مدیرمسئول: میدونم این شهرونگ آخر همهمون رو به باد میده!
(تیتر شهرونگ را حذف میکند)
سردبیر: بچهها حوصلهام سر رفته
نظرتون چیه عرض صفحه رو کم کنیم، طولش رو زیاد کنیم؟
هادی حیدری: لعنتی! دیگه بارونم نمیاد برم پشت شیشه عکس بگیرم!
سوشیانس شجاعیفرد: شماره پونصدم شهرونگ
منو یاد طنزنویسیم توی دوران مشروطه انداخت!
شهرام شهیدی: من دارم میرم مسافرت، خودتون یه چیزی از قول من بگید!
محسن پوررمضانی: من اونجا نیستم ولی شما کمتر آب مصرف کنید!
شهاب نبوی: دختر خوب برای طنزنویسی سالم کسی هست؟
نازنین جمشیدی: (چیزی نمیگوید و فقط الکی میخندد تا ما ضایع نشیم)
مونا زارع: کاشکی امروز صفحه رو گُل منگولی چاپ میکردید!
ارمغان زمان فشمی: لطفا این طنزنویسهای مرد از قول من چیزی ننویسند!
وحید میرزایی: آقا این پیر دانا رو ندیدید؟
میخوام ازش حرف بکشم برای متن هفته بعد!
علیاکبر محمدخانی: لطفا به خانم من توی خندوانه رأی بدید!
جابر حسینزاده: که چی این لوس بازیا؟!
احمدرضا کاظمی: بچهها من حال ندارم خودتون یه رنگی به کار من بزنید
شوخیاش هم درست کنید! فقط اسمم رو یادتون نره بنویسید!
علی رمضان: رو من در حد سالی یه جمله میتونید حساب کنید
داود نجفی: از وقتی میرم باشگاه متنهام بهتر شده نه؟
جواد قضایی: من دیرم شده باید برم پادگان سر پستم!
کارتونیستهای شهرونگ: ما مثل شما طنزنویسها فقط حرف نمیزنیم
عمل میکنیم!
محدثه عیوضخانی: حالا این همه حرف رو من چطوری توی یه کادر جا کنم؟
مومیایی: با مومیایی تا شماره هزار و پونصد!
حسام حیدری: بابا ملایمتر بنویسید، زودتر صفحه رو ببندیم، بریم پی زندگیمون!
#جان_سخت_ها #تا_وقتی_بذارند_شوخی_میکنیم #شهرونگ