هدایت الله درخشنده روزنامهنگار
رمان کوری اثر سوژه ساراماگو تلاشی است که با به تصویر کشیدن کوری اتفاقی یک شهر سعی دارد به مخاطب این پیام را منتقل کند که تنها رشد و تغییر یک پارادایم عمومی میتواند یک شهر را نجات دهد.
به عبارتی زن پزشک این رمان جذاب همان ناجی است که سعی دارد باورها و فکر عمومی را صیقل ببخشد تا مردم آن شهر به تدریج بینا شوند. جمله همسر پزشک نقطه عطف این رمان پر مخاطب است که خطاب به همسرش میگوید: من فکر میکنم ما کور نشدهایم، ما کور هستیم؛ کور اما بینا، کورهایی که میتوانند ببینند، اما نمیبینند.
رمان کوری و حکایت پر فراز و نفسگیرش با شرایط امروز مملکت ما شباهت عجیبی دارد. در اواسط خوانش این رمان به عدهای زورگیر برخورد میکنیم که باوجود اینکه کور هستند و در میان جماعتی از کورها زندگی میکنند اما باز هم دست از باجخواهی درمقابل تقسیم غذایی که حق تمام کورهای آسایشگاه است بر نمیدارند. التهاب بازار سکه و ارز و اختلاسهای پیدا و پنهان توسط عدهای که نانشان در این التهابات به نرخ روز میشود دست کمی از همان کورهای باجگیر آسایشگاه ندارند.
به نظر میرسد با وجود تاکید رئیس جمهوری محترم هنوز یخ گفتوگو و پروسه شفافیت سازی اغلب وزیران کابینه با مردم هنوز آب نشده است. این ایراد اساسی از دو منظر قابل بررسی است؛ منظر اول میتواند مربوط به وجود نداشتن ثبات و کنترل وضعیت توسط کنشگران کابینه و منظر دوم مربوط به ترس از گفتوگو و به چالش کشیدن عملکردها باشد.
ترس از گفتوگو و ایجاد شفافیت میتواند این دولت را برای همیشه زمینگیر کند، البته نباید فراموش کرد که هنوز برای ایجاد دیالوگ بین دولت و ملت ساختار روشنی طرحریزی نشده و ترس عبور از خطوط قرمزها قطعا مزید بر علت است.
اگر به گفته رئیس جمهوری استناد شود که اعتقاد دارد بیشتر التهابات بازار ارز و سکه روانی است، باید به درستی به این نکته اشاره شود که پاد زهر این جنگ روانی قطعا باید از جنس خود این زهر باشد. گفتوگو با مردم و ایجاد حس امید در کنار روشنگری واقعیتها بر روان جامعه تاثیر بسزایی خواهد گذاشت که میتواند فرآوردههای مثبتی را به جامعه خسته و ناامید ایران تزریق و پمپاژ کند.
به نظر میرسد سکوت کابینه به مراتب از گفتوگویی که حتی حامل تلخترین واقعیات باشد بسیار ترسناکتر است. در شرایط امروز جایی که سکوت نطفه میبندد قطعا ناامیدی ریشه میزند و این ریشه اگر گسترده شود، باید مترصد برداشت میوههای کال و تلخ بود.
باید با مردم حرف زد البته نه حرفهایی که بویی از منطق و واقعیت نداشته باشد. حرفهایی که منطبق بر دردها و چالشهای کف خیابان و جامعه باشد. بیشک نباید فراموش کنیم در روزهایی که مردم عطش گفتوگو و روشنگری توسط اهالی دولت را دارند سکوت حکایت تلخ ناتوانی و عدم توانایی مدیریت شرایط است.
معالوصف باید گفت اگر حرفی برای گفتن نداریم باید به سکوت بسنده کنیم ولی فراموش نکنیم سکوت علامت رضایت است، سکوتی معنادار برای مردمی که تشنه شنیدن هستند. رجا آن داریم که همانند پایان رمان کوری، دولت و ملت با یک رشد فکری سامان و سازماندهی امور را به دست بگیرند.