شماره ۱۳۴۱ | ۱۳۹۶ پنج شنبه ۱۹ بهمن
صفحه را ببند
همه‌چیز درباره شب چهارم جشنواره
با من این‌طوری نکن امیر!

یاسر نوروزی | «امیر» فیلمی است که برای لذت‌بردن از آن چند راه به خودم پیشنهاد دادم: اول این‌که کلاهم را بکشم روی سرم تخت بخوابم. دوم این‌که با دیدن نماهای نصفه از سروصورت آدم‌ها هی بزنم روی پایم الکی بگویم وای، عجب پلانی! و سوم این‌که تصور کنم کاش من هم یک «امیر» داشتم مشکلاتم را می‌کردم توی پاچه‌اش؛ چون امیر با بازی میلاد کی‌مرام درباره مردی بود که قهرمان نبود؛ مریض و خودشیفته و کودن بود و علاقه داشت بی‌خودی جور آدم‌های دور و بر را بکشد. یک آدم کم‌حرف که هی سیگار کشید و به این و آن چشم‌ غره رفت، بدبختی و معضلات‌شان را به دوش کشید تا درنهایت وقتی می‌زنند پشتش، به‌عنوان یک مرد خاک ازش بلند شود. منتها نظر من ضمن احترام به آقای نویسنده و کارگردان این است که از گرده امیر خاک بلند نشد؛ بلاهت بلند شد و سفاهت با میزانی خودبزرگ‌بینی و بیماری حمایت از دیگران؛ چون ماجرا از این قرار بود که زن یکی قهر کرده بود، آمد خودش را انداخت خانه «امیر» و در آغوشش گریه کرد، زنه هم رفته بود با کس دیگری آشنا شده بود و بچه‌اش را انداخت گردن «امیر»، خواهر امیر هم که روانی بود، جیغ زد سر «امیر». «امیر» هم یک‌تنه جور همه اینها را کشید و درواقع هر کس رسید کرد به پاچه‌اش. بنابراین نتیجه می‌گیریم که تا ته بعضی فیلم‌ها را نباید دید و بهتر است منتظر فیلم بعدی باشید؛ به‌خصوص اگر فیلم بعدی یک کمدی سرگرم‌کننده باشد به اسم «خجالت نکش». با تماشای آن خوش می‌گذرانید، می‌خندید و از تکه‌هایی که به رئیس‌جمهوری اسبق می‌اندازد، روح‌تان شاد می‌شود چون ماجرا درباره مردی (احمد مهران‌فر) است روستایی که با شنیدن تبلیغات دولتی در دهه هفتاد مبنی بر فرزندآوری کمتر تصمیم می‌گیرد برود دکتر جاهای لازم را ببندد تا دیگر بچه نیاورد. منتها پانزده شانزده ‌سال بعد با تبلیغات احمدی‌نژاد مبنی بر بچه‌آوری بیشتر پشیمان می‌شود و می‌رود همان‌جاهای لازم را دوباره باز می‌کند تا بچه بیاورد. به این ترتیب کار به جایی می‌رسد که دم پیری معرکه می‌گیرد و بچه‌دار می‌شود. به نظر فیلمی سرگرم‌کننده و شاداب است که حداقل تکلیف خودش را به‌عنوان یک کمدی مفرح می‌داند و من هم لذت بردم؛‌ هر چند که نیمه دوم تبدیل شد به «کفش‌های میرزانوروز». با این حال پایان فوق‌العاده‌ای داشت که راضی از سالن آمدم بیرون و رفتم در محوطه گرم کردم برای سانس بعدی. همان محوطه‌ای که هنوز سطل آشغال ندارد! یعنی سه شب است که ما آشغال‌مان را به در و دیوارش می‌پاشیم و یک مرد مثل «امیر» پیدا نمی‌شود حداقل زباله را بریزیم کف دستش! به این ترتیب ما هم زباله‌ها و ته‌سیگارمان را دوباره ریختیم زمین تا برویم سراغ «به وقت شام». راستی نزدیک بود آقای گبرلو در نشست خبری «به وقت شام» ابراهیم حاتمی‌کیا بگوید «بفرمایید شام»! اما از این سوتی که بگذریم، فیلمی با جلوه‌های ویژه کم‌نظیر دیدم که به تمام عوامل آن خسته نباشید می‌گویم. ماجرا درباره داعش است و دو خلبان ایرانی که برای کمک به ارتش سوریه به خاک این کشور رفته‌اند. خیلی خلاصه بگویم که با جهان‌بینی آقای حاتمی‌کیا موافق باشید یا نباشید، مهم نیست. مهم این است که نظیر فیلم «به وقت شام» را کمتر در سینمای ایران می‌بینید؛ فیلمی پر از هیجان با صحنه‌هایی درخشان از گلوله و آتش و تانک و خمپاره و البته خون.

 


تعداد بازدید :  395