نويسندگان يكي از اصليترين شاخصهاي توسعه و تحول در جوامع جهاني هستند. نويسندگان ايران نيز با برخورداري از دانش و قانونمداري سهمي بسزا در شهروندي جهان امروز دارند. دكتر عليرضا زرين، از متفكران معاصر درحوزه ادبيات انتقادي از تجربه شهروندي خود در مهاجرت براي ما سخن گفته است.
شما شهروند آمریکا هستید. بهعنوان یک نویسنده و متفکر و انسان فرهنگی، قلمرو حقوق شهروندی و وظایف شما را چه موضوعاتی مشخص میکند؟
برخی از این وظایف بسیار ساده اما مهم و روزمره هستند. ما در جهانی زندگی میکنیم که رو به تخریب و نابودی است. منظورم از بین رفتن لایه ازون
ozone layer و افزایش تدریجی اما قابل ملاحظه دمای هوای کرهزمین است که کمکم باعث آب شدن یخهای قطب شمال و ایجاد طوفانها، سونامیها و خشکسالیهای وحشتناک است. ما در برابر یک دو راهی بزرگ قرار گرفتهایم: پیروی از زندگیمان به روال کهنه یا پذیرش راهی نو که این روند تخریب و میرایی را به سازندگی و زندگی تبدیل کند. صورت اسامی دریاچهها و رودخانههایی که در ایران به خشکی گراییدهاند، خود نمونهای از این خطر دهشتناک است. وظیفه نخست ما آگاهی است و آگاه و مسئول زیستن. هرکس به سهم خود میتواند در این راه گامی بردارد. انقلابهای قرن بیستویکم با فرد آغاز میشوند و نهایتا نیز، در فرد هم خلاصه میشود و تازه، اگر افراد به هم بپیوندند و جمعی را تشکیل بدهند، بازهم از راهی به جز مدارا، صلح و صفا به نتایج مطلوب نمیرسند. با خشونت، خونریزی و خشم، انسان از وظایف اصلی شهروندی خود باز میماند و مستاصل میشود. اصلا راه تعقل و عاقبتاندیشی از او سلب میشود. سرخپوستان آمریکا به کرهزمین به شکل مام و مادر خود نگاه میکنند که ما را زاده و میپرورد. به این حساب، ما به مام خود خیانت میکنیم و با سبک و روش زندگی ناآگاهانهمان در راه نابودیاش گام برمیداریم.
آیا قوانین و قلمرو موضوعی حقوق شهروندی میتواند حداقل رضایت نسبی را برای انسانها مهیا کند؟ در اینباره از تجربه زندگی خودتان برای ما بگویید.
نخست اینکه متاسفانه هر چقدر بشر متمدنتر شده، نشان داده که ابزار درنده خویی و نابودی خود را بیشتر فراهم آورده است. البته از سوی دیگر هم پیشرفتهای درخشانی در راه مبارزه با امراض شیوع پذیر و مهلک صورت گرفته و برخی حقوق انسانی و مزایای اجتماعی زیستن، دستکم در برخی جاها و بعضی زمانها، رعایت شده است. اما متاسفانه برخی معنویتهایی که بیشترخاص انسان است و حتی در بشر بدوی هم وجود داشته درحال اضمحلال است. مثلا همین اصل میهماننوازی و اینکه از قدیم گفتهاند میهمان حبیب خداست. روستاییان ما که اغلب هم چندان بضاعتی نداشتند، همیشه بیشتر پاسدار اینگونه اصل بودهاند تا شهرنشینان متمدن ما. به همین نسبت انساندوستی، مهربانی، عطوفت، قناعت و سپاسمندی در انسان امروزی کمتر وجود دارد. یکجور کمبها دادن به معنویتهای والا که اصل همنوعدوستی و احترام به انسان و طبیعت در صدر آن است. غرب خیلی پیشرفت کرده اما تا به حال دو جنگ جهانی خانمان برانداز را دامن زده و گسترده است و بمب اتم را هم در راه نابودی همنوعش به کار برده است. از سوی دیگر مثلا کشوری مانند آمریکا که زادگاه یکی از مترقیترین قانونهای اساسی است، بیش از هر کشور دیگری در عرض 238سال که از بدو تولد و تشکیلاش میگذرد، به جنگ و ستیز با کشورهای دیگر و تجاوز به مرزهای آنان پرداخته است. درست نیست که پرچمدار آیینی والا بود و دم از نابودی و کشتار دیگران زد. اینگونه برخورد با انسان و انسانیت، غیرقابل قبول است و آن آیین والا را هم تحت سوال میکشد. خواجه بزرگ شیراز بهترین حرف را از فرهنگ کهن ایران آموخته و آموزانده است:
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
از سوی دیگر، برخی اندیشهورزان ما از مردم عادی و روستایی ما هم کمتر به معنویت ارزش میدهند و تازه به این امر هم میبالند و در خود غروری خودشکن و مخرب را یدک میکشند.
آیا به نظر شما ما از نظر مسائل فرهنگی و حقوق شهروندی در جامعه خودمان دچار
تعارض هستیم؟
البته من در اینگونه امور خود را کارشناس و متخصص نمیبینیم، اما بههرحال رأی و نظری دارم و فکر میکنم همه چیز از پذیرش آنکه ما هم آدمیم و جایزالخطا هستیم میآغازد و به صلح، صفا، تزکیه نفس، نیت پاک و ایمان به پروردگار ادامه مییابد و با احترام به حقوق انسانی و حق وجودی هر جاندار، جانور و نباتی ختم میشود. البته این تعارض مورد نظر شما، تنها در ایران نیست که وجود دارد و مشکل هم همین است که مسائل و مصایب ابعاد جهانی دارند. آمریکا و کشورهای دیگر غربی تحت لوای دروغ، اغراق و غلو به عراق تجاوز میکنند و پیشتر از آن هم به پشتیبانی از صدام حسین برمیخیزند. چین تحت لوای به اصطلاح کمونیسم، تودههای میلیونی را در اردوگاههای کارش با حقوق کم و شرایط دشوار به تولید اجناسی میگمارد که اغلب برای محیطزیست مضر هستند. اینها جنبههایی از زیان کاری و منفیگرایی و تعارض در زندگی امروزین هستند. اما من به اصل تکامل هم ایمان دارم- هر چند که زیگزاگی و ناهنجار باشد و گاهی حتی بهنظر رسد که گامی به سوی عقب پیمودهایم. نهایتا بشر بر اینگونه تعارضات پیروز خواهد شد و آنها را از پیش پا و نظر خود بر خواهد داشت و به ساحت تعارضاتی تازهتر خواهد رسید. تکامل و پیشرفت حتمی، اما بطئی و کند است.