مجتبی پارسا خبرنگار
شکاف نسلی، صرف تفاوت میان دو نسل نیست؛ چراکه تفاوت همیشه وجود داشته و دارد و اساسا ناگزیر است و این تفاوت و تغییر در نگرشها و دیدگاهها و عقاید، در همه جای دنیا و در مورد همه جنبههای زندگی اتفاق میافتد؛ از نظر عدهای، شکاف نسلی، یعنی «عدم تفاهم و درک» از یکدیگر و متعاقبا، «حل نشدن و پذیرفته نشدن تفاوتها» از طرفین تفاوت که موجب بروز تعارض میشود و بهعنوان شکاف میان دو نسل، شناخته میشود. گرچه گروهی دیگر هستند که با این نگرش، مخالف هستند و اتفاقا معتقدند که در گذشته، تفاوت به معنای امروزی آن وجود نداشته است؛ لذا وقتی در گذشته، چیزی تحت عنوان شکاف میان نسلها مطرح نشده بود، به این معناست که اساسا تفاوتی میان آنها وجود نداشته است. دکتر تقی آزاد ارمکی، جامعهشناس و استاد دانشگاه، مدافع چنین نگرشی است؛ گفتوگوی ما را با ایشان از
نظر میگذرانید؛
آیا با این نگاه موافقید که همیشه و در همه حال، تفاوتها وجود داشتهاند؛ اما امروزه، بنا به دلایلی، طرفین - یعنی دو نسل پیاپی- از درک و فهم یکدیگر، سر باز زدهاند و همین امر منجر به شکاف میان آنها شده است؟
درست است که تفاوت همیشه وجود داشته است، اما سوال این است که تفاوت میان چه چیز و در کجا و تحت چه شرایطی؟ وقتی سخن از تفاوت نسلی میشود، یکباره همه میگویند که در گذشته هم تفاوت وجود داشته است و اینکه نسل زمانه ما دچار مشکل شده است به معنی شکاف و گسست است نه تفاوت. اتفاقا من توجه شما را به این نکته جلب میکنم که در دوره جدید، «تفاوت» ظهور کرده است. به این معنا که درگذشته تفاوتی وجود نداشته است. اصلا تفاوت میان افراد و گروهها و نسلها متعلق به زمان حاضر است. زمان معاصر است که همه این گرفتاریها را دارد. در گذشته که اینگونه نبود. همه یکسان و مثل هم بودند. فرزندان مانند والدیشان بودند و بس. امروز است که همه از یکدیگر متفاوتند و فرزندان از والدین متمایز و متفاوت هستند و در بعضی از شرایط هم معارض یکدیگر که نتیجتا به گسست نیز منتج میشود. نکته مهمتر اینکه اصلا پدیده نسل و فردیت و تمایز و تفاوت متعلق به جهان مدرن و زمان حال است. ما در جهانی زیست میکنیم که اساسش بر تفاوت و تمایز است نه شباهت و همسانی؛ درحالیکه در گذشته مردمان در شرایطی زیست میکردند که اساس آن بر شباهت بود. همه در گذشته بیشتر شبیه هم بودند و مانند هم عمل میکردند تا متفاوت و متمایز از یکدیگر. در اینصورت تحلیل شما را دارای دو اشکال اساسی میبینم؛ اول اینکه پدیده نسلی، پدیده جدیدی است و در زمان حال ظهور کرده است؛ در گذشته که نسل - به معنای امروزی آن- وجود نداشت. نمیگویم مردم با تفاوتهای سنی و سایر تفاوتها وجود نداشتهاند. بله آدمها به لحاظ فیزیکی و سنی از یکدیگر جدا بودند؛ اما درکی به نام تفاوت اجتماعی و دورهای نبود. همه در یک دوره واحد زیست میکردند و مسائلشان هم تقریبا یکسان بود. نکته دوم اینکه تفاوت، متعلق به دوره جدید است نه متعلق به گذشته. در دوره جدید است که آدمها، اشیا، جوامع و فرهنگها از هم متفاوت شدهاند و درنهایت در بعضی از شرایط، معارض. با این استدلال است که من وضع نسلی در ایران را در بیشتر شرایط و موقعیتها متفاوت از هم میدانم. به عبارت دیگر نسلها از هم متفاوتند و بعضا هم معارض. جنبه تعارضی آنها در اغلب شرایط به وضع تفاوتی تبدیل میشود تا وضع گسستی. این هم ماجرایی دارد که به آن در صورت لزوم اشاره میکنم. البته در چندین کتابی که من در مورد خانواده ایرانی و نسل در ایران کار کردهام به این موضوع پرداختهام.
