شماره ۱۴۰۳ | ۱۳۹۷ يکشنبه ۲۳ ارديبهشت
صفحه را ببند
کوچه اول

چهارچشمی!| داود نجفی| خیلی سال پیش، ضعیف بودن چشم  یکی از بزرگ‏ترین معایب بود. یعنی طرف از ترس اینکه توی محل چهارچشمی صدا بشود، حاضر بود روزی صدبار به‏خاطر ندیدن به در و دیوار بخورد ولی عینک به چشمانش نزند. توی کلاس ما‏هم یک نفر بود به اسم مسعود که شماره‏ چشمانش با شماره‏ کفش آن زمان من یکی بود. نه فقط من، بلکه تمام بچه‏های مدرسه به مسعود می‏گفتیم چهارچشمی.
 از آن روزها خیلی گذشت و من به خدمت رفتم. وقتی برگشتم چشمانم ضعیف شده بودند و به دلیل داشتن قوز قرنیه از عمل لیزیک محروم بودم، علاوه بر آن همه‏ موهایم ریخته بودند. یک روز بعد از کلی سال مسعود را در خیابان دیدم. به‏خاطر چشمانش از سربازی معاف شده بود و بعد هم عمل لیزیک کرده بود.
تمام مدت که با مسعود حرف می‏زدم نگاهش به چشم‏ها و موهایم بود، ولی به روی خودش هم نیاورد. از آن روز هربار که جلوی آیینه می‏ایستم، به‏جای خودم تصویر مسعود را می‏بینم که با تمسخر نگاهم می‏کند و می‏گوید: «چارچشمی» و من خدا خدا می‏کنم هیچ‏وقت کسی را به‏خاطر پروستات و هموروئیدش مسخره نکرده باشم.


تعداد بازدید :  385