شماره ۱۳۴۷ | ۱۳۹۶ شنبه ۲۸ بهمن
صفحه را ببند
علی نورمحمدی پسر جوانی که بعد از دوسال حبس در زندان اوین انباردار کارخانه شد
از حبس تا رهایی

  آقای نورمحمدی از خودتان بگویید، چند‌سال دارید و در کجا متولد شدید؟
32سال دارم. در تبریز به دنیا آمدم و در اسلامشهر بزرگ شدم.
  مدرک تحصیلی‌تان چیست؟
تحصیلاتم سیکل است، خیلی دوست داشتم ادامه تحصیل دهم، ولی به علت شرایط خانوادگی نتوانستم. در ایام بچگی مجبور شدم ترک تحصیل کنم و وارد بازار کار شوم.
  شغل شما چه بود؟
کار من پخش مواد غذایی در تهران بود.
  چه شد که به زندان افتادید؟
به دلایلی ورشکست شدم؛ داروندارم را فروختم تا بدهی‌هایم را دادم. فقط یک چک 30‌میلیون تومانی برایم باقی ماند که آن را هم شریک کاری‌ام از من گرفت. اینها مال 6‌سال پیش بود. یعنی ما هم اختلاف مالی داشتیم، هم اختلاف شخصی. او کارهای ناشایستی کرده بود که من نمی‌توانستم چشم‌پوشی کنم، به‌خاطر همین پرونده بسته نشد. بعد از شکایت شریکم من دوسال زندان اوین افتادم.
  آزادی‌تان از زندان چگونه اتفاق افتاد؟
دو سالی بود که در زندان بودم، بعد از این مدت شخص خیری مقداری از بدهی‌هایم را داد و آزاد شدم.
  آن شخص خیر تو را می‌شناخت یا تو او را می‌شناختی؟
نه من نامش را نمی‌دانم و به من نگفتند.
  از روزهای حبس بگویید؟ زندان برای شما چطور جایی بود و چه تجربه‌ای با خودش داشت؟
متاسفانه در کشور ما فرهنگ‌سازی و آگاه‌سازی لازم صورت نگرفته است. وقتی اسم زندان و زندانی می‌آید چیزی که در ذهن مردم تداعی می‌شود این است که زندان یک جای ترسناک و مخوف است و زندانی‌ها هم آدم‌های خطرناکی هستند که اگر آزاد شوند، معضلی برای جامعه محسوب می‌شوند و باید معدوم شوند. اما در مدتی که در میان زندانی‌ها زندگی کردم، فهمیدم این برداشت عامیانه و غلطی است. بسیاری از افرادی که در زندان هستند، افراد شریفی هستند. در زندگی هر چیزی ممکن است پیش بیاید؛ شاید آدم ورشکست شود، حادثه، اتفاق و پیشامدی پیش بیاید و محکوم به پرداخت دیه شود که نتواند این مبلغ را پرداخت کند یا حتی بسیاری از مردان به خاطر مهریه به زندان افتاده بودند، ولی به‌هرحال دیدگاه مردم این‌طوری نیست، نمی‌توانند تجزیه‌وتحلیل کنند. آنها وقتی اسم زندانی بیاید، تصور غلطی دارند.
  با این تحلیلی که از تجربه زندان به دست آوردی، تعریفت از افراد سابقه‌دار چیست؟ به‌هرحال خودت هم به خاطر یک مقدار بدهی به زندان افتادی و برچسب سابقه‌دار را یدک می‌کشی.
بله، بعد از آزادی برچسب سابقه‌دار به من خورده بود و هیچ جایی هم به افراد سابقه‌دار کار نمی‌دهند. مردم نمی‌پرسند که چه جرمی مرتکب شده‌ای و فقط همان سابقه زندان برای این‌که آینده‌ات را نابود کند، کافی است!
