حمیدرضا میرزاده روزنامهنگار
درباره بسیاری از مسائل و واقعیتهای حساسیت برانگیز، میتوانیم چند موضع بگیریم؛ اول آنکه موضوع را به کلی انکار کنیم، یا آنکه تنها به ابراز انزجار از مسببان آن بپردازیم یا آنکه تلاش کنیم با وجود نامطلوب بودن مسأله، راهی برای کنترل و مدیریت آن بیابیم. واقعیتی اجتماعی به نام «شکار» و علاقه افراد به انجام آن، یکی از این مسائل است.
واقعیت آن است که شلیک به یک حیوان آزاد در طبیعت، به خاک افتادن و غرق شدنش در خون تصویری آزار دهنده، دستکم برای بسیاری از افراد جامعه است. بسیاری، شکار را ظلم بر حیاتوحش میدانند؛ چه شکار قانونی و با مجوز سازمان حفاظت محیط زیست و چه شکار غیرمجاز و خلاف قانون. برخی دیگر، از موضعی نسبتا علمی با واقعیت روبرو میشوند و از آنجا که در شکار حیاتوحش، ژنهای قویتر توسط انسان و بدون دخالت عوامل طبیعی حذف میشوند، این عمل را به نوعی تضعیف جمعیتهای حیاتوحش و پایداری آنها میدانند. گروههای دیگر، دلایلی همچون تشویق جامعه به دستاندازی به طبیعت را دلیل مخالفتشان با شکار عنوان میکنند. دلایلی که هریک منطق خاص خود را دارند اما فقط یک بخش از واقعیت را در نظر میگیرند.
در طرف دیگر واقعیت، نزدیک به دو میلیون اسلحه شکاری در سراسر کشور قرار دارد که تنها حدود ۵۰۰ هزار قبضه آن دارای جواز قانونی هستند. اسلحه، وسیلهای تزیینی نیست و شوربختانه واردات، ساخت، فروش و صدور مجوزهای آن نیز برعهده مدیریت حیاتوحش کشور هم نیست.طبق مطالعاتی که در سال ۱۳۹۱ در پارک ملی گلستان انجام شده، شکارچیان سه انگیزه مهم را دنبال میکنند. نخستین، انگیزه منافع مادی است که یا در فروش گوشت، پوست و اعضای بدن حیات وحش خلاصه میشود یا آنکه با هدف جلوگیری از وارد شدن خسارت به محصولات کشاورزی یا دامپروری افراد صورت میگیرد. این دسته از شکارچیان، عمدتا جزء دهکهای پایین جامعه هستند و معمولا عامل تفریح از طریق شکار، برای آنها اولویت نیست. دومین انگیزه، مسائل فرهنگی یا به طور خلاصه «افتخار» به عمل شکار است. افراد زیادی هستند که شکار را مظهر قدرت و توانایی خود میدانند. از شکارچیان متمول شهرنشین با تجهیزات گرانقیمت گرفته تا افراد روستایی با تفنگهای دستساز؛ این انگیزه در بین بسیاری از شکارچیان دیده میشود. در بسیاری از اقوام ایرانی، هنوز شکارگری و تیراندازی جزء افتخارات محسوب میشود که یکی از تاثیرات مستقیم آن در میزان تخلفات شکار در مناطق مختلف مشهود است.
اما سومین انگیزه که محصول چند دهه اخیر و شکل گرفتن تشکیلات مدیریت شکار و بعدها حفاظت محیط زیست است، انگیزه «تلافیجویی» است. ممکن است برای بسیاری از ما شهرنشینها، عجیب به نظر برسد اما در بسیاری موارد، تخلفات متعدد شکار و صید توسط شکارچیان غیرمجاز، با همین انگیزه انجام میشود. در سال ۹۲، در یکی از استانهای شمالی، شکارچی روستایی غیرمجازی که به دلیل شکار غیرمجاز بازداشت و با تعیین وثیقه آزاد شده بود، کمتر از ۲۴ ساعت بعد، بار دیگر به دلیل شکار دو قوچ وحشی بازداشت شد! انگیزهاش از شکار مجدد، نه مالی بود و نه افتخار؛ او گفته بود که قصد داشته اعتراضش را به محیطبانان و اداره محیط زیست نشان دهد. به بیان دیگر، عصبانیتش را بر سر حیاتوحش خالی کرده بود. یا در استانی جنوبی، جوانی ۲۶ ساله که برای پروندهای سنگین (شامل اتهاماتی مانند شکار غیرمجاز، حمل سلاح جنگی، درگیری با محیطبانان، شلیک به محیطبانان) بازداشت شده بود، انگیزه خود را از تکرار شکار لج و لجبازی با محیطبانان عنوان کرده بود. وقایع متعدد قرار دادن لاشه شکار جلوی پاسگاههای محیطبانی احتمالا از همین انگیزه تبعیت میکنند. حتی پیغام عجیب با سبک و سیاق «سیسیلی» که افراد ناشناس در سال ۹۳ در پارک پردیسان تهران با کشتن یک گوزن در اسارت به رئیس وقت سازمان حفاظت محیط زیست دادند هم میتوان در همین دسته جای داد؛ پیغامی که به نظر میرسید واکنشی به اظهارات چند روز قبل معصومه ابتکار درباره ممنوعیت کامل شکار در کشور بود. قطعا آن افراد متخلف، حقی برای انجام این کار ندارند. از طرفی، محیطبانان نیز در جلوگیری از شکار غیرمجاز و توقیف متخلفان فقط به وظیفه قانونیشان عمل کردهاند و مقصر نیستند اما چه واقعیاتی در این میان وجود دارد که فرد متخلف، بر انجام تخلف و تکرار آن اصرار میورزد؟ اصرار تا جایی که حتی به قیمت درگیری، زخمی و جان باختن محیطبان یا شکارچی تمام میشود. به نظر میرسد یکی از نیازهای اصلی برای برون رفت از وضعیت فعلی حیاتوحش (یعنی کاهش شدید جمعیت، رقم بالای شکار غیرمجاز و افت محسوس وشدید کیفیت زیستگاهها) یافتن پاسخ دقیق و بهدور از تعصب همین سوال است. سوالی که به طور مشخص، بر انگیزهها و مشوقهای مختلف شکار دلالت دارد. در حال حاضر، روشی که در بسیاری کشورها برای جلوگیری از شکار غیرمجاز، مشارکت جوامع محلی در حفاظت زیستگاهها، تامین مالی فرآیند حفاظت و منتفع شدن بومیان حاشیه زیستگاهها پاسخ مناسب خود را داده، برنامه شکار تروفه و فروش برنامهریزیشده و مطالعهشده مجوز قانونی شکار بوده است. روشی که برای مهار هر سه انگیزه شکارچیان برنامهریزی شده است؛ هرچند که پیادهسازی آن با توجه به پیشینه و فرهنگ هر کشور و منطقه، برنامهریزی خاص خود را میطلبد. چنین برنامهای برای گونههایی با جمعیت آسیبپذیر (مانند «بز وحشی مارخور» در پاکستان) به اجرا گذاشته شد و پاسخ نیز مثبت بود. آنچه در اولویت برنامههای مدیریت حیاتوحش و مقابله با شکار غیرمجاز قرار دارد، ابتدا کاهش شکار غیرمجاز و تسلط مدیریتی بر زیستگاه و سپس تلاش برای کاهش تقاضای شکار در میان جوامع تاثیرگذار بر زیستگاه است. این دو اولویت، جز با اعتمادسازی و مشارکت واقعی ذینفعان هر منطقه (که شکارچیان خصوصا محلی جزو غیرقابل انکار آن هستند) ایجاد نمیشود. تجربه مدیریت پادگانی زیستگاههای کشور در سالهای پیش از انقلاب، نتیجهای جز کشتار فراگیر حیاتوحش در سالهای ابتدایی پس از انقلاب اسلامی و دوران ضعف سازمان حفاظت محیط زیست نداشت. امروز، وضعیت اقتصادی کشور و توان اجرایی سازمان حفاظت محیطزیست حتی اجازه بازگشت به آن دوران را نیز نمیدهد. ناگزیر باید روشهای نرم و مدیریت آگاهانه را به اجرا گذاشت؛ مدیریتی که تنها ابزارش برای مقابله با شکار غیرمجاز، قشر مظلوم و آسیبپذیر محیطبانان و سلاحشان نیست. بلکه در سلسله برنامههای اجرایی، به دنبال پاسخ منطقی به انگیزههای دومیلیون صاحب اسلحه شکاری است. میتوان ساعات طولانی در مذمت شکار و شکارچی سخن راند. یا با روشی که مد این روزهای برخی کاربران شبکههای اجتماعی است، به شکار و شکارچی فحاشی کرد. خیر، شکارچیان تنها ذینفعان طبیعت نیستند، اما باید این نکته را نیز در نظر داشت که مجاهدتهایی از این دست، نه تنها شکارچیان را وادار به قلاف کردن سلاحها نمیکند که تجربه نشان داده، انگیزهها برای اقدامات تلافیجویانه را نیز در آنها افزایش خواهد داد. برای بسیاری از کاربران اینچنینی، توسل به روشهای رادیکال هزینهای در بر ندارد، در صورتی که هزینه اصلی این اقدامات توسط حیاتوحش و محیطبانان پرداخت خواهد شد. آنچه مسلم است، کاهش هزینههای مادی و معنوی حفاظت و موثر بودن آن است. حال با برنامه شکار تروفه یا برنامههای منطقی دیگری که منافع جوامع محلی، هزینههای حفاظت و انگیزههای شکارچیان را در نظر دارند. سوالِ «شکار خوب است یا بد؟» اگرچه سوالی بنیادین و اساسی است، اما در شرایط فعلی سوالی کاربردی به نظر نمیرسد، بلکه «چگونه شکار غیرمجاز را کاهش دهیم؟» سوالی است که پاسخ منطقی و عملی به آن در شرایط فعلی برای حیاتوحش حیاتی است.