شماره ۱۳۷۰ | ۱۳۹۶ شنبه ۲۶ اسفند
صفحه را ببند
نوروز، زمان تعادل است!

محمدرضا نیک‌نژاد/آموزگار


این روزها بیشتر به او می‌اندیشم؛ رفتار و کردارش، شعر خواندن‌هایش، پندهایش، دل‌نگرانی‌هایش و از همه مهمتر رویکردش به خود و زندگی‌اش. شنیده بودم که گوهری ا‌ست که تا از دستش ندهی قدرش ندانی و این روزهاست که بیش از همیشه دلتنگش می‌شوم، اما افسوس! می‌خواند که: دل زیردستان نباید شکست / مبادا که روزی شوی زیردست، غم زیردستان بخور زینهار / بترس از زبردستی روزگار. از این‌گونه شعرها که درونمایه‌اش توجه به مردم و دلسوزی برای ستمدیده‌ها و یاری به تهیدستان... است، فراوان می‌خواند. در زندگی شخصی‌اش نیز تا حد توان این شعرها را به کار می‌گرفت. تأکید می‌کرد که چیزی بخور، چیزی بده، چیزی بنه. گرچه در بُخور و بِنه، آن‌چنان دست توانایی نداشت اما بنا بر وسعش همواره چیزی برای دهش و بخشش داشت؛ چرا که بر این باور بود که حج اکبر طلبی رو غم درویشان خور / کعبه خود سنگ نشانی ا‌ست که ره گم نشود. همه‌ دستمزد ماهانه و اندکش در دست مادر بود اما بخش کوچکی از درآمدهای حاشیه‌ای‌اش در دستگیری از تهیدستان هزینه می‌شد؛ به‌ویژه زنان و پیرزنان سرپرست خانواده. اما مهمترین رویکردش به زندگی این بود که: آدم در زندگی باید به زیردستش نگاه کند. دیدن کسانی که به هر دلیلی از آدم عقب‌ترند، سبب شکرگزاری و قناعت بیشتر می‌شود که: هنر باید و فضل و دین و کمال / که گاه ‌آید و گه رود جاه و مال. مادرم زاویه‌ای 180 درجه‌ای با این دیدگاه پدر داشت. او بر این باور بود که باید به بالادست نگاه کرد. چنین نگاه و رویکردی‌ است که زندگی را پیش می‌برد و زمینه‌ساز پیشرفت می‌شود. از این رو بود که مادر همیشه در نوسازی و بهسازی زندگی بود و پدر در جایگاه مخالفت؛ گرچه زورش نمی‌چربید اما بی‌‌اثر هم نبود، چرا که با همه تلاش مادر در خانه‌ای که دوستش داشت جان سپرد!
پدر به داشته‌هایش می‌بالید و حس کامیابی برایش درونی شده بود. حتی در سخت‌ترین روزهای زندگی‌اش راضی بود. در شرایط بد، بدترش را به یاد می‌آورد و برای ما نیز یادآوری‌اش می‌کرد و شکرگزار بود. کمتر زمانی دیدم که برای بیشتر داشتن طمع کند و حسرت دیگران را بخورد. این منش از او آدمی آرام و قانع ساخته بود و دلخوش به شرایط موجود! اما مادر در تکاپوی همیشگی برای بهتر شدن، به‌روز شدن، آبروداری میان سر و همسر، پرانرژی و همیشه ناراضی از داشته‌ها و وضع موجود. رویکرد پدر آرامش و البته سکون می‌آورد و رویکرد مادر رقابت‌های پایان‌ناپذیر و فرساینده در پی داشت و البته پیشرفت و نوشدگی. این تفاوت نگاه، رویارویی هماره آنان بود و شاید سرگشتگی همیشگی ما ایرانیان حتی جهانیان! اما به نظر می‌آید که انسان‌های سده 21 نیازمند تعادلی میان این دو رویکردند. رضایت برآمده از قناعت، آرامش می‌آورد. آرامشی که نیاز زندگی مدرن است و تلاش برای پیشرفت و دگرگونی بخش جدایی‌ناپذیر از زندگانی امروز. اما شاید نوروز همچنان که خط تعادل میان سرما و تازگی است، زمانی باشد برای تعادل! نوروز گاهِ دگرگونی و بهسازی است، هم درونی و هم بیرونی. درونی‌اش آرامش و دلخوشی می‌خواهد و بیرونی‌اش شادی و سر زندگی می‌زاید. باید تلاش کرد برای زیستن متعادل، زیستن با رضایت درونی و بیرونی. زندگی رسم خوشایندی است که نباید بیش از حد فدای خواسته‌های مادی‌اش کرد؛ خواسته‌هایی که پایان‌ناپذیر و فرساینده‌اند... بگذریم که نوروز است و شاید تعادل در سفارش خیام باشد که می‌فرماید: بر چهره گل نسیم نوروز خوش است / در صحن چمن روی دل‌افروز خوش است / از دی که گذشت هرچه گویی خوش نیست / خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است.


تعداد بازدید :  348