شماره ۱۴۰۱ | ۱۳۹۷ پنج شنبه ۲۰ ارديبهشت
صفحه را ببند
گفت‌وگو با «حسين قره‌داغي» معلمی که دور نوار مرزی ایران را رکاب زده و به فعالیت‌های مختلف فرهنگی معروف است
رکاب زدن در 7 کشور برای صلح

لیلا مهداد|  حسین قره‌داغی یک معلم رکورددار است؛ معلمی است که بيشتر سال‌هاي جواني را با گچ و تخته سياه سروكار داشته، آن هم در مناطق دورافتاده و محروم. در هر مدرسه‌اي كه بوده رد و يادگاري از خود به ‌جاي گذاشته، از عادت به جمع‌آوري بطري‌هاي آب‌معدني تا خاطره ساختن بزرگترين لاك‌پشت برفي. حركت‌هاي اجتماعي و فرهنگي حالا بخشي از زندگي «حسين‌ قره‌داغي» شده است و زندگي با آنها برايش معنا مي‌يابد؛ مردي متولد شهر میانه و بزرگ‌شده چابهار در جنوب شرق ایران. او به دهه پنجاه زندگي نزديك است و هنوز ركاب مي‌زند و خاطره صعود بیشتر كوه‌هاي ايران را دارد؛ اگر چه ركوردزني شنا در سده‌هاي ميانه هم به نام او ثبت شده است. ساخت كلكي با بطري‌هاي آب‌معدني در نوع خودش جالب بود تا اينكه جاي خود را به كتابخانه‌ سيار ساخته‌شده از بطري‌هاي آب‌معدني داد و در آينده قرار است جاي خود را به رستوران و كتابخانه‌اي آبي‌- خاكي بدهد؛ آرزويي كه اگر عملي شود، مي‌تواند اشتغالزا هم باشد.

از حسين قره‌داغي بگوييد.
حدود 47 سال دارم؛ متولد ميانه، بزرگ‌شده بلوچستان. تمام 28 سال را در دبستان‌ها پاي تخته سياه ايستادم تا در حد توانم الفباي خواندن و نوشتن و زندگي‌كردن را به دانش‌آموزانش بياموزم. همسرم هم معلم است. در طول تمام سال‌هايي كه تدريس مي‌كردم 25 سال تدريس در مناطق محروم را تجربه كرده‌ام؛ از آذربايجان تا بلوچستان. اما 7-8 ماهي مي‌شود كه ساكن قم شده‌ام. من بيشتر اوقات از خانواده دور بوده‌ام؛ سال‌هايي كه ركاب مي‌زدم، براي همين به نوعي به همسرم بدهكار بودم براي جبران روزهاي غيبتم به قم مهاجرت كرديم تا همسرم به خانواده‌اش نزديك‌تر باشد. از آنجا كه هميشه علاقه‌مند به تدريس بوده‌ام، طي سال‌هاي خدمتم در آموزش‌وپرورش مستندهايي در عرصه آموزش تهيه كرده‌ام؛ هم در بلوچستان هم آذربايجان. اگر چه طرح‌هايي هم در سطح ملي ارایه داده‌ام، مديريت كلاس‌هاي چندپايه كه بيشتر در روستاها و مناطق محروم به چشم مي‌خورند، صرفه‌جويي در مصرف كاغذ، طرح‌هايي براي جمع‌آوري اطلاعات تا به موجب آن مديريت و برنامه‌ريزي راحت‌تر شود.
