شماره ۱۴۰۰ | ۱۳۹۷ چهارشنبه ۱۹ ارديبهشت
صفحه را ببند
مولفان فوتبال
بعد از حمیدرضا صدر و عادل فردوسی‌پور، جواد خیابانی هم به جمع مترجمان پیوست

|  یاسر نوروزی  |

هنر خوب انتخاب کردن
 ورود عادل فردوسی‌پور به حوزه ترجمه با انتخاب‌هایی هوشمندانه همراه بود

فوتبال علیه دشمن
روزی که عادل به برنامه «خندوانه» دعوت شد از رامبد جوان پرسید: «بالاخره اون کتاب رو خوندی؟» که پاسخ جوان منفی بود. رامبد جوان البته اضافه کرد که مطالعه یکی از عادت‌های همیشگی اوست، اما چه کند که فوتبالی نیست و برای همین هم خواندن کتاب «فوتبال علیه دشمن» را به تأخیر انداخته است. در آن برنامه البته عادل تأکید کرد که این کتاب به‌هیچ‌وجه صرفا یک کتاب فوتبالی نیست، اما به نظر می‌رسد تا همین حالا هم خیلی‌ها به این نکته گوش نکرده‌اند. چون تعداد چاپ نخستین ترجمه عادل یعنی «فوتبال علیه دشمن»، پایین‌تر از کتاب بعدی است. این کتاب در ‌سال 89 به چاپ رسید و تا به حال 9 بار تجدید چاپ شده، درحالی‌که کتاب «هنر شفاف ‌اندیشیدن» که در ‌سال 94 منتشر شد، حالا به چاپ 61 رسیده است. البته انتخاب‌های عادل در هر دو کتاب، هوشمندانه بود. به‌خصوص «فوتبال علیه دشمن» ازجمله کتاب‌هایی بود که نظیر آن را در ایران نداشتیم؛ کتابی که گستره فوتبال در زندگی،‌ تاریخ، فرهنگ و سیاست را رصد کند. سايمون كوپر، خبرنگار انگليسي به 22کشور جهان سفر کرده و در گزارش‌هایی داستانی به وقایعی پرداخته است که فوتبال در آنها پا را از یک ورزش فراتر می‌گذارد: «دو روز پس از اينكه وارد بوئنس‌آيرس شدم، آرژانتين به مصاف برزيل رفت. مسابقه رسما صدمين سالگرد فدراسيون فوتبال آرژانتين را جشن مي‌گرفت، ولي دليل اصلي شادي مردم، بازگشت ديه‌گو مارادونا به تيم ملي براي نخستین‌بار پس از محروميتش به دلیل استعمال كوكايين بود... در ورزشگاه سر و صداي زيادي براي بازي مقابل برزيل به پا شده بود. در پاسخ به شعار «اگر نپري، انگليسي هستي» (اشاره به جنگ آرژانتين و انگليس بر سر جزاير فالكلند)، نيمي از جمعيت به پرواز درمي‌آمدند، اما به من گفتند اكثر اوقات آنها فقط اين آواز را مي‌خواندند: برزيلي‌ها، برزيلي‌ها / چقدر بدبخت به‌نظر مي‌رسيد / مارادونا آرژانتيني است / و از پله بهتر است.»