  با این شرایط چطور کار پیدا کردی؟
 وقتی آزاد شدم اگر می‌خواستم کار قبلی‌ام را ادامه دهم، سرمایه لازم بود که من همه سرمایه‌ام را از دست داده بودم، بنابراین باید در شرکتی وارد کار می‌شدم یا یک کاری برای خودم دست‌وپا می‌کردم. چند روز قبل از آزادی، در زندان مصاحبه‌ای از دکتر نبی خواندم. در مورد استخدام افرادی که سوءپیشینه دارند، برعکس همه شرکت‌های دیگر که عدم سوءپیشینه می‌خواهند. این برایم عجیب و جالب بود. من پیگیری کردم و گفتم شرایطم اینجوری است. من همه چیزم را از دست داده‌ام ونیاز به کار دارم. ایشان ابتدا موافقت نکردند، گفتند شما تهران هستید و ما مشهد. اما من پافشاری کردم، چون به غیر از کار شخصیت ایشان برایم جالب بود، زیرا کار متفاوتی انجام می‌دهد. درنهایت با اصرارهایم ایشان قبول کردند مصاحبه‌ای با من داشته باشند. من آمدم این‌جا و مصاحبه را انجام دادیم و قرار شد مشغول به کار شوم.
  بعد از دو‌سال حبس و کوچ‌کردن به شهری دیگر، زندگی‌تان چطور شکل گرفت؟
روزها و ماه‌های نخست به طبع سخت بود.
  کجا زندگی می‌کردید؟
خانه نداشتم. در یک اتاق سه در چهار که درواقع اتاق غذاخوری مدیران بود، زندگی می‌کردم. کنار میز یک فضایی بود یک‌ونیم‌ در‌ نیم متر، در حالی که قد من یک‌وهفتاد است. وقتی دراز می‌کشیدم 20سانتی کم می‌آوردم و مجبور بودم پاهایم را جمع کنم. یک چند ماهی آن‌جا سر کردم.
  دکتر نبی چه شغلی را به شما داده بود؟
 من آن‌جا انباردار بودم. انبار در هر شرکتی خیلی مهم است؛ همه سرمایه یک شرکت توی انبار خلاصه می‌شود که کلیدش دست من بود و خودم هم شب‌ها آن‌جا بودم.
  صاحبکارتان با همه آگاهی که از سوءپیشینه‌ات داشت، اما به تو فرصت داد و کلید انبار را که به قول خودت مهمترین بخش شرکت است، به دستت داد. این کار چه تأثیری در شما گذاشت؟
این نگاه و اعتماد آقای دکتر به من اعتمادبه‌نفس داد. بدون هیچ شناخت و ضمانتی ایشان همان روز نخست کلیدها را به من داد و این اعتمادشان باعث شد نگاه من به جامعه و مردم و کلا دنیا عوض شود. اینجور آدم‌ها نگاه آدم را به دنیا تغییر می‌دهند. در جامعه‌ای که کسی به کسی رحم نمی‌کند، یک نفر چنین کاری کند. این باعث شد فصل جدیدی در زندگی من باز شود و گذشته را کلا گذاشتم کنار و تصمیم گرفتم یک زندگی جدیدی را آغاز کنم.
  این آغاز در زندگی‌تان چه بود؟
ببینید همان خیری که مقداری از بدهی‌ها را پرداخت کرده بود و باعث شد از زندان آزاد شوم، خیلی کارم را جلو انداخت. بعد از آزادی من هم کم‌کم باید بقیه بدهی‌هایم را پرداخت می‌کردم. بعد از مدتی که در مشهد کارم را شروع کردم، کم‌کم توانستم خودرو بخرم و یک خانه در همین شهرک اجاره کنم. وسایل خانه خریدم. پس‌انداز کردم و خداراشکر زندگی‌ام روبه راه شده است. به لطف خداوند و محبت آقای دکتر دیگر مشغول کار هستم و شب‌ها هم در آژانس کار می‌کنم. یک مقدار از اشتباهات گذشته را جبران کرده‌ام و ان‌شاءالله بقیه را هم جبران می‌کنم.