دليل انتخاب مناطق محروم براي تدريس چه بود؛ آيا اجباري در اين زمينه وجود داشت؟
نه اجباري در كار نبود و اين انتخاب خودم بود. شايد داشتن دوران كودكي سخت در اين مسأله دخيل بود. 9 سال بيشتر نداشتم كه پدر و مادرم را از دست دادم و به اجبار ناچار به مهاجرت از ميانه به چابهار شدم تا زندگي را در خانه برادرم ادامه بدهم. درواقع سختي‌ها و مشكلات را از نزديك لمس كرده‌ام و با آنها بيگانه نيستم. يكي از دلايل انتخاب مناطق محروم براي تدريس دردآشنا بودن است؛ چون چنين مناطقي از نظر مالي و... در تنگنا هستند و در طول اين سال‌ها تلاش كرده‌ام در حد توان باري از روي دوش آنها بردارم و كاري برايشان انجام بدهم. عاشق بچه‌ها هستم، آنها را هميشه پاك و معصوم يافته‌ام و كاركردن با آنها و درس‌دادن به آنها باعث‌شده كودك درونم هميشه زنده باشد؛ من از 10 سال فراتر نرفته‌ام.
از روستاي هفت‌چشمه بگوييد.
سه ‌سال آخر فعاليتم در آموزش‌وپرورش را در دورترين نقطه گذراندم؛ روستايي در مرز ميانه، اردبيل و خلخال در ارتفاع بالاي 2 هزار متر. هفت‌چشمه روستايي كم‌برخوردار بود و قبل از ديدن اين روستا در باورم نمي‌گنجيد در استان آذربايجان روستايي چنين مشكلاتي داشته باشد. اين روستا در منطقه كندوان ميانه واقع شده است. دبستان اين روستا واقعا از حداقل‌ها محروم بود و ابتداي كار با هزينه شخصي شروع به بازسازي آن كردم اما توان مالي‌ام جوابگوي كاستي‌هاي آن نبود براي همين بايد راه ديگري براي حل مشكلات مي‌يافتم؛ بنابراین به كمك بچه‌ها نخستین و بزرگترين لاك‌پشت برفي و رستوران برفي را ساختيم؛ رستوراني نمادين كه در فضاي مجازي از آن صحبت كرديم و افرادي براي بازديد از آن به اين روستا مي‌آمدند، البته كمپي را هم‌ راه‌اندازي كرديم تا بتوانيم از مسافران پذيرايي كنيم و امكاناتي در اختيارشان قرار بدهيم. تبليغات در شبكه‌هاي اجتماعي كمك كرد تا اين منطقه براي مردم شناخته‌ شود. از همه نقاط ايران ما مسافر داشتيم. درواقع همه اين مسائل و كمك دوستان اين فرصت را در اختيار ما گذاشت تا در كنار بهبود شرايط دبستان براي دانش‌آموزان كامپیوتر هم خريداري كنيم. هنوز هم لاك‌پشت و... وجود دارند. اين روستا منطقه‌اي بكر است كه نيازمند توجه است و حتي آسفالت‌شدن جاده آن مي‌تواند به جذب گردشگر كمك كند؛ چون در زمستان اتفاق مي‌افتد كه براي يك ‌ماه جاده مسدود مي‌شود؛ البته در راستاي حمايت از بازسازي دبستان هفت‌چشمه برنامه‌اي را با گروه «انسان‌هاي سبز» اجرايي كرديم و با دوچرخه به دماوند صعود داشتيم.‌ سال 96 بود كه از هلال‌احمر تهران شروع به ركاب‌زدن كرديم، در ميدان آزادي درختچه كاشتيم و تا آبشار دماوند ركاب‌ زديم؛ البته كوهنوردي يكي از رشته‌هاي ورزشي است كه دنبال مي‌كنم و تقريبا به بیشتر كوه‌هاي ايران صعود كرده‌ام.
چرا لاك‌پشت؟
 لاك‌پشت نماد صبر و بردباري است و ما سعي داشتيم با درست‌كردن لاك‌پشت برفي به مردم روستا بگوييم اگر چه محدوديت‌هايي دارند، اما مي‌توانند با صبر و تلاش مداوم به اهداف و خواسته‌هاي خود دست بيابند. قصدمان اين بود كه به آنها بگوييم رسيدن به هدف نياز به سرعت و امكانات ندارد و مي‌توان آهسته و با صبر به اهداف دست يافت.