هنر شفاف ‌اندیشیدن
بعد از موفقیت «فوتبال علیه دشمن»، عادل فردوسی‌پور سراغ ترجمه کتابی رفت که می‌شود آن را در جمع آثار روانشناسی طبقه‌بندی کرد: «هنر شفاف اندیشیدن». از این نوع کتاب‌ها در ایران فراوان ترجمه شده اما شهرت عادل و همچنین نگاه موشکافانه، روایت جذاب و جزیی‌نگری‌های رولف دوبلی سبب شد استقبال از «هنر شفاف اندیشیدن» بالاتر از «فوتبال علیه دشمن» باشد. دوبلی در هر کدام از 99 نوشتار این کتاب،‌ سراغ یکی از خطاهای فکری رایج بین مردم می‌رود و تلاش می‌کند معضل مربوطه را آسیب‌شناسی کند. دلیل استقبال فوق‌العاده مخاطبان از این کتاب، نوشته‌های کوتاه و مختصر و روایت‌های جذاب دوبلی است. ضمن این‌که مفاهیم و خطاهای مورد بحث هم جامع و جهانشمول است و بین تمام مردم مصداق دارد: «اروینگ جانیس، استاد روانشناسی، ناکامی‌های زیادی را بررسی کرده است. او نتیجه گرفت تمام آن ناکامی‌ها در این الگو مشترکند: اعضای یک گروه همبسته با ایجاد توهم (به‌طور ناخواسته) روحیه‌ای تیمی در میان خود ایجاد می‌کنند... (و کار به جایی می‌رسد) که بیان‌کردن مخالفت‌ها به معنای خط زدن از گروه است... یک نمونه کلاسیک آن سرنوشت خطوط هوایی مشهور سوییس‌ایر است. آن‌جا گروهی از مشاوران گران‌قیمت دور مدیرعامل گرد آمدند و با تکیه بر توهم موفقیت‌های پیشین خود، یک راهکار بسیار پرخطر را که شامل خرید بسیاری دیگر از خطوط هوایی اروپایی بود، انتخاب کردند. چنان اجماع قدرتمندی بین آنها که سرمست موفقیت‌های پیشین خود بودند، ایجاد شد که حتی مخالفت‌های منطقی هم سرکوب می‌شد. این امر باعث ورشکستگی این خط هوایی در ‌سال 2001 شد. پس اگر خود را میان یک گروه نزدیک و هم‌عقیده یافتی، باید آنچه را در ذهنت می‌گذرد، بیان کنی حتی اگر گروه به آن علاقه‌ای نشان ندهد. فرضیات ضمنی را زیر سوال ببر، حتی اگر این کار باعث شود از آسایش دور باشی. اگر رهبری یک گروه را برعهده داری، یک نفر را به‌عنوان «مخالف» منصوب کن. او احتمالا محبوب‌ترین فرد گروه نخواهد بود، اما شاید مهمترین عضو باشد.»

هنر خوب زندگی کردن
گرهارد شرودر، صدر اعظم سابق آلمان درباره این کتاب می‌گوید: «رولف دوبلی، قلمی رسا، هوشمند و متقاعد‌کننده دارد.» این صرفا یک کامنت تبلیغاتی از سوی یک رجل سیاسی مشهور نیست بلکه واقعیت نگاه و رویکرد نویسنده‌ای را نشان می‌دهد که صمیمانه و در عین حال اندیشمندانه تلاش کرده تجربیات خود را از زندگی در اختیار خواننده قرار دهد. گستره دانش عمومی رولف دوبلی در کنار مهارت روایت نویسنده، این کتاب را هم به پیشنهادی فوق‌العاده برای تمام مردم تبدیل کرده است. دوبلی در این کتاب مثل «هنر شفاف اندیشیدن»، در نوشتارهایی کوتاه به نتایجی منطقی رسیده است. او این‌بار در 52 فصل سعی می‌کند نگاه خواننده را نسبت به زندگی تغییر بدهد. عادل فردوسی‌پور با مقدمه‌ای امیدوارکننده کتاب را شروع می‌کند تا پیش‌گفتار رولف دوبلی معنایی دوباره پیدا کند و به فصل‌هایی خواندنی و تاثیرگذار برسد: «یک‌نفر از شما درخواست یک لطف کوچک کرده. چقدر پیش می‌آید که بدون ذره‌ای تأمل به او بله بگویید؟ چقدر پیش می‌آید که جواب رد بدهید؟ چقدر پیش می‌آید که بعدا به دلیل قبول آن خودتان را سرزنش کنید و چقدر پیش می‌آید که از نه گفتن پشیمان شوید؟ وقتی که چند‌سال قبل، آمار خودم را در پاسخ به سوال‌ها جمع می‌زدم، متوجه شدم که خیلی زیاد پیش می‌آید که پاسخ مثبت بدهم... نیتم این بود که به طرف مقابلم لطفی کرده باشم اما دست آخر به خودم لطمه می‌زدم. این «مرضِ راضی کردن» از کجا می‌آید؟»

