فاطمه صادقی| برای آنها که دنبال بهانه میگردند ۶4سال سن زیادی است که در خانه بنشینند و پای تلویزیون و گاهی در جمع دوستان روز را شب کنند اما عدهای هم هستند که ۶4سال که هیچ، تا آخر عمر زندگی را با تمام قدرت و توان ادامه میدهند و دغدغههای جوانی را پیگیری میکنند. نامش ژیلا جهانگیر است؛ متولد و ساکن شیراز. مثل همه اهالی این خطه، خونگرم است و مهربان. فعالیتهای انساندوستانه را خيلي جدي پيگيري ميكند. سالهاست که عشق و ایثار سرمشق زندگیاش شده است؛ معلمی که زندگی کودکان جنوب شهر و روستاهای اطراف آن با دستان مهربان او به جوانه عشق و امید پیوند زده شده است. او سالهاست که برای کودکان و خانوادههای زندانیان نیازمند، بیماران سرطانی و درگیر اعتیاد مادری میکند و مرهمي براي زخمهايشان ميشود. او اين روزها در كنار مشارکت در برنامه ملی فرشتگان رحمت و نیابت، برای آموزش و حرفه آموزی بیش از 300 بانوی نیازمند تلاش میکند و در فکر راهاندازی مرکزی است تا سالمندان و کودکان را برای کمک به یکدیگر همراهی کند و در اين راه نيز گاهي انسانهاي خیر او را همراهي ميكنند. زندگی داوطلبانه او پرفرازونشيب بوده است با اینکه گاهی برای اجرای کارهای خیرخواهانهاش، نه شنیده است اما هنوز دلسرد نشده است. با او درباره اهميت کار نیکو، زندگي پر بار و از همه مهمتر مقدسترین کار نزد درگاه الهي یعنی رسيدگي به احوال انساني كه نياز به كمك دارد، گفتوگو كرديم. اين داستان زندگي بانویی است كه با حس خوب مثبت بودن زندگي ميكند و آن را به همه، از هر طريقي توصيه ميكند.
نخستین اهدا
مهرباني را از همان دوران كودكي وقتي بخشي از خوراکی موردعلاقهام را به دیگران ميدادم و از خوشحالی آنها لذت ميبردم، ياد گرفتم. یک روز وقتی کلاس دوم ابتدایی بودم، مادرم یک ریال به من داد تا با آن آبنبات بخرم. مرد نابینایی را دیدم که برای رد شدن از خیابان از من کمک خواست. من هم بلافاصله به او کمک کردم و مقداری از آبنباتهای کوچولوی خود را به او دادم. در دوران دانشجوییام در اصفهان نیز روزی با مردی که4بچه قدونیمقد همراهش بود و میگفت مسافر است و بچههایش گرسنه، برخوردم. من آن موقع رفته بودم تا 25 ریالی که والدینم برایم فرستاده بودند را بگیرم در راه هم یک بسته بیسکوییت پتیبور خریده بودم با وجودی که خودم به شدت گرسنه بودم اما آن بیسکوییت و بقیه پولم را به آنها دادم.