دانش‌آموزان‌تان با ديدن كارهايي از اين دست چه عكس‌العملي داشتند؟
ابتدا كار برايشان عجيب بود و نگاهي ناباورانه به مسأله داشتند؛ اما به مرور زمان بچه‌ها راغب‌ مي‌شدند همكاري داشته باشند و هنوز هم دانش‌آموزان بطري آب‌معدني جمع‌آوري مي‌كنند و حواسشان به مسائل محيط‌زيستي است، البته در حد درك‌وفهم كودكي خود.
شما از صعود به بیشتر كوه‌هاي ايران گفتيد و ركاب‌زدن تا كوه دماوند؛ ورزش ديگري را هم دنبال مي‌كنيد؟
ورزش يكي از علايق خانوادگي‌مان است؛ دو برادرم در كشتي و دوچرخه‌سواري فعاليت مي‌كنند و حتي تا تيم ملي هم رفته‌اند. به‌ طوري كه از 12 تا 35 كيلو يكي از برادارانم مربي كشتي‌ام بود اما بعد از فوت پدرومادرم ورزش در زندگي‌ام به حاشيه رفت تا اينكه از‌ سال 89 با پشتوانه ورزشي‌اي كه داشتم شروع به ورزش كردم. درواقع مي‌توانم به‌طور خلاصه بگويم طي 14 ماه توانستم در 14 حركت ورزشي 14 ركورد ثبت كنم. حركات ورزشي‌ هم در سه رشته كوهنوردي، دوچرخه‌سواري، شنا و دو استقامت بود. به ‌عنوان مثال در 44 و 55 متر دو استقامت و 12 كيلومتري سرعت ركوردهايي را ثبت كردم و با دوچرخه براي اولین‌بار از ميانه تا شلمچه‌ را ركاب زدم و به وسيله پمپي كه پشت دوچرخه تعبيه كرده بودم 1800كيلومتر را رنگ‌آميزي كرديم. تابستان سال 90 هم به‌عنوان اولين ايراني دور نوار مرزي را ركاب زدم. اگر چه در ميان اين دست ركوردزني‌ها شنا در تمام سده‌هاي ميانه هم جا داشت.
و داستان صلح جهاني.
برقراري صلح يكي از دغدغه‌هاي جامعه بشري امروزي است و براي گام برداشتن در مسير اين دغدغه در 7 كشور ركاب زدم؛ جمهوری آذربايجان، گرجستان، تركيه، عراق، امارات، يونان و لهستان. در طول اين مسافرت پشت دوچرخه دوك‌هاي نخي قرار داده بودم و زماني كه به پايتخت كشوري مي‌رسيدم اين نخ‌ها را رها مي‌كردم، تا جلب توجه كند. افراد كنجكاو زماني كه دليل را جويا مي‌شدند، از صلح و ضرورت برقراري آن در جهان امروز مي‌گفتم؛ از كارهايي كه مي‌شود در اين مسیر انجام داد.

شما در كنار فعاليت‌هاي ورزشي، تدريس و گفتن از صلح، بطري‌ها را بهانه‌اي براي گفتن از پسماند و ضرورت توجه به آن قرار داده‌ايد؛ استفاده از پسماند از كجا به فكرتان خطور كرد؟
اين موضوع هم ريشه در كودكي‌ام دارد. در آن دوران از زندگي يكي از برادرانم با وسايل دورريختني وسايلي درست مي‌كرد و هميشه من به‌عنوان دستيار به او كمك مي‌كردم به خوبي ياد دارم از ظرف مايع ظرفشويي و نمكدان برايم ماشيني درست كرده بود كه همه بچه‌هاي محله عاشقش شده بودند. ايده استفاده از وسايل دورريختني درواقع از همان زمان در ذهنم بود و در بزرگسالي فرصتي فراهم آمد تا آن را عملي كنم.
