شماره ۱۳۴۱ | ۱۳۹۶ پنج شنبه ۱۹ بهمن
صفحه را ببند
پل فیروزه
بهشت بدون پلو؟ هرگز
روایت پزشک اتریشی دربار ناصرالدین‌شاه از آداب غذایی ایرانیان

 چلوکباب ایرانی و آوازه جهانی آن، یک تکه از تاریخ اجتماعی ایرانیان است که جهانگردان در دوره‌های گذشته تاریخی نیز فراوان درباره‌اش نوشته‌اند. ادوارد پولاک، پزشک و داروساز اتریشی و پزشک ویژه ناصرالدین‌شاه قاجار نیز بر آن است پلوی همراه کباب، غذای بهشتی یک ایرانی است. او در سفرنامه‌اش «ایران و ایرانیان» می‌نویسد «او بدون وجود پلو تصور بهشت را هم نمی‌تواند بکند». جهانگرد اروپایی، این را از گفت‌وگویی نتیجه می‌گیرد که با منشی ویژه‌اش، میرزا می‌گیرد. پولاک گویا روزی، فصلی از گلستان سعدی را همراه با میرزا می‌خوانده که درون‌مایه آن «قناعت» بوده است «موضوعی از آن را نفهمیدم. در این‌جا میرزا برای آن‌که مطلب را روشن کرده باشد آن را چنین معنی کرد: تو نباید هر روز پلو چرب و نرمی بخوری بلکه گاهی هم باید به نان و پنیر بسازی». میرزا گویی به پزشک اروپایی می‌گوید هر ایرانی می‌پسندد غذایش با پلو همراه باشد، مگر آنگاه که ناچار باشد قناعت می‌ورزد. پولاک در گشت‌وگذارهایش در ایران و هم‌زیستی با ایرانیان، درباره خورد و خوراک آنها می‌نویسد «ایرانی زندگی ساده‌ای دارد و روی‌هم‌رفته در خوردن و نوشیدن معتدل است. غله و حبوبات، برنج، سبزی، میوه و لبنیات غذای اصلیش را تشکیل می‌دهد.گوشت کم می‌خورد. در شهرها و به‌خصوص بین مردم متمکن برنج مهم‌ترین غذا به شمار می‌رود». پولاک چنان به چلو و پلوی ایرانی شیفته می‌شود که شیوه تهیه آن را می‌آموزد «منظور از چلو برنج آب‌پز کم‌چربی است؛ چلو را یا به‌عنوان غذایی خاص یا به‌عنوان مخلفات با انواع گوشت و لبنیات می‌خورند و غذایی‌ است سبک و سهل‌الهضم که به‌خصوص به بیماران و کسانی که درحال نقاهت به‌سرمی‌برند می‌سازد». این برنج خوشمزه ایرانی گویا چنان به مذاق مسافر اروپایی خوش آمده است که طنازانه می‌نویسد «هیچ‌وقت آدمی مانند نان از خوردن آن سیر نمی‌شود». او بدین‌ترتیب، حال آن ایرانیانی را درک می‌کند که سراسر زندگی‌شان هر روز دو بار چلو می‌خورند و چلو با گوشت، نان و ماست، قوت منحصر آنان به شمار می‌رود «اروپاییان نیز به آن عادت می‌کنند و یک تا دو بار در روز از آن می‌خورند و هیچ احساس ناراحتی نمی‌کنند». پولاک سپس با ریزبینی، شیوه تهیه پلو و چلوی مرغوب ایرانی را می‌نویسد «با وجود طرز تهیه آسان این غذا باز تأمین تمام توقعاتی که ایرانی از چلو خوب دارد کار آسانی نیست. یک نفر که ذائقه حساسی بر غذا داشت می‌گفت در تهران فقط سه آشپز هست که می‌دانند چلو را چگونه باید پخت». کاش پولاک نام آن سه آشپز را نیز در روایتش می‌آورد تا سفرنامه‌اش به راستی، تاریخ مردمی را کامل روایت می‌کرد.
