شماره ۱۴۱۲ | ۱۳۹۷ چهارشنبه ۲ خرداد
صفحه را ببند
تقدیم به روان پاک نجاتگرانی که از میان ما رفته‌اند
مرد نکونام نمیرد هرگز

علیرضا حسام‌پور| چه فرقی می‌کند، غنی باشیم یا فقیر؟ وجه اشتراک ما جان ماست که اگر نباشد آدمی کجاست که فقر و غنا معنا پیدا کند؟ جان، ناب‌ترین گوهری است که مانندی ندارد، هرچه از بهایش بگویند باز هم بیشتر است.
 این‌بار برایتان وصف گوهر جان می‌کنم. گوهری که در صدف تن می‌درخشد.
تن، مَرکَبِ جان است و سلامت هر دو لازم و ملزوم یکدیگر. با تفاوتی بزرگ: جسم، فانی و جان، باقی.
آدمی برای حفظ هر دو، آن‌چه را در توان دارد به کار می‌گیرد تا مبادا چینیِ نازکِ جسم و جان را غباری بنشیند. از اسباب دنیوی بهترین‌شان را می‌خواهد چون صدف گوهر باید همواره حفظ شود چه رسد به گوهر!
اما همیشه امایی در کار است، قانون، تبصره هم دارد!
وقتی بینایی چشم دل از خالق بی‌نظیر باشد، عشق، جان و جسم را پُر می‌کند. لبریز می‌شود جان بر کفِ دست می‌نشیند و ....این ممکن نیست مگر با روحی متعالی که از فراسو به زمین می‌نگرد!
هیچ چیز با رضایت خداوند برایشان برابری نمی‌کند
امدادگران و نجاتگران هلال‌احمر از جنس این مردمانند.
 آنها از هر قشر و گروهی، داوطلبانه جانشان را با اخلاص در راستای کمک به همنوع در دست خود قرار داده‌اند. زندگی امدادگران و نجاتگران با حوادث گره خورده است و سختی و نوع حوادث برای آنها فرقی نمی‌کند زیرا هدف بزرگی دارند.
آنان خوب می‌دانند زندگی مرز کوچک و باریکی است بین یک نیستی یا یک هستی جاودان. انسان روی این مرز است که باید انتخاب کند نیستی یا هستی؟ انسان‌هایی که هستی جاودان را انتخاب می‌کنند به چنان جایگاه والای معنوی رسیده‌اند که از تمام بندهای دنیوی رها شده‌اند، هر چند زندگی را هم در حد کمال زندگی کرده‌اند اما آنها که نیستی را انتخاب کرده‌اند، آخرت را به دنیای‌شان فروخته‌اند. اما باز هم اما...
گاه تقدیر در ازای نجات، جانِ نجاتگر یا امدادگر را می‌طلبد
گریزی نمی‌ماند داغِ سنگین بر جان یاران می‌نشیند
پرنده پر کشیده
محال است که یاد و زحمتش از یاد رود
دلمان برایشان پَر می‌کشد اما «غیر تسلیم و رضا کو چاره‌ای؟»
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آن است که نامش به نکویی نبرند
(سعدی)

 


تعداد بازدید :  307