راهي كه انتخاب كردم
من از 8سالگی عضو جمعیت هلالاحمر بودهام. آموزشهای کودکی در من تبدیل به رفتار شده است و تا حالا نیز با دیدن محرومیت همشهریانم به دستگیری بیشتر از آنها فکر میکنم و نمیتوانم آنها را رها کنم. اسفند ماهسال گذشته بود که برای اجرای برنامه فرشتگان رحمت به مناطق جنوبی شهر رفته بودم. قرار بود 250 بسته مایحتاج نوروزی را بین نیازمندان توزیع کنم. وارد اولین خانهای که شدم، 7 بچه را دیدم که بزرگترینشان کمتر از 12سال داشت و پدر و مادرشان به جرم اعتیاد و حمل موادمخدر در زندان بودند. وقتی بستهها را به آنها دادم از فرط خوشحالی گیج شده بودند انگار که انتظار نداشتند کسی به آنها مهربانی کند چون بستگانشان آنها را به حال خودشان رها کرده بودند. تابهحال در عمرم چنين صحنهاي نديده بودم. بچهها آمدند تا لباسها را بگيرند. با ديدن آنها شوكه شدم و يكه خوردم. ما هميشه بالاي شهر بوديم و چشمانمان چنين وضعيتهايي را نديده بود. در تمام مدت عمرم بچههاي گلفروش را ديده بودم، آن هم يا پشت چراغ قرمز كه زمان زيادي نداشت يا در تلويزيون. هرگز از چنين فاصله نزديكي با بچههايي در اين سطح جامعه ديدار نداشتم. اينبار بدون قضاوت آنها را ميديدم. شرايط آنها منقلبم كرد. در همین برنامه بود که مادری را دیدم که تازه از زندان آزاد شده بود، اما شغلی نداشت که بچههایش را تأمین کند.آن روز انگار حادثهاي رخ داد و او را به اين آرزويش رساند. افرادي وارد زندگياش شدند كه براي او حكم فرشتگان را داشتند. آنها برايشان هر آنچه ميخواستند هدیه كردند. بعد از آن هرسال به سراغشان ميرویم، نزديكيهاي عيد، براي آنها يك دست يا شايد هم 2دست لباس نو ميخریم. لباسهايي كه هنوز مارك دارند و اندازه تنشان هستند. حالا آن بچهها هم مثل خيلي از همسن و سالهایشان لباسهاي نو به تن دارند و پاي سفره هفتسين اين لباسها را ميپوشند.
اگر شغل باشد...
کار برای زندانی نعمت است، حتی اگر درآمدش ناچیز بوده و واریزیها منظم نباشد. زمان در ندامتگاه زنان به کندی میگذرد و روزهای محکومیت در آن کش میآید و فقط داشتن سرگرمی و آموختن یک حرفه است که زنان را به ماندن و صبور بودن وا میدارد، اما ایجاد شغل در زندانها حوزه پرچالشی است. میلیونها تومان بودجه نیاز است تا بساط حرفهآموزی و کسب و کار در زندان پهن و اجناسی موردپسند بازار تولید شود. گرفتن سفارش نیز چالش بعدی است. نام زندان و زندانی بیشتر سفارشدهندگان را پس میزند و خریداران اجناس تولیدی را منصرف میکند، درحالیکه یک زندانی حتی اگر مرتکب خشنترین جرایم نیز شده باشد، به کار و درآمد نیاز دارد که اگر این دو برایش مهیا نشود، راه آسانتر را که ارتکاب مجدد جرم است، انتخاب خواهد کرد. من و چند تا از داوطلبان، سالیانسال است که به زندانهای شیراز میرویم و برای زنان زندانی بستههای غذایی و هر چیزی که موردنیازشان باشد میبریم. برای همین از نزدیک درجریان کمبودهایشان هستیم. چندسال پیش بود که با همکاری مسئولان زندان شیراز تصمیم گرفتیم یک محلی را در زندان ایجاد کنیم تا زنان زندانی سبزی تازه مورد نیازشان را خودشان تهیه کنند و مازاد آن را هم بفروش برسانند چون مواد غذایی تازه و بهداشتی یکی از ضرورتهای حفظ سلامتی آنها بود.
