امیر هاتفینیا روزنامهنگار
شما رانندهاید. کامیونتان واژگون شده و بار هندوانهاش در اتوبان رهاست. دوست دارید از اینجا به بعدِ ماجرا چطور پیش برود:
مردم به نهادهای امدادی زنگ بزنند و کمک بخواهند؟
مردم سراغ شما بیایند و دلداریتان بدهند؟
مردم بارِ شما را خالی کنند و فلنگ را ببندند؟
ماجرا از این قرار است که روز شنبه کامیون حامل بار هندوانه در اتوبان تهران- ساوه واژگون شد. برخی مردم حاضر در صحنه، دستهایشان را برای رسیدن به کامیون خالی کردند؛ نه برای کمکرسانی؛ برای اینکه بتوانند هندوانههای بیشتری زیر بغلشان بگذارند و از صحنه خارج شوند. آنها خودرویشان را هرطرف از اتوبان که میشد، پارک کردند و شتابان به سمت کامیون و هندوانههای مفلوکش روانه شدند. میبینید؟! ما مردمی هستیم: ایرانی پهلوان/ ایرانی مهربان/ ایران وطن من/ ایرانی قهرمان/ ایرانی پهلوان/ از اَرس تا خلیج فارس وطن من.
برخورد اهالی حاضر در اتوبان تهران- ساوه تعجب خیلیها را برانگیخته. البته برخی هم با شیرینزبانی در واکنش به رفتار مردم میگویند «دارن به مامورای شهرداری کمک میکنن که توی این گرما و با زبون روزه نخوان کلی زحمت جابهجایی هندونه و تمیزکردن رو بکشن. خدا خیرشون بده آخه کی میتونه بزرگراه رو به اون سرعت تمیز کنه؟»
چه عاملی باعث شده که ما فاتحه همدلی در مواجهه با بحران را بخوانیم و از سفره دیگری برای سفره خودمان رنگ و لعاب درست کنیم؟ فیلم 30ثانیهای که از کامیونِ حامل بار هندوانه پخش شد، آژیر خطری است برای آگاهی از همیاری و همدلی در مقابله با حوادث. به راستی ما برای تقویت حس همیاری و مشارکت اجتماعی چه کردهایم که مردم در زمان بحران رفتارهایی- تا این میزان- عجيب از خود نشان میدهند؟ شاید ثمرات نصب تلگرام روی گوشیهایمان است! شاید از تلگرام یاد گرفتهایم که در چنین مواقعی به جای تشکیل «زنجیره انسانی» در اطراف کامیون، «زنجیره سرقت» درست کنیم.
روایت دانشجویی که برای تحصیل به ژاپن رفته، در واکنش به مورد عجیب کامیون تهران- ساوه جالب است: برای خرید به یک فروشگاه رفتم. در اتاق پرو کیف پولم از توی جیب شلوارم بیرون افتاده بود؛ نزدیک به 60هزار ین معادل تقریبا 3میلیون تومان توی کیف و سایر کارتهای اعتباری. موقع برگشت متوجه نبودِ کیف شدم. با سرعت به اتاق پرو برگشتم ولی کیف نبود. ناامید بودم که ناگهان یکی از کارکنان که انگلیسی رو هم به خوبی نمیتونست صحبت کنه، با اشاره ازم خواست برم به پیشخوان. یک مشتری کیف منو پیدا کرده و تحویلشون داده بود. گریهام گرفت. الان چهارسال میگذره و روزی نیست که من درس تازهای از زندگی و انسانیت در اینجا نیاموخته باشم.
خودمان هستیم؛ شما هم اگر روز شنبه در اتوبان تهران- ساوه حضور داشتید، چند هندوانه زیر بغلتان میگذاشتید؟ها؟!