صدر در صدر
تعداد آثار تألیفی حمیدرضا صدر بسیار بیشتر از ترجمه‌های اوست

نيمكت داغ
گمنام بودند و حتی تلفظ اسامی‌شان هم سخت بود اما همین‌ها پرتغال را با ستاره‌هایی مثل روی کاستا، رونالدو، کاروالیو، دکو و فیگو بردند. پشت پرده چه کسی بود؟ اتو رهاگل. حمیدرضا صدر در «نیمکت داغ» تنها به این مربی محبوب تیم‌ملی یونان نمی‌پردازد. ماجرای شکست‌ها و پیروزی‌های رهاگل را در تمام فصل‌های دیگر هم دنبال می‌کند؛ در هیبت مربیانی دیگر. درواقع آنچه از فوتبال در این کتاب می‌آید، شاید فقط فوتبال نباشد؛ نوعی کاراکترسازی و پرداختن به شخصیت‌هایی است که در روایت‌های صدر دراماتیزه شده‌اند. دقیقا همان‌طور که در کارشناسی‌های فوتبالی‌اش چنین می‌کند: ‌«بین دو نیمه فرگوسن گفت: «جام قهرمانی اروپا در چند قدمی شماست. ولی نمی‌توانید آن را لمس کنید. به این فکر کنید که زمان سپری خواهد شد. سال‌ها خواهد گذشت و شما به امشب فکر می‌کنید. به این‌که به این جام تا این حد نزدیک شدید ولی لمسش نکردید. هر بار به امشب فکر کنید از خودتان متنفر خواهید شد، بنابراین کاری کنید که از خودتان متنفر نشوید»... سه دقیقه وقت تلف‌شده. ضربه کرنر بکام. جلو آمدن اشمایکل. به هوا پریدن اشمایکل. پس از بازی ادعا می‌کرد توپ به سرش ساییده شد. ضربه ناقص گیگز. ناکامی تورستن فینک در دفع آن. توپ جلوی پای تدی شرینگهام. حادثه‌ای باورنکردنی...»

روزی روزگاری فوتبال
طی روزهای پرآشوب مرداد 1332، سه بار نام باشگاه «تاج» عوض شد؛ در 21 مرداد «تاج» بود، 27 مرداد شد «مصدق» و 28مرداد، دوباره «تاج»! صدر در این کتاب چنین فرازهایی را در نظر دارد؛ لحظه‌هایی که فوتبال همسو با جامعه، سیاست و زندگی می‌دود. همیشه البته مأیوس و دلمرده نیست یا به هیبت بازیکنی نیست که در رویای جام جهانی، مقابل تیم‌ملی عربستان، چهار بر سه عقب باشد. گاهی در لباس آدم‌هایی ا‌ست که به امجدیه آمده‌اند تا تیمی را تماشا کنند که نماینده نبرد 6 روزه اعراب است؛ اسراییل: «آن پیروزی بازتاب فراوانی داشت و بر جو ضد اسراییلی دامن زد. مردم فرصت کمیابی به بهانه فوتبال یافته بودند تا اسراییل را دشمنی که باید مغلوب شود، بخوانند. شعارهای ابرازشده در به سخره گرفتن موشه دایان، نخست‌وزیر یک‌چشم اسراییل، تا مدت‌ها نقل زبان‌ها باقی ماند... البته حکومت مشتاقانه آن پیروزی را در آغوش کشید تا شعار «مرگ بر اسراییل»، در تب و تاب شادی مردم در غریو «ایران، ایران» کم‌رنگ شود.» صدر در این کتاب فقط به ایران نمی‌پردازد و تأثیرات فوتبال در کشورهای دیگر را با همان نگاه جامعه‌شناختی مدنظر دارد. از آن جمله می‌توان به فصل «اسپانیا» اشاره کرد که بهانه خوبی است برای پرداختن به جدایی‌طلبان باسک.

