شماره ۱۴۶۶ | ۱۳۹۷ شنبه ۱۳ مرداد
صفحه را ببند
مادر سرکرده القاعده برای نخستین بار سخن می‌گوید
پسرم اسامه

نزدیک به 17 سال از حادثه 11 سپتامبر می‌گذرد. از آن زمان، هنوز خانواده اسامه بن لادن بخش مهمی از جامعه عربستان به شمار می‌آیند. گرچه آنها یادآور تاریک‌ترین بخش پادشاهی سعودی‌ها هم هستند.
بر روی مبل در گوشه اتاق، زنی با یک لباس رنگارنگ نشسته است. شال قرمز او در زیر نور، برق می‌زند. عکس پسر اول او، بر روی دیوار نقش بسته است. در آن تصویر چهره خندان پسری دیده می‌شود که لباس نظامی بر تن کرده است.
عالیه غانم مادر اسامه بن لادن است که به همه افراد داخل اتاق، امر و نهی می‌کند. بر روی صندلی‌های کناری، دو تن از فرزندان نجات‌یافته‌اش نشسته‌اند؛ احمد و حسن و در کنار آنها هم شوهر دومش، محمد العطاس، مردی که سه پسر عالیه را بزرگ کرده است. هرکس در این اتاق، داستان خود را در مورد مردی دارد که بزرگترین تروریست جهانی بود. با این حال اما، برای عالیه، اسامه بن‌لادن همچنان همان فرزند دوست‌داشتنی‌اش است که مسیرش را گم کرده بود.
او با اطمینان سخن می‌گوید: «زندگی من، خیلی سخت گذشت و او بسیار از من دور بود. او پسر بسیار خوبی بود و من را هم خیلی دوست داشت.» او به العطاس اشاره می‌کند، مرد لاغری که اسامه را بزرگ کرده بود و می‌گوید: «این مرد از زمانی که اسامه 3 سال داشت او را بزرگ کرد؛ آنها یکدیگر را خیلی دوست داشتند.» این خانواده در جده عربستان زندگی می‌کنند. آنها هنوز هم یکی از ثروتمندترین خانواده‌های این کشور هستند. گرچه همه آن محله‌های اطراف، می‌دانند که اینجا خانه بن‌لادن‌ها است، اما بیرون خانه آنها هیچ ماموری وجود ندارد.
برای سال‌ها این زن از پسرش صحبت نکرده بود، اما حالا تصمیم به صحبت گرفته و بن‌سلمان، ولیعهد جوان عربستان با درخواست روزنامه گاردین، برای مصاحبه با این خانواده، موافقت کرده است.
بسیاری از منتقدان معتقدند که اسامه توسط دولت عربستان حمایت می‌شد.
عالیه به یاد می‌آورد که وقتی اسامه در 20 سالگی‌ به دانشگاه ملک عبدالعزیز رفته بود تا اقتصاد بخواند، رفتار و عقایدش رادیکال شد: «افراد داخل دانشگاه او را عوض کردند. او کاملا یک انسان متفاوت شد. او پسر بسیار خوبی بود اما با افرادی آشنا شد که او را شست‌وشوی مغزی دادند. من همیشه به او می‌گفتم که از این افراد دور بماند، و او هم هیچگاه به من نگفت که در حال انجام چه کارهایی است.»
در دهه 1980 اسامه به افغانستان می‌رود تا با نیروهای روس که آنجا را اشغال نظامی کرده بودند، مقابله کند. حسن می‌گوید: «در ابتدا، هرکس او را می‌دید، به او افتخار می‌کرد و ما هم بسیار مغرور بودیم. حتی دولت عربستان هم با احترام با او برخورد می‌کرد؛ اما ناگهان او به یک جنگجو تبدیل شد.»
حسن می‌گوید: «من او را به عنوان برادر بزرگترم که خیلی چیزها به من آموخت، دوست دارم، اما هیچگاه نمی‌توانم به او افتخار کنم. او در سطح جهانی به شهرت رسید، اما شهرت به بدی.»
خانواده، آخرین بار اسامه را در سال 1999 در افغانستان دیدند. آن سال آنها برای بار دوم بود که به دیدنش به قندهار می‌رفتند. عالیه می‌گوید: «او در مکانی در نزدیکی فرودگاهی مستقر بود که از چنگ روس‌ها درآورده بودند. او از دیدن ما خیلی خوشحال شد و حیوانی را کشت و برای ما ضیافتی برگزار کرد.»
حسن، یکی از برادران ناتنی اسامه شروع به صحبت در مورد 11سپتامبر می‌کند: «وقتی حادثه 11 سپتامبر اتفاق افتاد، ما کاملا شوکه شده بودیم؛ ما از همان ابتدا احساس غریبی داشتیم که این، کار اسامه است و ما باید با تبعات کار او مواجه شویم.»
عالیه غانم کمی حوصله‌اش سر رفت و از اتاق خارج شد. حسن گفت: «یک مادر هیچ‌وقت نمی‌تواند یک ناظر بی‌طرف باشد. 17سال از 11 سپتامبر می‌گذرد و او هنوز نمی‌تواند باور کند که اسامه این کارها را انجام داده است. مادرم همواره اطرافیان اسامه را متهم می‌کند. او فقط طرف خوب اسامه را می‌بیند و نمی‌خواهد که طرف تروریستی پسرش را ببیند.»

 


تعداد بازدید :  536