شهروند| قاسم افشار، گوینده خبر تلویزیون که چند سالی عملا از تلویزیون دور بود، دیروز صبح دار فانی را وداع گفت. قاسم یا بهرام افشار اهل خوزستان بود؛ زاده قصر شیرین. در اخبار مربوط به او نوشتهاند که از همان بدو انقلاب گوینده اصلی اخبار سیاسی بوده و تا زمان بازنشستگی، در این سمت حاضر شده است اما برای آنهایی که با صدای او آشنا بودند و البته با چهرهاش، غیبت او در تلویزیون (دستکم در مسند گوینده خبر) طولانیتر از این حرفهاست.
افشار را با آن چهره جاافتاده در تلویزیون دهه 60 و 70، شاید به یاد داشته باشید. مردی که سپیدی موهایش را شاهد بودیم و حتی غمش را هم نظارهگر. او دیروز در 66 سالگی درگذشت و راهی دیار باقی شد. فواد بابان، همکار سیسالهاش، برای بزرگداشت او به «شهروند» گفت: امروز همه خبرنگاران و اهالی رسانه یاد آقای افشار افتادهاند؛ مردی که سالهای سال در انظار عمومی بود اما وقتی بهناگاه رفت، دیگر کسی حالش را نپرسید تا امروز که شما دهمین نفری هستید که با من تماس میگیرید.
او درباره سابقه مرحوم افشار که برخی گفتهاند از ابتدای انقلاب گوینده خبر بوده و در برخی از رسانهها هم همین موضوع مطرح شده، گفت: بهرام افشار از سال 1360 به استخدام تلویزیون درآمد و تا سال 90 که بازنشسته شد، 30سال در کنار هم و دور یک میز بودیم. طی این 30سال، خاطرات تلخ و شیرینی با هم تجربه کردیم.
آنهایی که سالها حضور مرحوم افشار در بخش خبر را به یاد دارند، احتمالا یادشان هست که دختر کوچکش بر اثر خوردن پاککن درگذشت و همان زمان هم در تلویزیون حاضر شد. بابان درباره این خاطره مشترک تلخ گفت: آقای افشار دو دختر داشت؛ یکی مائده که 8ساله بود و در آن زمان در مدرسه پاککن خورد و چون در مدرسه ندانستند که چطور باید با او رفتار کنند، دچار مرگ مغزی شد. افشار از آن به بعد بود که نتوانست سر پا بایستد؛ از آن پس بود که دچار فشار خون، قندخون و... شد. و او و همسرش خانم آلداود بعد از آن سلمه، خیلی درد کشیدند. افشار دخترش را خیلی دوست داشت و وقتی هنوز او در بیمارستان بستری بود به مشهد رفت و در حرم ثامنالحجج بست نشست. در آن مدت کسی نمیتوانست او را پیدا کند و به هیچ عنوان در دسترس نبود. تا اینکه از مشهد بازگشت؛ درست زمانی که دخترش فوت شده بود. وقتی همه ما به بدرقهاش در فرودگاه رفتیم از همان بالای پلکان هواپیما سری تکان داد و گفت: هیچی نگویید، میدانم چه اتفاقی افتاده است.
بابان از رسانهها گلایه داشت که در این سالها هیچ خبری از افشار نگرفتهاند. او گفت: امروز به من زنگ زدهاند و القابی چون گوینده توانا، مرد تأثیرگذار حوزه خبر، گوینده صاحبسبک و... برای او به کار بردهاند. القابی صد من یک غاز که به هیچ عنوان به درد او نمیخورد. متاسفانه شما اهل رسانه و همکاران سازمان طی این سالها هیچوقت سراغ او نرفتید، انگار که از مادر زاده نشده و وقتی او از دست ما رفته حالا یادش افتادهاید. او این را هم گفت که طی این سالها همواره با او در ارتباط بوده و از حال همدیگر خبر داشتهاند، بهویژه تأکید داشت خداوند در آن سال که مائده را از او گرفت از دختر دیگرش نوهای به او داد که نامش را مائده گذاشتند تا بدین شکل جای مائده پر و غم نبودنش کمتر احساس شود.