یونایتد    نفرین‌شده
رمان «يونايتد نفرين‌شده» با ترجمه حمیدرضا صدر تنها به ماجراي ظاهري داستان نظر ندارد بلكه نويسنده نسبت به بازي‌ها و فصل‌هاي فوتبالي مختلف، فرم رمان را نيز تغيير مي‌دهد و به اثري مي‌رسد فوق‌العاده جذاب و خلاقانه. این رمان نوشته دیوید پیس تابستان ۲۰۰۶ چاپ شد و بلافاصله در فهرست کتاب‌های پرفروش بریتانیا جای گرفت؛ رمانی که تنها به دلیل روايت پشت پرده‌هاي مخوف فوتبال مورد توجه قرار نگرفت بلكه منتقدان ادبي نيز شيوه‌ روايي و قصه‌پردازي ديويد پيس را ستايش كردند. او متولد 1967 است و پیش از «يونايتد نفرين‌شده» پنج رمان دیگر نوشته که يكي از آنها برنده‌ جایزه‌ معتبر «جیمز تایت بلک مموریال پرایز» نيز بوده است. اين رمان درباره‌ حضور پرفراز و نشيب و جنجالي برایان کلاف، مربي سال‌هاي دور باشگاه ليدز يونايتد است. پيس در اين رمان در كنار شخصيت‌پردازي برايان كلاف، به پشت پرده‌ فوتبال انگلستان نيز نظر دارد. او روايتي تلخ و سياه از اين فوتبال ارایه مي‌دهد؛ چندان‌كه احساس مي‌كني همان بهتر كه روي سكوها بنشيني و فوتبال را تماشا كني، چراكه درون فوتبال، برخلاف ظاهر جذابش، دسيسه‌هاي مخوفي در جريان است. براي نويسنده برايان كلاف، شخصيتي است در مرز نبوغ و جنون و گاهي در تنهايي‌ها و حديث نفس خود، جملاتي بر زبان مي‌آورد بشدت تأثيرگذار و تكان‌دهنده.
یه چیزی بگو
«یه چیزی بگو» با هیچ‌کدام از کتاب‌های صدر قابل مقایسه نیست؛ رمانی ا‌ست شوخ‌طبعانه از نویسنده‌ای آمریکایی که به لحاظ ساختار و شخصیت‌پردازی به پای اثر دیوید پیس نمی‌رسد. «یونایتد نفرین‌شده» درواقع اثری بسیار پخته‌تر و در سطحی بالاتر از این رمان قرار دارد. نه فقط به این دلیل که ماجرای برایان کلاف را به شکلی تراژیک در واگویه‌های درونی دنبال می‌کند بلکه به جهت فرم، تعمق نویسنده در کاراکتر و جهان‌بینی مختص او. اما در هر حال «یه‌چیزی بگو» شاید بین جدی‌نگری‌های حمیدرضا صدر، نوعی تفریح ذهنی بوده. هرچند که رمان با همان شوخ‌طبعی تلاش دارد جامعه نوی آمریکا را نشان دهد، به‌خصوص که از یک راوی نوجوان دختر برای این منظور استفاده می‌کند؛ کاری که در سنت رمان آمریکایی بی‌مثال نیست؛ چنانچه مارک تواین در رمان «هکلبری‌فین» از طریق هکلبری جامعه طبقاتی را نقد می‌کند و سلینجر در رمان «ناتور دشت» نسل نوی آمریکایی را در نوعی گمگشتگی به تصویر می‌کشد. این‌جا همان رویکرد در شکل و شمایلی دیگر در جریان است. لاوری‌هالس اندرسون با نگاهی روانشناختی که در دیگر آثارش نیز مشهود است، سراغ دختری دبیرستانی می‌رود تا نسل نوی آمریکا را پشت نیمکت‌های کلاس درس، در میهمانی‌های شبانه، اعتیاد، الکل، تعرض و انزوا نشان دهد.