داستان بطري‌ها از كجا شروع شد؟
بطري‌ها، ظروف پلاستيكي و آثار مخرب آنها بر محيط‌زيست هميشه گوشه ذهنم سوالي بود كه برايش دنبال جواب بودم، البته معلم‌بودن و دغدغه فرهنگ‌سازي و طبيعت دوستي هم دست‌به‌دست هم دادند تا‌ سال 93 با همكاري شهرداري منطقه 9 ايده جمع‌آوري بطري‌ها را كليد بزنم و براي آن فراخوان بدهم. از نقاط مختلف ايران، بطري هديه دادند و حتي از فرانسه هم بطري دريافت كرديم. اينگونه شروع به درست‌كردن كلك با بطري كرديم. آلماني‌ها هم چيز مشابه آن را قبلا ساخته بودند كه ظرفيت 8نفره داشت و با چسب‌وچوب ساخته شده بود. اما سازه ما با اسكلت آهني و بطري‌ها ساخته شد، آن هم با ظرفيت 30نفر. اگرچه دوچرخه‌هایي كه محرك حركتي آن بودند، ظرفيت 5نفر را داشتند. اين سازه ابتدا در سد آي‌دوقموش افتتاح شد و يك ‌هفته در آن‌جا مسافران را جابه‌جا مي‌كرد اما متاسفانه استقبالي از آن نشد و درعين ‌حال موانعي هم سر راهمان قرار گرفت، به همين دليل به كمك مهندس كارگر هزينه جابه‌جايي اين سازه به پارك‌المهدي تهران انتقال يافت و يك‌هفته در آن‌جا فعاليت كرد.
مدتي مي‌شود كتابخانه‌اي متشكل از بطري‌هاي آب به شكل سيار در نقاط مختلف استان قم به چشم مي‌خورد. از اين كتابخانه و انگيزه درست‌كردنش بگوييد.
به اعتقاد من، از چيزهاي ساده هم مي‌شود بهترين استفاده را كرد. با همين باور بود كه با دوچرخه دخترم، نوار مرزي ايران را ركاب زدم، درحالي كه بیشتر آدم‌ها مخالف اين كار بودند و بر اين باور بودند كه اين كار شدني نيست. در شرايط فعلي شبكه‌هاي اجتماعي و فضاي مجازي رقيب سرسختي براي كتابخانه‌ها شده‌اند و درحال حاضر بايد گفت، كمتر كسي به كتابخواني و كتابخانه‌ها علاقه نشان مي‌دهد. اين هم يكي از معضلات امروز جامعه ايران است كه بايد راه‌حلي براي آن انديشيد و هركسي به نوبه خود براي حل آن كاري کند. من هم به نوبه خودم كتابخانه‌اي را با بطري‌هاي آب‌معدني درست كردم و با فراهم‌آوردن كتاب‌هاي مورد نياز آن را با موتور در سطح استان قم به حركت درآورده‌ام تا هم پسماندها و اهميت محيط‌زيست را گوشزد كنم، هم مردم را با كتاب‌ و كتابخواني آشتي بدهم. بايد مردم را با مسائلي از اين دست حساس كنيم و در اين عرصه‌ها به كارهاي فرهنگي بپردازيم.
كتاب‌هاي اين كتابخانه را چطور جمع كرديد؟
بعد از ساخت كتابخانه نياز به كتاب داشتيم كه بخشي از آن را از كتاب‌هايي كه داشتم، فراهم كردم و با فراخوان در شبكه‌هاي اجتماعي تعدادي هم كتاب به اين كتابخانه هديه شد. اگرچه شهرداري منطقه 9 در اين زمينه هم كمك‌هايش را دريغ نكرد و بخشي از كتاب‌ها را تأمين كرد. اين كتابخانه در نگاه اول سازه‌اي كوچك به نظر مي‌رسد كه بر پشت موتوري حمل مي‌شود اما با درنظرگرفتن بال‌هايش مساحت آن به 9مترمربع مي‌رسد. اين كتابخانه كارش را از استان قم شروع كرده است و تا 15خرداد تمام استان قم با روستاهايش به پايان مي‌رسد. بعد از آن با دوچرخه به جام‌جهاني خواهم رفت و بعد از برگشت اين كتابخانه میهمان شهرها و روستاهاي ديگر خواهد بود، البته بندرعباس و سيستان‌وبلوچستان در اولويت هستند و بعد از آنها به اميد خدا ساير استان‌ها را خواهم رفت.