سفرنامه او اما داده‌هایی جالب‌تر دارد. اشاره به محبوبیت شیربرنج، یکی از آنهاست «در زمان شیوع وبا بعضیها بر اثر دقت به این نتیجه رسیده بودند که افراد پس از خوردن شیربرنج بیشتر وبا می‌گیرند». درستی و نادرستی این مدعا به یک‌سو، اما این‌گونه داده‌ها شاید چرایی رواج کمتر پاره‌ای غذاها را در دوره‌های بعدی زیست ایرانیان نشانگر باشد. پولاک سپس یک تصویر زیبا درباره شیوه تزیین غذاها نقش بسته است «آش را در قدح‌های بزرگ چینی می‌کشیدند و سه نارنج پوست‌نکنده را بر سطح آن شناور می‌کردند». این غذاآرایی را بسیاری از ایرانیان امروز شاید نشناسند، اما این روایت نشان می‌دهد آن شیوه سرو‌ آش در گذشته مرسوم بوده است.
پزشک اتریشی، جایی دیگر به نان اشاره کرده، آن را غذای اصلی طبقه کارگر می‌شناساند. او سنگک، لواش و نان دهاتی را نان‌های گوناگون رایج در ایران میانه‌های دوره قاجار نام می‌برد «اروپایی به زحمت می‌تواند به نان ایران عادت کند و به همین ترتیب یک ایرانی هم نان ایرانی را ترجیح می‌دهد. به همین دلیل سفرایی که در ماموریتند اغلب دستور می‌دهند نان طبق قواعد و رسوم مملکت خودشان پخته شود. نان ایرانی را هنگامی که تازه است می‌توان تحمل کرد اما پس از ساعتی چند سفت و تلخ می‌شود و دیگر قابل خوردن نیست». جالب اما آن است که پولاک از نان خشک متداول ایرانی به نیکی یاد می‌کند «در سفرها نان مخصوصی با خود برمی‌دارند که به نان خشک معروف است و مزه‌ای نسبتا خوش دارد. به مسافران اروپایی توصیه می‌شود از این نان با خود داشته باشند زیرا در بین راه نان اغلب بد و ناماکول است». نکته‌های مربوط به فرهنگ خوراک و سرو غذای ایرانیان را در زمینه نان آن‌جا می‌توان جست که پولاک می‌نویسد «نان سوای خوردن برای ایرانیها موارد استعمال دیگری هم دارد؛ برای مثال کار قاشق را می‌کند مثلا در یک سوپ مایع چندان نان خرد می‌کنند تا بتوان آن را با دست خورد؛ دیگر از موارد استعمال آن به جای بشقاب است زیرا غذا را روی آن قرار می‌دهند از این گذشته همچون دستمال به کار برده می‌شود زیرا در حین غذاخوردن انگشتان چرب خود را با آن پاک می‌کنند؛ صرف نظر از اینها کاغذ بسته‌بندی هم هست و ایرانیها کباب یا هر غذای چرب دیگر را برای مسافرت در آن می‌پیچند[.] با این احوال دیگر معلوم و مفهوم است که چرا نان اروپایی برای ایرانی مطلوب نیست». پولاک درباره نان‌ها باز هم داده‌های جذاب از زندگی اجتماعی مردم ایران در روزگار قاجار روایت کرده است «فقیرترین طبقات مردم ایران نان خود را از جو یا ارزن تهیه می‌کنند». نان جو در فرهنگ ایرانی، به باور وی «مظهر و رمزی از قناعت و زندگی درویشی است و به این معنی اغلب از طرف شاعران در اشعارشان به کار برده شده است».
مهمترین داده روایت پولاک درباره خوراک‌های ایرانی و آداب غذاخوردن ایرانیان، در پیوند با زندگی اجتماعی مردمان این سرزمین، شاید در نکته‌ای نهفته باشد که درباره میل آنان به غذای دورهمی روایت می‌کند «هیچ‌چیز برای ایرانی غم‌انگیزتر از آن نیست که ناگزیر باشد غذای خود را به تنهایی بخورد؛ پس او، و به‌خصوص زنان -و حتی در طبقات کم‌درآمد نیز این مطلب مصداق دارد- علاقه دارند که گاه‌گاه میهمانی بدهند. برای این کار روزها و رسوم خاصی در نظر گرفته شده است، مثلا اگر میهمانی روز چهارشنبه برسد زن خانه به محض دیدن او به پشت‌بام می‌رود کوزه‌ای به پایین می‌اندازد و چند بار درحال خلسه می‌گوید: میهمان آمد میهمان، چه بدهم بخورد؟». این، هرچند شاید فقر نسبی خانواده‌های ایرانی را در آن روزگار برساند، اما به میهمان‌دوستی و غذاخوری هم‌نشینانه آنان نیز اشاره‌ای زیبا دارد.


تعداد بازدید :  308