آرزوهای بزرگی در سر داشت. میتوانست تقریبا همه چیز را به خوبی در ذهنش ببیند. باید کسبوکار خودش را راه میانداخت اما هنوز آماده نبود؛ در واقع بهتر است بگوییم شرایط آماده نبود. خودش را مانند ماده ببری میدید که در تاریکی کمین کرده و در انتظار شکار است؛ شکار همان زمان مناسب، مکان مناسب و موقعیت مناسب بود، یعنی وقتی همه چیز برای شروع مهیا باشد. با این حال هنوز تردید داشت که آیا جرأت انجام این کار را دارد یا نه؟ باید صبر میکرد تا اعتمادبهنفس لازم را پیدا میکرد. روزها گذشت و او همچنان با برنامههای روشن و واضحاش به خواب میرفت و صبحها با ترس و انتظار بیدار میشد. ماهها گذشت، سالها گذشت اما شرایط هیچگاه فراهم نشد. برای او تنها اشتیاقی کور ماند و حسرتی فراموشناشدنی.
بسیاری از ما برنامهریزیهای دقیقی برای زندگیهایمان داریم؛ برنامههایی که در صورت محققشدن میتوانند پیشرفتهای شگرفی را برایمان به دنبال داشته باشند. پس چه چیزی جلوی ما را میگیرد؟ یکی از مهمترین جوابها به این سوال انتظار برای فرارسیدن موقعیت مناسب است؛ اما بیایید خیال خودمان را راحت کنیم، فرصتی به نام موقعیت مناسب هرگز از راه نخواهد رسید. موقعیتهای مناسب همین لحظههایی هستند که در تردید میگذرانیم و روزهایی که با شک سپری میشوند. یکی از مهمترین مواردی که باید به خاطر داشته باشیم این است که تا زمانی که دست به عمل نزنیم، فرصتها نیز پدیدار نمیشوند. اعتمادبهنفس برای انجام کارها تنها زمانی در وجودمان متبلور میشود که با پذیرش تمام ترسها و تردیدها، در راه اهدافمان قدم برداشته باشیم. چه کسی میتواند ادعا کند افرادی که در زندگیشان کارهای بزرگی انجام دادهاند و تحولات مهمی ایجاد کردهاند از همان روز اول، با شجاعت و اعتمادبهنفس کامل فعالیت خود را شروع کردهاند؟
بعد از برداشتن اولین قدمهاست که به شیرینی خواهیم دید چطور نیمی از موانعی را که در ذهنمان متصور شده بودیم، حتی وجود نداشتند و بسیاری از مسائل و دشواریهای پیش رو با احساس قدرت و تسلطی که نسبت به خودمان داریم، قابل حل هستند. فردی که گفت آری، فردی که گفت نه؛ فردی که ترسها و ناامنیها را بهعنوان بخشی اجتنابناپذیر از مسیر پیشرفتش پذیرفت و به راه مبهم پیش رویش گفت آری و فردی که شکها و دودلیها را به امید رسیدن روز مناسب کنار گذاشت و به فرصتها گفت نه.