با اين گستردگي فعاليت آيا شما تحت‌نظر «ان‌جي‌او» يا نهادي فعاليت مي‌كنيد؟
بيشتر كارهايم انفرادي است و بعضي از اين دوستان همكاري و كمك مي‌كنند. من وابسته به »ان‌جي‌او» يا نهادي نيستم. بيشتر فعاليت‌هايم در زمان فراغت بوده است. دوستان هميشه اصرار داشته‌اند در جايگاه مديريتي در آموزش‌وپرورش خدمت كنم اما هيچ‌گاه قبول نكرده‌ام، چون مي‌دانستم نمي‌توانم به دغدغه‌هايم برسم و كارهايي از اين جنس كه دوست دارم را انجام بدهم. واقعيت امر اين است كه سعي مي‌كنم انفرادي به فعاليت‌هايي از اين دست بپردازم، چون وابستگي‌ها محدوديت ايجاد مي‌كنند. ادارات ما دچار بروكراسي هستند و به‌عنوان مثال صدور مجوز پروسه‌اي طولاني دارد كه ورود به آنها بي‌نتيجه است. به اعتقاد من نبايد منتظر اما و اگرها ماند.
كار يا پروژه‌اي در نظر داريد كه بخواهيد در آينده آن را اجرايي كنيد؟
از مهر امسال كار ساخت كتابخانه و رستوران آبي- خاكي را شروع مي‌كنم. براي اينكه بتوانم هم به كار تدريس برسم و هم به ساخت اين سازه‌ها، سعي مي‌كنم پروژه را نزديك خانه شروع كنم. وظيفه شخصي من اين است كه فرصت‌هايي از اين دست را تا جایی که می‌توانم، براي اجتماعي كه در آن زندگی مي‌كنم، فراهم کنم که البته محافظت از آن به نگاه جامعه بستگي دارد. به هرحال، من يك فرد هستم و با امكانات محدودي كه در اختيار دارم و با بهره‌بردن از آنها در حد توان كارهايی انجام مي‌دهم. يكي از مباحث معيشتي امروز ما به جذب گردشگر و توريست برمي‌گردد؛ بحثي كه نيازمند ايجاد شور و نشاط اجتماعي است كه بايد جذابيت هم داشته باشد. رستوران و كتابخانه آبي‌- خاكي تلاش دارد اين جذابيت را ايجاد كند و اگر از آن حمايت شود، بي‌شك مي‌تواند منجر به اشتغالزايي شود، در غير اين صورت به تنهايي با تكيه بر امكاناتم آن را ساخته و به بهره‌برداري مي‌رسانم. حتي به اين انديشيده‌ام كه مسافت تا ساحل را با دوچرخه طي كرد و در رستوران غذاهاي محلي ارایه داد، حتي مي‌توان با ورود «ان‌جي‌او»ها و فعالان اجتماعي به غذاهايی براي گياهخواران ارايه داد.

دیدگاه‌های دیگران

مریم نوری |
مخالف 1 - 1 موافق
با عرض سلام .برای شما وخانواده گرانقدرتان ارزوی سلامتی دارم وخوشحالم که یک سال فرزندم دانش اموز شما بوده است .باشد که از راه ومنش شما چیزی اموخته باشد ....

تعداد بازدید :  547