  حالا دیگر وقت ازدواج‌تان است!    
آقای دکتر وعده دادند، ولی هنوز خبری نیست. (باخنده)
  از نگاه تو فرصت‌ دادن به افرادی که در گذشته خطایی را مرتکب شده‌اند، چه کمکی به آن آنها می‌کند؟
کار خیرین همه قابل‌توجه و تأثیرگذار است، ولی نگاه آقای دکتر به‌خاطر تفاوتی که دارد سرنوشت‌سازتر و تأثیرگذار‌تر است و مسیر زندگی انسان را تغییر می‌دهد، شاید بشود گفت انسان‌ساز‌تر است.
  شما بعد از آزادی از زندان در مسیر درستی افتادید، اما عده‌ای از زندانی‌ها بعد از آزادی دوباره به زندان برمی‌گردند...
مدت زمانی که من زندان بودم با افراد مختلفی سروکار داشتم، چیزی که من در زندان دیدم و برایم جالب بود این است که افرادی که مرتکب جرمی و به هر دلیلی زندانی می‌شوند، در زندان آن چیزهایی که بلد نیستند را هم یاد می‌گیرند و آن کارها را هم انجام می‌دهند، بنابراین خیلی از افراد زندانی بعد از آزادی دوباره به زندان برمی‌گردند. من به‌عینه دیدم که کسی به هم‌بند خودش می‌سپرد که این تخت من این‌جا باشد، من برمی‌گردم. دلیل این موضوع یکی این است که برداشت و برخورد جامعه غلط است و این افراد را نمی‌پذیرد. خود دولت استخدام افراد سابقه‌دار را ندارد. وقتی نگاه دولت این‌گونه است، از مردم و دولت‌های خصوصی چه انتظاری می‌شود داشت؟ پذیرش اجتماعی و شغل خیلی برای این افراد مهم است. وقتی آزاد می‌شوند می‌بینند شغلی نیست، راه امرار معاشی نیست، حتی اگر بگویند من توبه کرده‌ام و می‌خواهم در راه درست قدم بردارم، کسی نیست کمک‌شان کند. کار و شغلی نیست، بنابراین باز می‌روند جرمی مرتکب می‌شود و دوباره  به زندان برمی‌گردد و این چرخه معیوب مدام تکرار می‌شود.
  فکر می‌کنید چه چیزی می‌تواند به این چرخه معیوب کمک کند و دست افراد خطاکار را بگیرد؟
به نظر من تنها چیزی که می‌تواند این چرخه معیوب را متوقف کند، اشتغال‌زایی است. آقای دکتر خیلی کار بزرگی کرده‌اند! به‌عنوان یک کارآفرین اجتماعی واقعا کار بزرگی کرده‌اند، یعنی سرنوشت‌ها را تغییر دادند. این را من خودم درک کردم. وقتی من بیرون آمدم، درست است که جرمم چک بود، ولی واقعا هیچ پذیرشی نداشتم. بعد از آن می‌توانست خیلی بدتر باشد. در طول مدت زندان با انواع و اقسام خلافکارها نشسته بودم و انواع و اقسام راه‌های خلاف و جرم را یاد گرفته بودم و اگر این شغل نبود امکان این‌که به راه‌های دیگر کشیده شوم، زیاد بود، بنابراین فکر می‌کنم اگر این نوع استخدام‌ها برای افراد سابقه‌دار در کل کشور اجرایی شود و قانون و مصوبه‌ای باشد که شرکت‌ها و کارخانجات را مکلف به این کار کند، شاید خیلی از زندانی‌ها بعد از آزادی سبک زندگی جدیدی را در پیش بگیرند. من مطمئنم و ایمان دارم با این طرح جرم خیلی کاهش پیدا می‌کند.


تعداد بازدید :  798