پسری روی سکوها
صدر بعد از ترجمه «یونایتد نفرین‌شده»، به تأسی از فرم روایی و نگاه دیوید پیس در آن رمان، کتابی نوشت به نام «پسری روی سکوها»؛ کتابی که هرچند رمان نیست اما اثری جذاب و خواندنی‌ است. چون در آن رمان، شخصیت داستان، محور اصلی وقایع است و فوتبال به‌عنوان پس‌زمینه تکمیل‌کننده کاراکتر به‌شمار می‌آید اما در «پسری روی سکوها»، بار روایت تاریخی چنان پررنگ می‌شود که گاهی سایه‌واره‌هایی از کاراکتر باقی می‌ماند. درواقع کتاب در بخش‌هایی صرفا راوی دارد تا کاراکتر به معنای داستانی، اما اثری است مثل دیگر آثار صدر، خواندنی: «پرسپولیس 6 – تاج 0. استادیوم صد‌هزار نفری، 16 شهریور 1352. این نه یک بازی که حادثه‌ای باورنکردنی است. رخدادی توضیح‌ندادنی. در نخستین دوره رقابت‌های جام تخت جمشید. دو هفته تا باز شدن مدارس. دو هفته تا آغاز ‌سال جدید تحصیلی. دو هفته تا بازگشت به دبیرستان. روزهای عذاب‌آور پایان تابستان. فرا رسیدن مهرماه. درس و مدرسه. معلم و امتحان... با دو رفیق پرسپولیسی و یک تاجی می‌نشینی تا عجیب‌ترین، غیره‌منتظره‌ترین، تا به‌یادماندنی‌ترین بازی تاریخ فوتبال باشگاهی ایران را تماشا کنی. در غیاب دوربین‌های تلویزیونی تماشا کنی. دوربین‌های تلویزیونی راهی ورزشگاه دیگری شده‌اند تا رقابت‌های مسابقات قهرمانی کشتی جهان را ثبت کنند. دوربین‌ها صحنه‌هایی را ثبت می‌کنند که کسی آنها را به یاد نمی‌سپارد. دوربین‌ها نیستند تا صحنه‌هایی را ثبت کنند که همه نسل‌های بعد، آرزوی تماشای‌شان را خواهند کرد.»

پیراهن‌های همیشه
کتاب «پیراهن‌های همیشه (مردان فوتبال: تک‌نگاری‌ها)» شباهت زیادی به «نیمکت داغ» دارد با این تفاوت که صدر این بار سراغ بازیکن‌های معروف فوتبال رفته است نه مربیان؛ چهره‌هایی نظیر بابی چارلتون، فرانتس بکن بائر، اوزه بیو، جرج بست، گرد مولر، یوهان کرایف، دیگو مارادونا، روبرتو باجو، گابریل باتیستوتا، کریستیانو رونالدو، لیونل مسی، نیمار و... در این بین بازیکن‌های سرشناس ایرانی نظیر همایون بهزادی و ناصر حجازی نیز حضور دارند. در قسمتی از کتاب که مربوط به روبرتو باجو است، آمده: «پایش بر زمین بود، ولی زمین را حس نکرد. قرار نبود قصه این‌طور تمام شود. نه قرار نبود، ولی تمام شده بود. فوتبال چه بی‌رحم بود، چه ناسازگار، چه تلخ. او را برده بالای بالا و کوبیده پایینِ پایین. آن روز هفدهم ژوئیه بود، فینال جام‌جهانی 1994 در پاسادنا. برزیل از چهار ضربه پنالتی‌اش سه تا را گل کرده بود و ایتالیا از چهار ضربه دوتا را. وقتی روبرتو باجو توپ را به هوا زد، یعنی تمام. یعنی جشن پیروزی از نوع برزیلی، یعنی عزا از نوع ایتالیایی. باجو تا آن لحظه بهترین بازیکن جام بود. آهسته جلو آمده و سپس سرعتش را افزایش داده بود. یک‌تنه ایتالیای بی‌دندان را رسانده بود به فینال. پس از درخشش دیگو مارادونا در جام‌جهانی 1986، کسی مثل باجو آن‌چنان ندرخشیده بود.»

