نمایندهنما! | سیدجواد قضایی | رفته بودیم برای تحقیق. زن همسایهشان، لای در را نیم میلیمتر باز کرده بود و میگفت: «ما هم نمیدونیم کارش چیه والا، صبح میره، شب با لباسای پاره میاد، اصلا دیگه ما زیاد نمیبینیمش.» مامانم گفت: «وضع مالیشون چطوره؟» خانوم همسایه کمی جلوتر آمد و دماغش از لای در رد شد و آرام گفت: «اولش خوب نبود ولی از وقتی پسرشون این کار جدید رو گرفته، ماشین شاسیبلند و خارجی سوار میشن، زبونم لال بشه اما اسمال آقا میگه زورگیر شده، من میگم توی کار موادمخدره، آخه این پسر یه پوست و استخونه، تازه شروع کرده به کشیدن لابد! صبحها شیک پیک میکنه با کت و شلوار میره، شبا با یقه یهوری، پشت کفش خوابیده، مشت گره کرده و خاکی میاد، تازه از من نشنیدین ولی دیروز هرکی دیدتش میگه ازش بوی دود و آتیش میومد!» برگشتم به مامانم گفتم: «بیچاره خواهرم شانس نداره، اینم از خواستگارش که میگفت نماینده است.» خانومی که دماغش لای در بود، گفت: «تورو خدا از من نشنیدینها!» مامانم جواب داد: «خدا به پدر و مادرش صبر بده.» و رفتیم.