امیر هاتفی نیا روزنامهنگار
شماره مادرِ منصور را که گرفتم، پشیمان شدم. چیزی برای گفتن نداشتم. خواستم قطع کنم که جواب داد: «بفرمایید». صدایش خسته بود و غم داشت. دنبال تازهکردن داغ خانواده صفری نبودم. منصور هر یک روز در میان کارت میخرید و از پادگان با مادرش تماس میگرفت. حالا من چه چیزی داشتم که به او بگویم؟ تنها کاری که از دستم بر میآمد «گوششدن» بود؛ فقط شنیدم: «من دیگر پسرم را از دست دادهام. پسر دیگری هم ندارم که بخواهم به سربازی بفرستم. اما همه پدر و مادرها باید از وضع پادگانها مطمئن شوند و حتی آن مکانها را ببینند. من 25سال عشقم را پای بزرگ شدنِ منصور گذاشتهام. آنها یک فامیل را آتش زدهاند.»
منصور، تنها یکی از قربانیان حادثه نی ریز بود. سقوط اتوبوس 19قربانی داشت که 13 تن از آنها سربازان پادگان صفر5 کرمان بودند. حالا دوسال از آن فاجعه میگذرد. در این مدت خانوادهها مطالبهگر شدهاند. آنها درباره فضای پادگانها سوال میپرسند و جلوی خدمت اجباری یک علامت تعجب میگذارند. در واقعیت اما هیچ تغییری حاصل نشده. «تغییر» که میگویم، نمونهاش سربازی حرفهای و داوطلبانه است. مثل طرحی که همین چند روز پیش 54 نفر از نمایندگان مجلس به هیأترئیسه ارایه دادند که براساس آن قانون خدمت وظیفه عمومی اصلاح شود. براساس این طرح تمام افراد ذکور، مخیر به خدمت داوطلبانه در زمان صلحاند. افرادی که تمایل به خدمت سربازی دارند در زمان صلح 2سال خدمت میکنند و با تمایلِ داوطلب و موافقت ستاد کل نیروهای مسلح این مدت میتواند تا 5سال تمدید شود. افرادی هم که تمایلی به رفتن به خدمت سربازی ندارند، اما نیاز به داشتن کارت پایان خدمت دارند، باید عوارض 3برابر یک مشمول نظام وظیفه را بهصورت اقساط دو ساله و یا نقدی بهحساب ستاد کل نیروهای مسلح واریز کنند.
سربازی حرفهای و داوطلبانه شاید راه نجاتی برای معمای خدمت وظیفه در کشور باشد. در این صورت تعداد قابل توجهی از جوانان با مهمترین کابوس زندگیشان خداحافظی میکنند.
سرباز تنهاست. او میرود و به دوری عادت میکند؛ آنقدر که برگشتن برایش سخت میشود؛ مثل همین شعر ابراهیم منصفی که عجیب بوی تنهایی میدهد:
تو بمان سارا
در خیابان بمان و شعار بده:
«عشق ما
گاهواره سبزترین استقلال است.»
من از پادگان
برایت بوسه خواهم فرستاد.