یک کله و هشتاد میلیون آدم! | خبرنگار اعزام نشده شهرونگ به روسیه - شهاب نبوی| بازی که شروع شد، مثل همیشه تیم ما برای دقایقی شوکزده بود. فرق چندانی هم نمیکند که جامجهانی باشد یا بازی دوستانه با نوجوانان قبرس، به هرحال ما در دقایق ابتدایی بازی، معمولا شوکه میشویم و کمی کپ میکنیم و طول میکشد تا به تنظیمات کارخانه برگردیم. بازی چشمنوازی نبود، اما در اکثر دقایقش بازیکنان توانستند توقع تماشاگران ایرانی را به خوبی برآورده کنند، چون جوری بازی میکردند که هموطنان در اکثر دقایق بازی میتوانستند هر چه دلشان میخواهد، بدون رودربایستی و عذاب وجدان حواله بازیکنان کنند. نقطه اوج این حوالهکردها لحظهای بود که «آزمون» آن تکبهتک طلایی را از دست داد. شما اگر میخواهید اتحاد و انسجام ایرانیان را بسنجی، میتوانی به صورت رندوم از 10 خانواده ایرانی بپرسی که در آن لحظه چه کلماتی توی خانهشان رد و بدل شده. «گلچین روزگار» هم بار دیگر در این بازی خوش سلیقه بودنش را به ما نشان داد و بهترینهایمان در این بازی، یعنی «جهانبخش» و «ابراهیمی» را سوا کرد و با خودش برد. فقط شانس آوردیم یک مراکشی را هم سوا کرد و با خودش برد بیرون و سهمیهاش برای این بازی پر شد و دیگر قسمت نشد تا یک بلایی هم سر «بیرانوند» بیاورد. اما نقطه عطف این بازی یک «کَله» بود. گفته میشود سالها پیش، یک پیشگو به این بازیکن گفته: «کله تو یک روز باعث خوشحالی هشتادمیلیون آدم میشود.» اما او به پیشگو گفته: «ای پیشگو، چرا چرت میگی؟ جمعیت مراکش که هشتادمیلیون نیست!» حالا قدرت این پیشگو برایش روشن شد. نکته آخر این بازی لباس تیمملی بود. حتما فروشنده لباسها به مسئولان گفته: «توی تن و حین مسابقه به زشتی که الان میبینید نیستند، من خودمم توی جامجهانی داداشم از همینا پوشیدم.» احتمالا راست گفته، چون لباس به آن زشتی که تصورش را میکردیم نبود.