شماره ۱۴۴۸ | ۱۳۹۷ شنبه ۲۳ تير
صفحه را ببند
مرحوم شدن در محل توقف‌ممنوع!

شهرام شهيد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ي طنزنویس
[email protected]

ستون‌نویس مطبوعات مثل مستاجر است. تا می‌خواهد روز جمعه استراحت کند، یادش می‌آید کرایه‌اش را نداده و باید هرجور شده مطلب شنبه را برساند، آن هم در روزی که زنده‌یاد عباس امیرانتظام را تشییع کرده و به خاک می‎سپرند. ماجرای امیرانتظام نشان می‌دهد زنده‌ماندن ربطی به نفس کشیدن آدمی ندارد. یک نفر می‌تواند نفس بکشد، اما نمی‌شود گفت او زنده است. یا عکس آن؛ ممکن است یک نفر دیگر، نفس نکشد اما خود حالاحالاها بین مردم زنده بماند. همیشه همین‌طور است. آخر همان می‌شود که فکر می‌کنی نمی‌شود؛ مثلا کی فکر می‌کرد خدابیامرز هادی نوروزی چند سال بعد از فوتش به علت بدهی مالیاتی ممنوع‌الخروج بشود؟ خب، این پیگیری مستمر دستگاه‌های ذیربط باعث می‌شود آدمی در این کشور امیدش را از دست ندهد و فکر کند بالاخره، حتی شده 170 سال بعد، این محمود خاوری  هم گذرش به دباغخانه بیفتد. بحث ممنوع‌الخروجی هادی نوروزی که مطرح شد یاد خاطره‎ شیرینی افتادم. روزی در تحریریه گل‌آقا نشسته بودیم. یکی گفت در یکی از کشورهای آمریکای لاتین برای فرد مرحومی قبض جریمه رانندگی آمده دم خانه. خدا رحمت کند عمران صلاحی  را؛ لبخندی زد و گفت لابد جرمش این بوده که در محل توقف‌ممنوع مرحوم شده.
خب، اتفاقا ایستادن و مرحوم شدن در محل توقف‌ممنوع، جرم بزرگی است. آدم باید موقعیت‌شناس باشد و بداند کی و کجا باید چه کند؛ مثلا یکی از مقامات چند وقت پیش گفته بود: «اصولا با آزادی بی‌قید و شرط مواد مخدر مخالفم، ولی برای آن بخش از جامعه که اعتیاد دارند و اعتیادشان از نظر پزشکی تایید شده موافقم.» این چه ربطی به موضوع زمان و مکان مناسب داشت؟ ربطش این بود که عزیزی در زمان مناسب در محلی که این مقام چنین حرفی را زده بود، حضور داشت؛ در ادامه حرف آن مقام گفت: «آخ‌جون. من هم اصولا با آزادی بی‌قید و شرط اختلاس مخالفم، ولی برای آن بخش از جامعه که به اختلاس عادت کرده‌اند و بدون آن نمی‌توانند نفس بکشند، موافقم.» و این بود که سال‌ها به اختلاسش ادامه داد و کک کسی هم نگزید.
در واقع این موضوع به ما می‌فهماند کسی که تفننی بیفتد تو یک کار خلاف مجرم است؛ مثلا شما اگر تفننی بروی سراغ مواد مخدر یا تفننی سرقت کنی، کارَت قابل اغماض و گذشت نیست. اما اگر عادت کرده‌ای به آن کارها، خب دیگر دست خودت نیست و مجرم محسوب نمی‌شوی بلکه یک بیمار هستی و باید با قرص و آمپول درمانت کرد. برای همین هم بود که دیگر این اواخر با شادروان امیرانتظام کاری نداشتند.  به او می‌گفتند تقاضای عفو کن؛ جواب می‌داد من کاری نکرده‌ام که تقاضای عفو کنم. خب، اینها هم فکر کردند دیگر جوری شده که می‌توانند بگویند: «ما با آزادی بی‌قید و شرط زندانیان مخالف هستیم ولی برای آن بخش از زندانیان که به زندان عادت کرده‌اند، موافق هستیم.»
و این شد که عباس امیرانتظام روزهای آخر عمرش را در زندان نگذراند.


تعداد بازدید :  492