شکاف نسلی را میتوان از دو جنبه مورد بررسی قرار داد. یکی به مثابه معلول و دیگری به مثابه علت. چه چیزی موجب ایجاد شکاف نسلی شده است؟ و شکاف نسلی موجب بروز و ظهور چه چیزی میشود؟
اگر سخن آغازینم را قبول داشته باشید دیگر بحثی دراین زمینه نخواهم داشت. وقتی به ظهور تمام عیار شکاف نسلی باور ندارم، دیگر بحث از علل و نتایج آن نیز بیثمر است. با این وجود به دلیل اینکه جامعه ایرانی هم میتواند در معرض تعارض نسلی قرار گیرد به این بحث وارد میشوم. اما بحث بیشتر مفهومی است. بحث در مورد علل و نتایج شکاف نسلی به صورت انتزاعی و کلی است. در یک نگاه کلی باورم بر این است که شکاف نسلی در پی شکاف فرهنگی و اجتماعی ظهور میکند تا بالعکس. گرچه نظرم با کسانی که شکاف نسلی را علت شکاف فرهنگی میدانند، متفاوت است. در صورت وقوع این وضعیت، از نتایج عمده شکاف نسلی، «بحران و فروپاشی اجتماعی» از یک طرف و «انقلاب اجتماعی» از طرف دیگر است. اینکه کدامیک از این دو وضع پیش آید بستگی به شرایط اجتماعی ملی و جهانی دارد. اگر نسلها نقش فعالی در گسست و شکاف نسلی داشته باشند، انقلاب اجتماعی به وقوع میپیوندد. اما وقتی در شرایط شکاف نسلی، نسلها نقش انفعالی داشته باشند و دیگر عوامل و شرایط مهم و موثر باشند، فروپاشی اجتماعی و فرهنگی به وقوع خواهد پیوست. این بحث را بهطور تفصیلی در کتاب «جامعهشناسی فرهنگ و جامعه شناسی خانواده» طرح کرده و رابطه میان شکاف اجتماعی و شکاف نسلی را بهطور تجربی بازگو کردهام.
به نظر میرسد قسمتی از شکاف نسلی و تغییر و تحولاتی که برای هر نسل نسبت به نسل پیش از خودش اتفاق میافتد، جهانی باشد. یعنی در تمام دنیا این اختلاف میان دو نسل پیاپی که مانع از درک متقابل و فهم یکدیگر میشود، وجود داشته باشد.