دشوار و طاقت فرسا

 «سه‌گانه پپ گواردیولا»، تألیف و ترجمه جواد خیابانی نزدیک به ‌هزار صفحه است...

«یک توپ، یک ضربه و دیگر هیچ» شاید برای غیرفوتبالی‌ها چندان آشنا نباشد، چون خاطرات جواد خیابانی از اتفاقات عجیب ملبورن و صعود ایران به جام‌جهانی 98، از سوی ناشری منتشر نشد که بین کتابخوان‌ها معروف باشد. این کتاب ‌سال 77 با تیراژی نسبتا بالا به چاپ رسید، اما در همان هیاهوی فوتبال ماند، هر چند گم نشد. بعد از آن هم چندین و چند کتاب دیگر در مقدمه‌های جام‌جهانی و معرفی تیم‌های لیگ برتری چاپ کرد که هرچند رزومه‌ای درخشان به شمار نمی‌آید، اما راهی شد برای کسب تجربه، چون همین کتاب‌ها راه را برای ترجمه و تألیف کتاب حجیم «سه‌گانه پپ گواردیولا» باز کرد؛ کتابی که ابتدا قرار بود در سه جلد مجزا چاپ شود. ایده اولیه هم ایده جالبی بود؛ به این شکل که کتاب اول «تولد اسطوره» تألیف خیابانی باشد، کتاب دوم با عنوان «محرمانه با پپ» به رنگ قرمز با مقدمه امیر عابدینی و کتاب سوم به نام «تکامل جوزپه گواردیولا» به رنگ آبی و با مقدمه علی فتح‌الله‌زاده منتشر شود. رنگ قرمز اشاره به حضور گواردیولا در تیم بایرن‌مونیخ داشت و رنگ آبی یادآور تیم منچستر سیتی، چراکه پپ بعد از بایرن‌مونیخ به این تیم پیوسته بود. انتخاب مقدمه‌نویسان هم به جهت باشگاهداری آنها در دو تیم سرخ‌ آبی پایتخت بود. اما درنهایت این ایده به دلیل هزینه بالا عملی نشد و کل کتاب‌ها در سه‌گانه‌ای تحت‌عنوان «سه‌گانه پپ گواردیولا» در قالب یک کتاب از سوی نشر افق دور چاپ شد. خیابانی خود در مقدمه کتاب، صاف و صادقانه به تمام دشواری‌های راهی که در پیش داشته اشاره کرده و سرفصل‌ها و پاورقی‌ها هم نشان می‌دهد برای این کتاب، از تحقیق و جست‌وجو دریغ نکرده است. محصول کار هم خواندنی و قابل‌تأمل است، چون چهره‌ای انتخاب شده که نقاط دراماتیک در زندگی‌اش کم نیست: «گواردیولا می‌گوید یک‌بار میشل پلاتینی به نیوکمپ آمد و او با کاغذ و خودکاری که در دست داشت از اسطوره‌ فوتبال فرانسه خواست تا پشت آن را امضا کند، اما پلاتینی خواسته او را رد کرد و این باعث شد تا همچنان که خودش می‌گوید، غرق در اندوه شود و دو روز گریه کند... پپ از آن‌ سال خاطرات تلخی دارد. یوونتوس را در نیوکمپ بردیم. میشل پلاتینی به من امضا نداد. یک ماه بعد در فینال بودیم اما در آن مسابقه عجیب باختیم تا بدتر از امضا ندادن پلاتینی به سرم بیاید. سه روز از خانه بیرون نیامدم  و دلم می‌خواست هرگز به دنیا
نیامده بودم.»

 


تعداد بازدید :  249