینجا هم کشور ماست و کالارها (کلمهای تحقیرآمیز در مورد مسلمانان) دیگر حق ندارند در اینجا زندگی کنند.»
یک شب وقتی که نیروهای نگهبان مست بودند، فرصتی برای فرار پیش آمد و نظمول به سمت بنگلادش فرار کرد؛ جایی که همسر و فرزندانش منتظرش بودند.
ماربیار خاتون با لبخند میگوید: «وقتی او را دیدم، از هوش رفتم. ما گمان میکردیم که او مرده است.»
در تولاتولی نظمول و ماربیار خاتون زندگی خوبی داشتند. آنها خانه زیبایی داشتند و صاحب چند گاو و بوفالو و مرغ بودند. حالا اما آنها در گوشه کثیفی از یک اردوگاه پناهندگان زندگی میکنند؛ اطراف چادر آنها پر از مگس است.
میانمار و بنگلادش توافقنامهای را امضا کردهاند تا آوارگان به کشورشان و روستاهایشان بازگردند، اما نظمول بسیار مردد است. اوایل این هفته بنگلادش اعلام کرد که برنامه بازگشت آوارگان به تأخیر افتاده، یکی از دلایل آن، این بود که در تهیه لیست روهینگیاییهایی که مایل به بازگشت هستند، مشکلاتی وجود دارد.
نظمول میگوید: «آنها اکنون میگویند که ما را بازمیگردانند؛ اما من دیگر هیچ خانهای ندارم. آنها خانه مرا آتش زدند. چه کسی بابت خانه و همهچیزهایی که از من سرقت شده غرامت میدهد؟ آیا دادگاهی عادلانه در این مورد تشکیل خواهد شد؟»
نظمول بهعنوان یک بودایی سابق میتواند به میانمار بازگردد و از هر جای کشور آزادانه دیدن کند؛ اما او به خاطر همسر و فرزندانش از این زندگی چشمپوشی کرده و البته پشیمان هم نیست: «همسر و فرزندان من اینجا هستند. من نمیخواهم به میانمار بازگردم. خدا هیچوقت اجازه ترک آنها را به من نخواهد داد.»