انتقال مفهوم نوعدوستی از گذرگاه ارتباط سالمندان و کودکان
ماجراي فعالیت بانوان داوطلب شیرازی، خيلي جالب است، گروهي كه هرسال عيد، پولهاي خود و دوستانشان را هر چقدر كه دارند روي هم ميگذارند تا لباس بخرند، آن هم براي سالمندانی كه حسرتهاي زيادي به دل دارند یا اینکه در قالب برنامه نیابت آنها را به اردوهای فرهنگی، زیارتی و تفریحی ببرند و کارهای روزانه مثل نظافت روزانه شخصی و اتاقهایشان را انجام بدهند. ژیلا جهانگیر میگوید: نیاز سالمندان به محبت بیش از نیازشان به غذا و.. است.گاهی فقط گوش دادن به آنها خیلی مهم است. یکی از فکرهای من این است که بتوانم با کمک مسئولان و دیگر خیرین ساختمانی را با استانداردهای جهانی احداث کنم تا سالمندان و کودکان نیازمند در کنار هم باشند و کارهای همدیگر را انجام بدهند. چون اینگونه از کودکان اغلب دارای رفتارهای خشن و پرخاشگر هستند و بودن آنها در کنار سالمندان و کمک به امور آنها و متقابلاٌ قصه گفتن، تجربه و سخنان پندآموز سالمندان میتواند مفاهیم نوعدوستی را به آنها منتقل کند.
روش متفاوت
وقتی سونامی ژاپن رخ داد، او در لندن بود و در یک موسسه خیریه با بیماران سرطانی کار میکرد... تمام وجودش چشم شده بود و همهچيز را از طريق چشمهايش ميبلعيد. دید که تریلیهای بزرگ تنها با فاصله چند ساعت برای کمک اعزام میشدند و کمکهایشان معادل تمام کمکهای کشورهای دیگر بود.علت را جویا شد و فهمید که مردم آنجا بنا بر سیاست حاکم که تولید بیشتر را رواج میدهد و کارخانجات در ازای پرداخت هزینه یک محصول، دوعدد از آن را به خریداران عرضه میکنند، مازاد مصرف خود را به خیریهها میدهند و اینگونه انبارشان همیشه پر است و در موقع نیاز به کمکشان میآید چون کار جمعآوری در آنجا یک روال است و محدود به مناسبتها و ایام خاصی نمیشود. همچنین آنها یک روز در هفته را به کارهای خیریه اختصاص میدهند که آرزوی من هم هست در کشورمان همه به این آگاهی برسند که اگر قدمی برای دیگری بردارند، بیپاسخ نخواهد ماند و بازتاب آن را در زندگیشان دریافت میکنند. پس با اين كار، شما به كسي كمك نكردهايد بلكه آنها هستند كه به شما كمك كردهاند. كساني كه كمك ما را قبول ميكنند در حقيقت به ما لطف ميكنند؛ چراكه به ما اين حس را ميدهند كه ما آدمهاي خوبي هستيم.
زندگي دوباره پس از بازنشستگي
ژیلا جهانگیر معتقد است طبقه متوسط جامعه بیشترین کمک را دارند و معمولاٌ اثرگذارترین افراد در ساختار اجتماعی کشور هستند. او 4 فرزند دارد که به همراه همسرش که یکی از کارخانهداران شهر است تصمیم گرفتهاند همگی خودشان را وقف نیازمندان كنند. او که کارشناس روانشناسی است حتی بعد از دوران بازنشستگی هم زندگياش را گذاشته براي بچههايي كه نياز به محبت و عشق دارند، چيزهايي كه براي خرجكردن آن نياز به روحي بزرگ است. او با خود احساس میکند گرچه سالهای زیادی است که از مدرسه و تعلیموتربیت دانشآموزان گذشته اما نيمي از وجودش را نزد بچهها گذاشته است. حتی باغی دارد که در آن جشن ازدواج و امکانات لازم مراسم عروسی را در اختیار جوانان کمبضاعت قرار میدهد. معلم قصه ما در آخر از همه تقاضا ميكند كه با چشمهايشان ببينند. با ديدن ديگران و درك شرايط طرف مقابل همهچيز زيباتر و بهتر خواهد بود. موفقترين و بهترين انسانها كساني هستند كه خودشان را در همه لحظات جاي طرف مقابل ميگذارند. برخوردي كه با ما ميشود همان برخوردي است كه در روزها و سالهاي گذشته با ديگران داشتهايم.