شماره ۱۴۴۱ | ۱۳۹۷ چهارشنبه ۱۳ تير
صفحه را ببند
میشه بخونی و بخندی؟!

حسام‌خراسانی روزنامه‌نگار

«ایرانی‌ها شاد نیستند» جمله‌ای کلیشه‌ای و تکراری؛ جمله‌ای که این چند‌سال به قدری در فضای مجازی تکرار و تکرار شده که خوش‌خنده‌ترین‌هایمان هم اسیر همین کلیشه تکراری شده‌ایم. نشریه فوربس یکی از مجلاتی است که هر ساله قد و قواره شادی را اندازه ‌می‌گیرد و سانت می‌زند که چقدر خنده به لبانمان آمده، شاخص‌ها و خط‌کش‌هایش هم اصلا با ما سرسازگاری ندارد:   اقتصاد، کارآفرینی و فرصت‌ها، ساختاردولت، آموزش، سلامت، اطمینان و امنیت، آزادی‌های فردی و سرمایه اجتماعی؛ اینها 8معیاری است که فوربس شادی را با آن می‌سنجد و می‌گوید که  لبخند به لب‌های شما ایرانیان نمی‌آید. حرف فوربس هم این است: چون در کشورتان بیکاری وجود دارد، چون اقتصادتان خراب است، چون خدمات اجتماعی خوبی در دسترس ندارید، پس خنده به شما نیامده! حرفی که قطعا به مذاق خیلی از ماها خوش نمی‌آید. راستش من یکی از همین آدم‌ها هستم که دوست‌دارم روبه‌روی سردبیر این مجله بایستم و تا می‌توانم قهقهه بزنم؛ آن قدرکه از خنده روده‌بُر شوم. اما خوشبختانه نیازی به این کار نیست و می‌توان گفت که شاخص‌های فوربس آن‌قدر هم اعتبار ندارد.
 برخی می‌گویند این شاخص‌ها مطابق با فرهنگ تمام جوامع  نیستند. سعید معیدفر، جامعه‌شناس از این دسته‌ افراد است. او با گزاره «مردم ما شاد نیستند» مخالف است. به اعتقاد معیدفر، مردم ما از هر موقعیتی برای شاد‌بودن و لطیفه‌گفتن استفاده می‌کنند. این جامعه‌شناس برای حرف خود مثالی می‌زند:   ترافیک جاده شمال و راهبندان می‌تواند کلافه‌کننده باشد، اما در‌همین‌حال مردم از خودرو‌ها بیرون می‌آیند و بساط پهن می‌کنند؛خنده و شوخی به راه. معیدفر نه‌تنها مردم ایران را غمگین نمی‌داند بلکه  فکر می‌کند ملت ایران، از فرصت‌های اندکی که به‌دست می‌آورد برای شادشدن استفاده می‌کند. الان واقعا در کدام کشور دنیا جنگ و تحریم و مضیقه تجربه شده است؟ من فکر می‌کنم هر جامعه دیگری بود از پا درآمده بود، ولی این جامعه هنوز روی پاست و از هر فرصتی مثل سیزده‌به‌در برای شادی استفاده می‌کند.
صحبت‌های آقای معیدفر تنها نقدی نیست که می‌توان در مورد آمارهای مجله فوربس مطرح کرد. امیدوارکننده‌تر این است  که این شاخص‌ها  را می‌توان حتی با ذکر مثال هم به چالش کشید. مثلا همین کشور هندوستان. همه می‌دانیم که مردمانشان از لحاظ اقتصادی و امکانات آن چنان شرایط مساعدی ندارند اما تا اسم «هند» می‌آید ذهن‌هایمان می‌رود به سمت فیلم‌های هندی بدون سانسور، مثلا همین فیلم قدیمی سنگام. اصلا جدای از سینما، با هیچ لگاریتمی نمی‌توان جامعه هند را ناشاد دانست. یعنی حتی در ذهن‌ها هم نمی‌توان در چهره مردم هند غم و خشم را دید. بله، جامعه هند نمونه‌ای است که نشان می‌دهد آن‌قدر هم شرایط اقتصادی در شادابی یک جامعه تاثیرگذار نیست. حالا شما باز هم مشکلات اقتصادی را بهانه کنید و بارها و بارها توییت کنید: «ما غمگین‌ترین ملت جهان هستیم.» اصلا به فرض قبول، ما سلطان‌غم؛ خب چه کنیم که سلطان نباشیم؟   
لابد شما هم می‌پرسید نویسنده چرا اصلا آن‌قدر اصرار داری به خندیدن؟ آن هم وقتی که مشکلات از سروکولمان بالا می‌رود؛ وقتی دخلمان با  خرجمان جور نیست؛ وقتی با ناداوری از دور گروهی مسابقات جام‌جهانی حذفمان می‌کنند؛ وقتی  دلار هر روز بالا و بالاتر می‌رود و قصد کوتاه آمدن ندارد؛ اصلا چرا باید شاد باشیم وقتی موی پویول هم ممیزی است. گلایه‌هایتان همه به حق، اما من می‌گویم چرا نباید شاد بود؟ وقتی شادی تمام داشته‌مان است. راستش شاید من بهانه‌ای برای خندیدن نداشته باشم اما كريستين بوبن نویسنده فرانسوی دارد: لبخند، حتي زماني كه بر لبان يك مرده مي‌نشيند، باز هم زيباست.

 


تعداد بازدید :  304