شکاف نسلی در متنی جهانی و ملی ظهور میکند. اگر جهان از طریق رسانه، دعوتکننده و تشویقکننده بهم زدن مناسبات اجتماعی و فرهنگی در سطح ملی باشد، شرایط ذهنی شکاف اجتماعی و درنهایت شکاف نسلی ظهور میکند. ما شاهد دعوت به ظهور شکاف اجتماعی و نسلی از طریق رسانههای جهانی هستیم. این دعوت از طریق طرح انتظارات، ارزشها و شیوههای متعدد معارض زندگی صورت میگیرد. با طرح مجموعه اشاره شده، بههمریختگی ساختاری جوامع در سطح ملی ممکن شده است که حاصل آن مداخلهگری فرهنگی و اجتماعی است. در آغاز، ایدههای مطرح شده مطلوب و جذاب است. در ادامه مسیر، از طریق الگوهای ارایه شده، تشویق به مصرفگرایی پیش میآید و نظام تولید و مصرف کشورها دچار تغییر میشود. در ادامه مسیر، شیوه و سبکهای زندگی مردم مورد چالش قرار میگیرد. نحوه زیستاجتماعی، تشکیل خانه و خانواده، نحوه گذران اوقات فراغت و بسیاری از دیگر عرصههای حیات اجتماعی مردم در سطح ملی از طریق رسانههای جمعی مورد چالش قرار گرفته که حاصل آن تشدید شکافهای اجتماعی و فرهنگی و درنهایت فعال شدن نسلهای جدید برای تخریب است. در این مسیر تأکید اصلی بر تمایزات و تعارضات بنیادین فرهنگی نسلها میشود. رسانههای جمعی خارجی سعی میکنند تا منابع فکری نسلهای جدید را متفاوت از نسلهای گذشته کنند و در عین انتظارات معارض با نسلهای گذشته طرح و بر شیوههای کاملا جدید و معارض با شیوههای زندگی نسلهای گذشته تأکید کنند. همین وضع است که زمینه گسست و تعارض را فراهم میسازد. در همین مسیر است که اکثر افراد نسل جدید، منتقد و درنهایت معترض به سابقه فرهنگی جامعه، نهادهای سنتی و ماندگاری همچون دین و خانواده و بیاعتنا به آداب و مناسک اجتماعی سنتی شده و در پی کسب این امور در جهان مدرن میشوند. این وضعیتی است که بحران اجتماعی را فراهم ساخته و حاصل آن نیز جز فروپاشی اجتماعی نیست.
این شکاف نسلی چگونه پر میشود؟ و در مقام مسئول، دولت، خانواده، رسانه و... برای پرکردن این شکاف، چه میتوان کرد؟
آنچه منشأ کاهش تنش میان نسلی میشود، آمادگی نسلها برای ارتباط و سازگاری است. نیروی اصلی کاهشدهنده تنش خود نسلها خواهند بود تا نیرویی خارجی. همینکه نیرویی خارجی از قبیل دولت وارد شود، بر تفاوتها و تعارضها افزوده شده و زمینه گسست، بیشتر خواهد شد؛ چراکه دولت در این زمینه داعیه و خواستههای خودش را دارد. تلاش خواهد کرد تا خود را اثبات کند، تا اینکه مانع تعارض شود. اگر دیگر نهادها و نیروهای اجتماعی هم وارد شوند، مانع پیوستگی خواهند شد. برای گذار از این وضعیت، وضع تعارضی نسلی، بهترین شیوه، «طبیعی شدن روابط بین نسلی» است. در شرایط طبیعی است که ارتباط میان نسلها ممکن شده و هر نسلی بهطور مستقل و موثر خواهد توانست در متن نسلی، کنشگری کند. من بهطور خاص به نقشی که نسل میانی در سر و سامان دادن به روابط نسلی دارد تأکید میکنم. والدین در این زمینه نقش مهمی دارند. والدینی که درحال حاضر هزینه حمایت از نسل جوان و نسل کهنسال را عهدهدار شده است، بهتر میتواند شیوههای رفع تعارضات را بیابد. در این صورت با حمایت از این نسل است که تنشهای نسلی کاهش خواهد یافت. در مقابل گروههایی - خصوصا سیاستمداران- سعی میکنند تا با حمایت از نسل جوان یا تخریب نسل جوان فضای نسلی را مدیریت کنند. این دو نوع ورود، یعنی «حمایت یا تخریب نسل جوان» موجب رویکرد تهاجمی یافته نسل جدید و همچنین منشأ برخورد و جدایی بین نسلی میشود. همانطور که درحال حاضر در مدیریت کشور عدهای به دفاع از نسل پیر اقدام کردهاند. نسل پیر جامعه نیازمند حمایت است، اما توان مدیریت جامعه را ندارد. تنها نسلی که این امکان و شرایط را دارد نسل میانی (والدین) است. به نظر من برای سر و سامان دادن جامعه به لحاظ نسلی، راهی به جز سپردن امور به نسل میانی نیست. در این مسیر باید به حمایت از او اقدام کرد. او را مورد آموزش مستمر قرار داد تا بتواند در پیوند بین نسلی و ارتقا ی آن کوشش کند.