شماره ۱۳۴۷ | ۱۳۹۶ شنبه ۲۸ بهمن
صفحه را ببند
جهان کتاب با پرویز دوائی و «چتر ژاپنی» آمد

مجموعه داستان «چتر ژاپنی» نوشته ویکتوریا توکارِوا با ترجمه پرویز دوائی توسط انتشارات جهان کتاب منتشر و راهی بازار نشر شد. «چتر ژاپنی» شامل 8 داستان با این عناوین است: مرکز ثقل، داستان شب عید، زیگزاگ، چتر ژاپنی، پایان خوش، به جای من...، بین زمین و آسمان، چند قطره امید. این کتاب یکی از عناوین مجموعه «داستان‌های زمانه» است که توسط این ناشر چاپ می‌شود. ویکتوریا توکاروا نویسنده این کتاب متولد سال ۱۹۳۷ در شهر پتروگراد است. عشق به نوشتن از 12 ‌سالگی در او ایجاد شد که مادرش قصه‌ای از چخوف را با عنوان «ویولن روچیلد» برای او خواند. بعدترها توکاروا به ترتیب به تحصیل پزشکی، آموختن پیانو، معلمی موسیقی، بازیگری و تحصیل در رشته سناریونویسی رو آورد، ولی این‌ همه را یکی بعد از دیگری رها کرد و یکسره به کار نوشتن پرداخت. اولین قصه‌ این نویسنده در سال ۱۹۶۴ چاپ شد. او در ادامه آقایان مرفه، اسب بالدار، کوریدا، گفتن یا نگفتن، لباسی به رنگ گل یاس، تعطیلات رُمی، یکی از ماها، نگهبان شخصی، چهره کوچک عادی، نخستین آزمایش، به جای من، ریزش بهمن، ستاره‌ای در مه، من هستم، و... را نوشت.
در بخشی از داستان «به جای من ...» می‌خوانیم: «در یکی از ایستگاه‌ها سربازی سوار اتوبوس شد، دراز مثل نردبان، با دست‌وپای درشت. پیدا بود که حسابی سردش بوده و حالا در اتوبوس کم‌کم دارد احساس گرما می‌کند و قطره آبی از نوک دماغش آویزان شده. دماغ غریبی داشت، مثل این‌که یک جوری آن را به وسط صورتش چسبانده باشند؛ انگار که کسی زمانی با مشت توی دماغش کوبیده باشد، آن‌هم با ضربه جانانه‌ای مثل طبالی که بر طبل بکوبد. شاید هم او را به زمین انداخته و لگدی به صورتش زده بودند. در دوره سربازی این‌جور چیزها پیش می‌آید. سرباز کنار شیشه یخ‌زده پنجره نشست، به شیشه ‌ها کرد و سوراخی درست کرد و نگاه به بیرون دوخت. در شکل دست‌ها و حالت گردن کج کردنش برای من چیز غیرقابل‌توصیفی بود. سعی کردم که این چیز را برای خودم مشخص کنم و ناگهان برایم روشن شد: بورکا کارپوف! خودش است. مدرسه را تمام کرده، رفته به سربازی و کسی به جای من حسابی مشت‌ومالش داده است. پنج سال با چه شوقی انتظار برخورد با او را داشتم که از سر سرزنش چیز تند و بی‌رحمانه‌ای به او بگویم. این کلمات را بارها پیش خودم تمرین و آماده کرده بودم؛ ولی آن حرف‌ها در حق بورکای دیگری بود، پسرک خوش‌قیافه پررویی آقای دنیا، نه برای این آدمی که پالتوی فُرم سربازی تنش بود. زمانی آرزو داشتم که دور گردنش شالی از پشم‌شیشه بپیچم و او زجر بکشد. حتماً هم زجر کشیده و روی زمین غلت و واغلت زده، ولی من از این بابت لذتی نبرده بودم. نه، در من خوشی ایجاد نکرد، حسی از تهی بودن همراه با تأسف به من دست داد. بلند شدم و به کنار صندلی او رفتم و گفتم: سلام...» مجموعه داستان «چتر ژاپنی» با ترجمه پرویز دوائی و حجم ۱۲۶ صفحه از سوی انتشارات جهان کتاب منتشر و روی پیشخوان کتابفروشی‌ها قرار گرفته است.


تعداد بازدید :  303